بادبان – پانتهآ کهنداد – کتاب «دفترچه خاطرات» داستانیست در قالب یادداشتهای روزانه که «میستی کلاینمن» شخصیت اصلی رمان، برای شوهرش پیتر نوشته است. پیتر پس از اقدام به خودکشی به کما میرود و در بیمارستان بستری میشود. میستی زمانی به تحصیل در رشته هنر مشغول بود و رویای زندگی آزاد و خلاقانه یک هنرمند را در سر میپروراند. اکنون پس از ازدواج و آمدن به جزیره ویستنی که قبلا مکانی زیبا و منحصر به فرد بود و اینک به سبب هجوم توریستها رفته رفته رو به ویرانیست، زندگیاش به روزمرگیهای رخوتآلود خدمتکاری در هتل خلاصه میشود. پس از به کما رفتن پیتر، رازی آشکار میشود و واپسین کورسوی امید میستی برای تبدیل شدن به هنرمندی بزرگ به خاکستر بدل میگردد. اما بعد چنان که گویی جسم میستی به تسخیر روح هنرمندی افسانهای به نام «مائورا» درآمده که دو قرن پیش در همین جزیره ساکن بود، وی دوباره نقاشی کردن را به شکلی مسحور کننده آغاز میکند. اما آیا این احتمال وجود دارد که استعداد نورسته میستی چیزی نباشد جز بخشی از یک نقشه شگرف و به غایت شوم؟ قطعا نباید چنین احتمالی را نادیده گرفت!
مشکل اینجاست که در ایران همه (کتابخوانهای واقعی نه آنها که زردهای انگیزشی میخوانند) چاک پالانیک را با باشگاه مشتزنیاش میشناسند (اگر بشناسند). اما پالانیک، رمانهای سوررئال معرکه دیگری نیز دارد. از جمله «نرِنت»، «خفگی» و «دفترچه خاطرات». دفترچه خاطرات رمانی پستمدرن است که برخلاف نام لوس، تکراری و سانتیمانتال خود محتوایی به شدت خاص، قطعا غیر تکراری و شدیدا غیر سانتیمانتال دارد. آخر ببینید وقتی شخصیت اول داستان (نقاشی به نام میستی) عاشق شوهر همجنسگرای خود و سپس دوستپسر همجنسگرای او میشود عشق چیزی غریبه نیست؟ عشق قطعا عنصری بیهوده و طنزآلود است که نیاز نیست زمان باارزش خود را با پرداختن به آن هدر دهیم؛ اما هنر ارزش دارد. پالانیک این بار هنر را (هنر نقاشی را) دستمایه رمان خود قرار داده است. هنر اینجا یعنی داشتن تناسب روانشناختی که به وسیله نقاشی تناسخ یافته (میستی که تناسخ لئوناردو داوینچی است) به وسیله ادوات هنر (رنگ که از سموم و استخوان ذغال شده انسان و قلم مو که از موی حیوانات مرده است) با دردهای جسمانی و روانی تحریک میشود و طرحهایی جنونآور خلق میکند.
رنج در این کتاب چنان سایر کتابهای پالانیک چیزی ستودنیست. او معتقد است که درد مزمن میتواند برای یک هنرمند موهبت باشد. وی میگوید: «هر نوع تنش و فشار روحی، به میزان کافی، خوب یا بد، عشق یا درد میتواند قوه استدلال ما را فلج کند و ایدهها و استعدادهایی را برایمان به ارمغان آورد». در این زمینه او با یافتههای بالینی استدلال کرده است. به وسیله رنج است که ما میتوانیم به سر حد اعلای خلاقیت دست یابیم و نظم را لابهلای بینظمیها یافته و کسانی را که با هنر ما ارتباط گرفتهاند دچار جنون و «سندرم استاندال» کنیم.
سندرم استاندال یعنی مسخ بیننده تا جایی که حاضر است از شدت لذت ناشی از تماشای یک پرتره بمیرد و این دقیقا همان کاری ست که پالانیک با مخاطب خود میکند. جوری که در پایان کتاب انگشت به دهان میخکوب میشویم و راجع به زندگی خود پرسشهایی مطرح میکنیم؛ آیا ما در این زندگی تناسخ یافتهایم تا بازیچه طرحی از پیش طراحی شده باشیم تا ویران شویم؟ نمیدانیم. اما میدانیم باید بدانیم تا رها شویم. باید عصیان کنیم تا رستگار شویم. عصیان علیه مصرفگرایی. علیه پورشههای گرانقیمت و اندامهای استخوانی و مدهای روز. رنج و عصیان عناصریست که میارزد دربارهشان خواند. پس من به شما خواندن دفترچه خاطرات را پیشنهاد میکنم که با ترجمه امین باورصاد توسط نشر کولهپشتی به بازار عرضه شده است. باشد که رستگار شوید.
درودها بر شما. بسیار زیبا نوشتید. بویژه تحلیل شما از عصیان و عصیانگریِ انسان. عصیانی که با آگاهی، میتواند محرکِ هر تحول بزرگی باشد.