موسیقی

آیا ترانه فارسی افول کرده است

حسین قلی‌پور– در دو دهه اخیر، مطالعات زیادی در خصوص «سطح اندیشه در کلامِ همراه موسیقی» به خصوص ترانه پاپ صورت گرفته است. جهت‌گیریِ عمده این مطالعات، منجر به این نتیجه‌گیری است که ترانه‌ها در دنیای امروز، در محوری نزولی روز به روز از اندیشه خالی‌تر می‌گردند. دو اصطلاح کلیدی در اکثر این مطالعات به چشم می‌خورند: «سطح خوانش» و «بی‌اندیشگی». به زبانی ساده‌تر، منتقدان در این حوزه معتقدند در یک فرایند حدوداً سی‌ساله که از اواخر قرن قبل آغاز شده، آرام‌آرام از محتوای کلام ارائه شده همراه موسیقی، اندیشه‌زدایی شده و هم‌زمان با فست‌فودی شدنِ پروسه تولید موسیقی، ساده‌سازی و حذف برخی روندهای علمی و جایگزینی نرم‌افزارها، موسیقی امروز، هنر-صنعتی است که چند دقیقه مهمان گوش‌های شما می‌شود، آورده‌ای همراهش نیست مگر لذتی آنی که میزان آن هم، بسته به مطابقت پروسه تولید با فرمول‌های همه‌پسند دارد.

مـوسیـقی


🔥 ممکن است این مطلب نیز برای شما جالب باشد: 👈«آمدم ای شاه پناهم بده» چگونه خلق شد


داده‌های کلی (مثل بررسی عصب‌شناسانه برترین ترانه‌های چارت‌های اصلی موسیقی در دو دهه اخیر) همگی شواهدی هستند که این فرض را تأیید می‌کند. این روندی جهانی است که داده‌هایی از بازارهای موسیقی کره جنوبی تا انگلستان و آمریکا به صورت همسو تأییدش می‌کنند. گاهی مخالفانی هم دارد؛ مثلاً در بحران اخیر کرونا، یک تحلیل جامعه‌شناختی قوت گرفت که سلبریتی‌های موسیقی، در اثر خانه‌نشینی و انزوای کرونا، فرصت بازاندیشی و بازگشت به پروژه خلاقیت را پس از سال‌ها دویدن و تولید پیاپی به دست آورده‌اند که برخلاف روند کلیِ پیش از آن عمل می‌کند. اما موافقان آن ایده محوری، معتقدند قدرت سرمایه چنان کلان و غالب بر موضوعات دیگر شده که هر خرده روایتی از این ماجرا نمی‌تواند بدون نسبت با خبر بزرگ و روایت اصلی باشد و این کورسوهای امید در برقراری نسبت اندیشه-هنر، زلالیِ مقطعیِ رودخانه‌ای کوچک است که آلودگی سرچشمه و دریا را برطرف نمی‌کند.

هنگام بررسی این ایده در ترانه‌های فارسی دو الزام اساسی به بحث اضافه می‌شود. نخست اینکه در ترانه فارسی، جریان‌های غالب فعلی، تنها از حیث ابزار با یکدیگر متفاوت‌اند و ماهیتی مشابه و همسو دارند؛ یعنی تفاوتی که سال ۱۳۵۱ میان ترانه جهانبخش پازوکی و ایرج جنتی‌عطایی بوده، امروز میان ترانه‌سرای شماره یک و شماره دو وجود ندارد. هنرمندان خلاق، در این فضا تبدیل به کارگران صنعتیِ متخصص می‌شوند که از قضا، قریحه‌ای هم دارند، دست‌به‌سازند، سریال‌های نت‌فلیکس را از دست نمی‌دهند، می‌دانند سینمای کالت چیست، سیصدمین اجرای در انتظار گودو را به تماشا نشسته‌اند و البته در مورد موافقت با مفهوم گودو و انتظارش در تردیدند. پیش‌فرض هم این است که «قرار نیست با چنگ و دندون نقاب رو پاره کنی و راهت رو پیدا کنی.»

آیا ترانه فارسی افول کرده است

دوم اینکه از حیث تجربه تاریخی، گسست زمانیِ دهه پنجاه تا هفتاد شمسی و مفاهیمی چون موسیقی لس‌آنجلسی و موسیقی زیرزمینی، واسطه‌ای مهم در بحث تأثیرپذیری جریان‌های دهه پنجاه ترانه‌نویسی از موسیقی جهان و تأثیرپذیری دهه هشتاد و نود از هم‌صنفان خود در بازارهای هنر-صنعتی تثبیت‌شده در اقتصاد سرمایه‌داری است که بدون در نظر گرفتن آن، رفتارشناسیِ فردی و جمعیِ ترانه‌سرایان ایرانی ممکن نیست.

وقتی آموزش موسیقی، به شکل متداول، در جوامع صنعتی -که به عنوان بخشی از پروسه دانش و مهارت‌های عمومی در مدارس صورت می‌گیرد- در مدارس ما ممنوع است، پس اعتراض/تحلیل/تبیین ویژه‌ای هم از افرادِ برآمده از این سیستم آموزشی نسبت به روال جاری نمی‌بینید؛ حتی ممکن است جامعه‌شناسانِ محافظه‌کار به تمجید از این روند نزولی بپردازند؛ در لباس الفاظی دیگر! مثلاً این ایده به نظر کارآمد می‌رسد: «جامعه نیازمند شادی است و لحظاتی که فارغ از درگیری‌های روزمره موسیقی بشنود و غم‌هایش را فراموش کند.»


🔥 ممکن است این مطلب نیز برای شما جالب باشد: 👈امان از شهر بی‌شاعر


ویژگی دیگر این دوره، طبقه‌بندی‌ها و دسته‌بندی‌های بسیار زیاد اما ناکارآمد است. دوقطبی‌های تهیه‌کننده بد/بدتر، نهادهای حامی موسیقی بد/بدتر، سازمان‌های رانتی بد/بدتر، کارگر متخصصِ یاد شده در سطور بالا را مجاب می‌کند که در بازیِ هزینه-فایده، برای دفع بدترها سمت بدها بایستد.

هیچ اتفاقی در اکوسیستم موسیقیِ باکلامِ ایران، بیرون از این دایره‌ی تحلیلی نمی‌گذرد. موسیقی پاپ، با ایده‌ی گسستِ نسلیِ فرزند از والدین، در جامعه جان گرفت. معیارِ پدر «پوست شیر» بود، معیار پسر «دنیا دیگه مث تو نداره!» این روند مدام باید بازتولید شود تا نتیجه به «سمیه نرو» برسد. سرگرم کردنِ مخاطبِ «سمیه نرو» کار پیچیده‌ای نیست؛ اما قدرت سیستمیِ سرمایه‌داری در این بخش ماجراست که باید برای بخشی از جامعه که هنوز کمی حافظه‌ی تاریخی دارد و یکی‌درمیان یادی از نوستالژیِ «چه بودیم و چه شدیم» می‌کند، تولید سرگرمی بی‌خطر کند.

اینجا نقش پارادوکسیکال سلبریتی‌ها پررنگ می‌شود. در همین یک دهه اخیر، حجم آثاری که با موتیفِ نوستالژی تولید شده‌اند را ببینید؛ آثاری که قرار است شما را یاد دهه هفتاد، دهه شصت، دهه پنجاه بیندازند؛ یاد اِپُل روی مانتوی خانم‌ها در دهه شصت؛ یا ذهن شما را ببرند به هفته‌ی خاکستری شهیار قنبری در دهه پنجاه.

جهان پس از آدورنو بهتر می‌داند که «کالاهای فرهنگی، استدلال فرعی را ترغیب می‌کنند [ادغام بسیاری تحت کنترل یکی]. درنتیجه، تفکر و بازاندیشیِ خلاق را سست می‌کنند. برای صنعت فرهنگ، این قاعده حائز اهمیت است: به‌محض اینکه فیلم شروع می‌شود، کاملاً واضح است که چگونه به پایان خواهد رسید و چه کسی برنده، مجازات یا فراموش خواهد شد؛ در موسیقیِ ملایم، گوش آموزش‌دیده اولین نت‌های ضرب-آهنگ را می‌شنود، آن [گوش آموزش‌دیده] می‌تواند به‌مجردِ شنیدن نخستین ضرب‌آهنگ‌های ترانه‌ی محبوبِ بابِ روز، حدس بزند چه‌چیز در شرف وقوع است و با وقوع آن به خود تبریک بگوید.

***

پایان‌بندی:
ترانه‌ فارسی در زمینه‌ی بی‌اندیشگی افول کرده است؛ اما این افول، دو وجه دارد که در نظر گرفتن هر کدام بدون دیگری، تحلیلی غیرواقعی، غیرمنصفانه و سست‌پایه به دست می‌دهد.

وجه اول، افول در مسیر تجربه تاریخی-جغرافیایی است که تابعی از عوامل درون‌متنی و فرامتنی است. الزامات شیوه تولید، انحراف از مسیر طبیعی در اثر وقفه تاریخی، ممیزی و فرایند استعدادسالاری، همگی عواملی‌اند که باید در دسته اول درباره آن سخن گفت.

وجه دوم افول اما تابعِ افتادن در ورطه‌ی صنعت فرهنگ و الزامات جهان‌شمول آن است که هم‌مسیریِ اجتناب‌ناپذیرِ ساکنانِ کره‌ی زمین، در آن پیامدهای خود را در همه زمینه‌های زیست انسانی نشان داده و هر تولیدکننده موسیقی در این منظر، خود مصرف‌کننده‌ای در مسیر اندیشه‌زدایی.

و احتمالاً قرار نیست کسی روزی بگوید:

«چی شده ؟ چرا پس افتادی عزیزم؟
مگه این همون چیزی نبود که می‌خواستی ببینی؟
اگه می‌خوای بدونی چی پشت این چشمای سرد خوابیده
باید با چنگ و دندون، نقاب رو پاره کنی و راهت رو پیدا کنی…»

منبع : موسیقی ما

Related Articles

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button