بادبان – نیما نوربخش – خبرهایی به بادبان رسیده که نشان میدهد ممکن است «اِمراه» خواننده مشهور ترکیهای بزودی کنسرتی در ایران برگزار کند. بر اساس این گزارش طی روزهای اخیر و همزمان با تبلیغات تور جهانی امراه، کلیپی تبلیغاتی در شبکههای اجتماعی ترکیه دست به دست میشود که در آن همزمان با پخش صحنههایی از کنسرتهای این خواننده مشهور، یک مجری خانم در پیامی خبری به امراه میگوید: «انشالله خیلی زود با هوادارهای ایرانی خودتان دیدار کنید» و این خواننده به نشانه تایید در پاسخ میگوید: «خیلی هیجانزده میشوم وقتی میگویید که قرار است طرفدارانم را ببینم. برای همه دوستدارانم صمیمانهترین عشقها را میفرستم». به گزارش بادبان، همزمان یک منبع مطلع در پاسخ به پرسش بادبان پیرامون حضور احتمالی امراه در تهران بعد از مراسم تحلیف ریاستجمهوری مسعود پزشکیان، گفت: «از گوشه و کنار، پالسهای مثبتی در اینباره رسیده که ممکن است با حضور خوانندگانی از کشورهای دیگر نیز ادامه پیدا کند اما اجازه بدهید طی روزهای آتی خبرهای دقیقتر را برای شما بازگو کنم». آنگونه که پیداست نشانههایی از بهبود روابط فرهنگی با کشورهای همسایه در چشمانداز دولت پزشکیان دیده می شود که ظاهرا دعوت از امراه که از جمله پرطرفدارترین خوانندگان این منطقه از آسیا است با هدف نشان دادن سیاست درهای باز در قبال کشورهای همسایه صورت میگیرد. ضمن اینکه اشتراکات فرهنگی و زبانی و جغرافیایی بسیاری نیز بین زادگاه رئیسجمهور منتخب ایران و کشور ترکیه وجود دارد که میتواند بر درستی بیش از پیش این ادعا صحه بگذارد.
خواننده غیرفارسی زبانی که ایرانیان دوستش دارند
امراه اردوغان ایپک با نام هنری «امراه» در ایران هم طرفداران بسیاری دارد که صفحات او در فضای مجازی را دنبال میکنند و بارها از او خواستهاند که به ایران بیاید و کنسرتی برگزار کند. این اتفاق که حتما با استقبال تماشاگران ایرانی بسیاری مواجه خواهد شد با موانعی نیز مواجه خواهد بود که گرفتن مجوز کنسرت امراه در ایران کار سختی به نظر میرسد. به ویژه آنکه او مجبور میشود بدون گروه رقص زنان و نوازندگان خانم به روی صحنه برود و همچنین تهیهکنندهای که بتواند از پس هزینهها و مجوزهای این اجرا بربیاید میبایست فرد بانفوذی باشد که بتواند در این راه از هفتخوان وزارت ارشاد و گروههای تندرو خیابانی بگذرد. فارغ از این موارد، نکته جالب اینکه بسیاری از هواداران آذربایجانی او با کامنت گذاشتن در صفحه شخصی این هنرمند و یا صفحات رسانههای ترکیه، از او خواستهاند که کنسرتش را در تبریز برگزار کند و نه در تهران! به هر روی این خواننده ترکتبار سالهاست که برای طرفداران ایرانی خود دلبری میکند و گهگاه پاسخ محبت طرفدارانش در ایران را هم با مهربانی و علاقه میدهد. یادمان نرفته که او از اولین هنرمندان غیرایرانی بود که سال ۱۳۹۳ و پس از درگذشت مرتضی پاشایی، در صفحه فیسبوکش عکسی از زندهیاد پاشایی را منتشر کرد و برایش از درگاه خداوند طلب رحمت کرد. این پست فیسبوکی در آن زمان با استقبال بسیار زیادی از طرف ایرانیان روبهرو شد. از سوی دیگر او سال ۲۰۰۵ میلادی یک ترانه فارسی به نام «بی تو هرگز» با شهیاد، خواننده ایرانی مقیم لسآنجلس اجرا کرد که مورد استقبال مخاطبان فارسی زبان در سراسر دنیا قرار گرفت.
بازخوانی نخستین گفتوگوی یک رسانه ایرانی با امراه
مجله «زندگی ایدهآل» که زمانی در ایران منتشر میشد و سالهاست تعطیل شده در پاییز ۱۳۹۳ مصاحبه کوتاهی با امراه داشت که اکنون رسانه بادبان این گفتوگو را برای علاقمندان به موسیقی و این خواننده و بازیگر معروف ترکیهای بازنشر میکند.
ورود شما به دنیای شهرت به چه سالی برمیگردد؟
به سال ۱۹۸۳. من آنموقع فقط ۱۲ سال داشتم که وارد عرصه خوانندگی شدم و اولین آلبومم را به بازار دادم. بعد از این آلبوم بود که شهرت در خانه من را زد. به علت کمسن بودنم لقبی هم به من دادند و اسم من شد «امرا کوچولو» و ترکیه مرا با این نام شناخت.
چرا امراه کوچولو؟
چون فکر میکنم کسی از یک پسربچه کوچک انتظار چنان صدایی نداشت. خب، واقعاهم سن من خیلی کم بود.
با همان آلبوم اولتان شهرت زیادی بهدست آوردید؟
نه، تقریبا سه آلبوم دیگر بود که شدم امرا کوچک ترکیه. همه چیز خوب یادم میآید. سال ۱۹۸۵ بود و من ۲ سال بزرگتر شده بودم، صدایم جاافتاده و کمی پختهتر شده بود. در همان سال اولین پروژه سینماییام را قبول کرده بودم. فیلمی بود به اسم «بیچارگان» آن فیلم موضوع غمگینی داشت تقریبا داستانی نزدیک به داستان زندگی خودم را داشت. در آن سال من دو آلبوم موسیقی هم به بازار دادم که با یکی از این آلبومها رکورد فروش آلبوم را شکستم. میشود گفت شهرت واقعی را در ۱۴سالگی بهدست آوردم.
گویا زندگی غمگینی داشتید درست است؟
بله، من در فقر بزرگ شدم. من در روستای ارگانی در دیاربکر بهدنیا آمدم. زندگی در آنجا سخت بود هم برای من هم برای خانوادهام. هیچوقت آن دوران را فراموش نکردم چون اگر فراموش میکردم حال و روز الان را نداشتم و به اینجا که هستم هیچوقت نمیرسیدم.
فکر میکنید سختی زندگی کودکی، شما را به اینجا رسانده؟
مسلما تاثیر بسیاری داشته، سبک زندگی و فرهنگ دوران کودکیام همیشه به من کمک کرده تا خودم را گم و فراموش نکنم.
گویا آلبومتان رکورد فروش را شکست. آن رقم را بهیاد دارید؟
بله، مثل اینکه همین دیروز بود. آلبومم بهنام «نمیتونم جداشوم» (Ayrilamam) بود که ۰۰۰/۵۰۰/۲ نسخه هم بیشتر فروخت. تا به آن روز هیچ کاستی آنقدر فروش نکرده بود.
پس با این رقم پول زیادی هم بهدست آوردید؟
(با خنده) بله زیاد؛ برای من برای یک پسر ۱۴ ساله که حتی فکرش را هم نمیکردم پول بهدست بیاورم خیلی زیاد بود. مثل یک رؤیا مثل یک خواب. ولی خب باید خیلی زود از خواب بیدار میشدم. آدمهای زیادی بودند که میخواستند مرا به زمین بزنند.
فقط همین یک آلبوم رکورد داشت؟
نه! من رکوردهای زیادی دارم (باخنده) بعد از گذشت چند سال فکر میکنم ۲۱ یا ۲۲ ساله بودم که تصمیم گرفتم سبک خوانندگیام را عوض کنم. فکر کردم دیگر ۲۲ سالهام و باید لقب «کوچولو» را از سر اسمم بردارم و باید دید مردم را نسبت به خودم عوض کنم. تصمیمم جدی بود. با سبک پاپ آلبومی به بازار دادم و اسمی که روی عکس آلبوم چاپ شد فقط «امراه» بود. این آلبوم بیشتر از ۰۰۰/۵۰۰/۳ عدد فروش کرد.
از رکودهای دیگرتان بگویید.
رکورد… من اولین فردی هستم که یک استادیوم را پر از هوادار کردم و در آنجا کنسرت برگزار کردم. تقریبا ۵۰ هزار نفر آن شب برای اینکه مرا ببینند و به صدایم گوش دهند آمده بودند. اینها همه برای من افتخاراتی کمنظیر است که از سوی مردم عزیزم و طرفدارانم به من داده شده است.
دلیل این همه محبوبیت چه بود؟ شانس یا همت خودتان که اینگونه مشهور شدید؟
هم شانس بود هم کمک خداوند و هم همت خودم. بالاخره راه زندگی در آن موقع خطراتی داشت ولی من همیشه با انسانهای خوبی کار کردم. بله بودند کسانی که بخواهند مرا زمین بزنند ولی نتوانستند.
کنار خوانندگی به بازیگری هم ادامه میدادید؟
بله خیلی زیاد. هم فیلم های سینمایی هم سریال! آن زمان اینگونه بود دیگر، کسی که به شهرت میرسید و محبوبیت زیادی داشت همه کار میکرد، هم بازیگر بود، هم خواننده و هم ورزشکار .
ورزشکار هم بودید؟
(باخنده) نه در این زمینه مهارتی نداشتم. هیچوقت نتوانستم ورزشکار خوبی باشم.
تا به حال شعر هم نوشتهاید؟
بله، خیلی! حتی از آنها در آهنگهایم استفاده کردهام.
خیلی پرکار بودید؟
بله، جوان بودم، سرحال و سرزنده، پر از هیجان! دروغ چرا بهدست آوردن پول مقام و شهرت برایم شیرین بود.
کمی از موضوع زندگیتان دور شویم و به سریال «غم هجران» بپردازیم.
بله، پروژهای بود که سال ۲۰۰۹ در دست داشتم. آخرین پروژه تلویزیونیام بود. مثل همه پروژههایم دوستش داشتم. نقش «عزیز» برایم جذاب بود. من به بازیگری علاقه داشتم و همه نقشهایم را خیلی دوست داشتم.
محبوبت شما با این پروژه در ایران زیاد شده!
این را الان از شما میشنوم. خوب و لذتبخش است که آدم را همه جای جهان ببینند و دوست داشته باشند.
دلتان برای روزهای پر از شهرت تنگ میشود؟
زیاد، روزهای باشکوهی بود. حتی دلم برای کودکی پر از رنجم هم تنگ میشود. نمیدانم چرا ولی مرا با این سؤال به فکر بردی! فکر کنم دلم برای جوانیام تنگ شد.
سن زیادی که ندارید چرا اینگونه بدون امید صحبت کردید؟
هرگز؛ امید به زندگی، تمام دارایی یک انسان است. بیامید نیستم فقط مثل همه آدمها دلم برای روزهای پرصدایم تنگ میشود.
روزهای باشکوهی بودند درست است؟
بله خیلی زیاد…
و در آخر دوست دارید در یک جمله چه بگویید؟
متشکرم از شما. سپاسگزارم از تمامی هوادارانم چه در ایران چه در ترکیه.