بادبان / نیما نوربخش – آنچه در پی میآید بخشی از مصاحبه نیما نوربخش با فرید مرادی یکی از چهرههای خوشنام حوزه کتاب و نشر ایران است. گفتوگویی که ۲۷ آذر ۱۳۹۳ در روزنامه مردمسالاری منتشر شد نظری بر احوالات و سیاستگذاریهای دولت و البته مصایب نشر در ایران امروز دارد. فرید مرادی نویسنده، پژوهشگر و کارشناس نشر در طول دهههای اخیر دبیر تحریریه و سرویراستار نشرهایی مثل «ثالث» و «نگاه» بوده و در ویرایش و انتشار بیش از دو هزار عنوان کتاب نقش مستقیم داشته است. همچنین مجموعه پنج جلدی «تاریخ چاپ و نشر» یکی از مهمترین آثار وی است. از آنجا که بخشهای مهم این مصاحبه در چرایی و چیستی مصائب حوزه کتاب و نشر بود و به اصطلاح رسانهای، تاریخ مصرف نداشت این مطلب را برای علاقمندان به عرصه فرهنگ بازنشر کردهایم.
فکر میکنم نویسندگی در ادبیات ایران به حرفهای پیر بدل شده و به ندرت پیش میآید جوانترها در آن موفق شوند و از آثارشان استقبال شود. آیا این مسئله از اعتماد بیشتر مردم نسبت به نویسندگان قدیمی نشات میگیرد یا ریشه در مسائل دیگری دارد؟
به نظر من داستان چیز دیگری است. به طور مثال در هشت سال دولتهای نهم و دهم، جریان ادبیات در ایران به بنبست رسید. به همین خاطر خیلی از استعدادهای جوان یا سرخورده شدند یا مجبور به مهاجرت از کشور شدند.از سوی دیگر تغییر فضای فرهنگی و اجتماعی در دنیا موجب شده که دیگر غولهای ادبی نداشته باشیم و نویسندگانی در اندازههای بالزاک و دیکنز و تولستوی نبینیم. از طرف دیگر، هنر و علم نگارش داستان امری مستمر و طولانی است و نیاز به ریاضت دارد و نباید توقع داشت که نویسندگان جوان بتوانند شقالقمر کنند. در مجموع من جریان ادبیات در ایران را مثبت میبینم. استعدادهای جوانی همچون سینا دادخواه ، آیدا مرادی آهنی و بلقیس سلیمانی پا به عرصه گذاشتهاند که هم خوب مینویسند و هم آثارشان با استقبال مواجه میشود. در این بین اگر بتوان موانع دست و پا گیر را از سر راه ادبیات برداشت و اجازه خلاقیت و شکوفایی به فعالان این عرصه را داد قطعا استعدادهای جوان بسیاری شکفته خواهند شد و آن وقت است که ادبیات ایران میتواند تنه به تنه ادبیات جهان پیش برود.
با همه این تفاسیر ما در گذشته نویسندگانی مثل هوشنگ گلشیری و احمد محمود و حتی حسین سناپور را داشته و داریم که در جوانی به شهرت و مقبولیت رسیدند.
بله یک دلیلش این است که امروز تولید ادبیات در کشور نسبت به گذشته بیشتر شده و نویسندگان بیشتری وارد این عرصه شدهاند.علاوه بر این فضای تولید و تبلیغ کتاب در ایران دچار اشکالات اساسی است و خیلی از آثار خوب ادبی حتی فرصت دیده شدن را هم پیدا نمیکنند. در گذشته چون تولید ادبیات کمتر بود هم آثار نویسندگان بیشتر دیده میشد و هم فضای نقد نویسی فضای مطلوبتری بود.
نویسندگی در ایران یک حرفه تماموقت نیست و نویسنده باید به دنبال شغل دیگر هم باشد تا بتواند زندگی کند. به هر حال اگر ما با پدیدهای به اسم جوانمرگی در ادبیات روبهرو هستیم که البته من خیلی به آن اعتقاد ندارم به نظرم ناشی از عوامل بیرونی است و نه عوامل فردی و ضعف نویسندگان.
شما با پدیده جوانمرگی در ادبیات ایران موافق هستید؟ یعنی شاهد جرقههایی هستیم که در یک یا دو اثر پا میگیرند اما بعد دیگر تبدیل به یک روند موفق نمیشوند و به فراموشی سپرده میشوند.
ما باید دو تا مسئله را در نظر داشته باشیم؛ اول شرایط فردی و دوم شرایط بیرونی و اجتماعی که دیگر دست فرد نیست مثل نبود یک بازار پویا. مشکل این است که نویسندگی در ایران یک حرفه تماموقت نیست و یک نویسنده نمیتواند تمام وقت خود را صرف خواندن و نوشتن کند بلکه باید به دنبال یک شغل دیگر هم باشد تا بتواند زندگی کند. به هر حال اگر ما با پدیدهای به اسم جوانمرگی در ادبیات روبهرو هستیم که البته من خیلی به آن اعتقاد ندارم به نظرم ناشی از عوامل بیرونی است و نه عوامل فردی و ضعف نویسندگان.
به هر حال امروز میبینیم مردم به آثار افراد صاحبنام گرایش بیشتری دارند و هنوز عکس آنها روی جلد مجلات و روزنامهها میرود و مطبوعات هم کمتر به نسل جوان چنین فرصتی را میدهند. این یعنی کمتر به جوانها اقبال داریم.
خب طبیعی است. یک نویسنده شناخته شده از مقبولیت بیشتری برخوردار است چون امتحانش را پس داده و مردم با اعتماد بیشتری به آثارش روی میآورند. مسئله بعدی ضعف ما در معرفی و تبلیغ و نقد آثار روز است. وقتی یک نویسنده جوان اثری را منتشر میکند به چه طریقی باید دیده و خوانده شود. فضای تبلیغات هم که هزینههای سرسامآوری دارد و امکان تبلیغات سراسری را از ناشر و نویسنده سلب میکند. از طرف دیگر فضای نقدنویسی هم که فضای معمولا سالمی نیست و بیشتر درگیر گروهبندی و حلقههای دوستانه است. مشکل ممیزی هم از دیگر موانع سر راه است که اعتماد مخاطب را به فضای نشر کم میکند. اگر میبینیم هنوز آثار بزرگ علوی و احمد محمود پرفروش هستند به خاطر این است که آنها در ذهن مردم جاودانه شدهاند. اما نسل جوان ادبیات به همین دلایلی که گفتم و بسیاری از دلایل دیگر کمتر فرصت دیده شدن دارد و کمتر با شانس سرمایهگذاری ناشران و اقبال رسانهها مواجه میشود.
فکر میکنید ساز و کار نشر در سالهای پیش از انقلاب نسبت به امروز موفقتر و درخشانتر بوده است؟
ببینید تولید کتاب در ایران هیچگاه تولید انبوه نبوده که بخواهیم از دورههای درخشان نام ببریم. ما گاه با جرقههایی مواجه بودیم مانند سالهای ۵۶ تا ۶۰ که فضای نظارتی بر این حوزه حاکم نبود و کتابهای بیشماری منتشر میشدند و اتفاقا با استقبال مردم هم روبهرو میشدند. البته امروز تولید کتاب در ایران فارغ از اینکه در چه حوزههایی است به لحاظ کثرت عناوین در دنیا کمنظیر است. اما مشکل کثرت عناوین نیست بلکه شمارگان این آثار است که به ۳۰۰ یا ۴۰۰ نسخه رسیده و این مسئله نگرانکننده است. باید این مشکل آسیبشناسی شود که چرا با وجود رشد جمعیت، افزایش تعداد افراد تحصیلکرده و با وجود اینکه امروز کتابفروشیهای بسیاری در جای جای کشور فعال هستند این اتفاق افتاده است و شمارگان کتاب به این حد مایوسکننده رسیده است.
هدف مسئولان امر باید اعتلای فرهنگ جامعه باشد نه رودررویی با اهل فکر و قلم. این را هم نباید فراموش کنیم که سانسور جامعه را نسبت به امر مطالعه و کتاب بیاعتماد میکند و این بیاعتمادی چرخه نشر را دچار اختلالات جدی میکند.
شما نقش ممیزی را در این مسئله پررنگ میدانید ؟
ممیزی نقش مهمی در این اتفاق دارد اما همه مشکل این نیست. خروج کتاب از سبد خرید خانوادهها، گرانی و افزایش نرخ تورم کتاب را از اولویتهای مردم خارج کرده است. همچنین باید بپذیریم مردم ایران بیشتر سرسپرده فرهنگ شفاهی هستند. اگر کتابخوانی در جامعه ما تبدیل به یک ارزش شود خواه ناخواه شاهد رشد بیشتری خواهیم بود. اگر هر آدمی در جایگاه خودش به این نتیجه برسد که با افزایش سطح مطالعه ارتقای اجتماعی و فرهنگی مییابد طبیعتا به توسعه فرهنگی جامعه و در نتیجه اعتلای ادبیات کشورمان کمک شایانی خواهد شد مانند آنچه که در ژاپن یا کره جنوبی روی داد و کتابخوانی تبدیل به یک منزلت و اعتبار اجتماعی برای افراد شد و به مرور در ارتقای شغلی افراد هم نقش موثری پیدا کرد. اما متاسفانه در کشور ما شاهدیم کتاب حتی در خانهها هم جایگاه گذشتهاش را ندارد و جایش را به اسباب بازیها و وسایل تزیینی داده است.
شما در مهر ماه سال گذشته ( منظور ۱۳۹۲) جزو امضاکنندگان نامه ۲۱۴ مولف به وزیر فرهنگ مبنی بر حذف سانسور پیش از انتشاربودید. این نامه را در آن برهه زمانی با چه هدفی تهیه کردید و فکر میکنید چه تاثیری بر فضای نشر داشت ؟
ببینید بنده و دیگر افراد امضاکننده آن نامه معتقدیم ضمن برداشتن ممیزی پیش از نشر، مسئولیت انتشار کتاب باید صرفا به ناشر و نویسنده محول شود و مسئولیت برخورد با متخلفان این حوزه هم باید به قوه قضاییه سپرده شود و نه قوه مجریه. پرسشی که اینجا مطرح میشود اینست که در این صورت اصحاب فرهنگ هر روز باید به دادگاه ها پاسخگو باشند که من اعتقاد دارم خیر، این مسئله به تدریج حل خوهد شد. ضمن اینکه دادگاهها هم اینقدر فرصت ندارند که به هر مسئله کوچکی رسیدگی کنند. از این رو هم ناشران و نویسندگان راه درست را پیدا میکنند و از خط قرمزها عدول نمیکنند و هم ممیزی قواعد مشخصی پیدا میکند. اما آنچه که الان بر اساس آییننامه مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی اجرا میشود سانسور پیش از انتشار است که به لحاظ کلی اجازه تفسیر و تاویل را به هرکسی میدهد. وقتی هم اجازه تفسیر به رای داده شود ممیزی کاملا سلیقهای میشود و فضای شفاف پاسخگو هم از بین میرود. اینگونه میشود که دولت یا وزیر جدید بر اساس تفسیر به رای خودش تصمیم میگیرد به یک سری از کتابها که قبلا مجوز داشتند هم مجوز ندهد. وقتی وزیر فرهنگ دولت تدبیر و امید بر اساس همین دیدگاه از حذف ممیزی پیش از انتشار صحبت کرد ما استقبال کردیم اما اگر قرار است به خاطر فشارهای خارج از بدنه دولت بر حوزه فرهنگ، همچنان مطابق همان آییننامه پیشین برخورد کنیم باید یک تجدید نظر اساسی در کلیت آن بدهیم و به صورت شفاف و مصداقی چارچوبهای ممیزی را اعلام کنیم تا جلوی تفسیر به رای افراد گرفته شود.
فکر نمیکنید اگر ممیزی و برخورد با آثار به پس از انتشار موکول شود میتواند آسیبهای دیگری مثل سرمایه سوزی ناشران و خود سانسوری را موجب شود؟
بله؛ ممکن است در یک مقطعی به خود سانسوری دامن بزند ولی به زودی تعریف و اصول خودش را پیدا میکند و به یک روند مشخص و عرفی بدل میشود. مثل اینکه برخی از امور در یک دوره زمانی ممنوع بود ولی به مرور تبدیل به یک عادت شد و شکل عرفی گرفت. اما همگی ما به ویژه اهالی قلم به نوعی عرف و اقتضائات جامعه را رعایت میکنیم و آن را زیر پا نمیگذاریم و معتقدیم یک سری خط قرمزها مانند تمامیت ارضی و مسائل دینی باید رعایت شود.
یعنی معتقدید در صورت حذف ممیزی پیش از چاپ، یک دوران گذار کوتاه خواهیم داشت که هزینههایی را هم به ما تحمیل میکند اما به کلیت توسعه نشر در کشور کمک میکند.
بله دقیقا؛ هدف مسئولان امر باید اعتلای فرهنگ جامعه باشد نه رودررویی با اهل فکر و قلم. این را هم نباید فراموش کنیم که سانسور جامعه را نسبت به امر مطالعه و کتاب بیاعتماد میکند و این بیاعتمادی چرخه نشر را دچار اختلالات جدی میکند.
خاطرم است شما جزو منتقدان انتصاب آقای شجاعی صائین به سمت مدیر کلی اداره کتاب در دولت جدید بودید. چه نقدهایی به ایشان داشتید؟
اجازه بدهید طور دیگری این مسئله را پاسخ بدهم. بعد از روی کار آمدن دولت جدید و انتخاب آقای جنتی به عنوان وزیر فرهنگ، تا مدت ها خبری از انتصاب معاون فرهنگی جدید نبود. پس از معرفی آقای صالحی به عنوان معاون جدید هم تا مدتها خبری از معرفی یک چهره فرهنگی باسابقه برای در اختیار گرفتن سکان اداره کتاب شنیده نمیشد و این مسئله نگرانیهای بسیاری را در بین اصحاب نشر به وجود آورده بود تا آنکه بالاخره آقای شجاعی صائین به عنوان مدیرکل اداره کتاب منصوب شد. از طرف دیگر عملکرد دولتهای نهم و دهم این ذهنیت را ایجاد کرده که مدیران آن به ویژه در حوزه فرهنگ نمیتوانند کمکی به تغییر فضای فرهنگی در دولت جدید بکنند که آقای شجاعی صائین هم جزو همان مدیران بودند اما بعد از آنکه دو بار با ایشان ملاقات داشتم نگرشم نسبت به این دیدگاه تغییر کرد و آن نوع سومدیریت و رفتار توجیه گرایانهای که در دولت قبل وجود داشت را در ایشان ندیدم. ضمن آنکه آقای شجاعی صائین نیت مثبتی داشتند و به فعالان حوزه نشر قول همکاری و رفع مشکلات موجود را دادند که انصافا هم تا اندازهای به آن عمل کردند. البته ما هم انتظار نداریم تمام این مشکلات چند ساله طی یک روز و یک سال برطرف شود اما این انتظار وجود دارد که مجموعه فرهنگی دولت یازدهم در تعامل با اصحاب نشر کمک کند تا سوءتفاهمها و معضلات دامنگیر حوزه نشر برطرف شود.
در یک نگاه کلی بزرگترین مشکلات فراروی نشر کشور را چه مسائلی میدانید؟
اگر بخواهم شماره کنم دهها مورد را میتوانم بیان کنم اما دخالتها و نظارتهای سختگیرانه دولتی، کمبود سرمایه در گردش، عدم تزریق دانش به بدنه نشر کشور، نبود نیروهای متخصص در مجموعه ناشران،عدم وجود ساز و کار مناسبی برای تبلیغ و ترویج کتابخوانی، کمبود نشریات مستقل و بانفوذ در حوزه کتاب، نبود نقشه راه برای نزدیکتر کردن ناشر و نویسنده به عموم مردم ، ضعف دایره اطلاع رسانی و حتی مواردی مثل کمبود کتابفروشان درجه یک و متخصص در سراسر کشور از جمله مسائلی است که میتوانم به آنها اشاره کنم.
خیلی از این مشکلات را کشورهای دیگر هم داشتند اما توانستند راه حلهای مناسبی پیدا کنند. مثل کشورهای کوچک شرق آسیا یا ترکیه که به قطار نشر جهانی پیوسته و علاوه بر کسب جایزههای بینالمللی همچون نوبل در حوزه اقتصاد نشر هم از فروش چند میلیون دلاری آثار نویسندگانش برخوردار است.
بله درست است؛ در همان ترکیه الان متوسط شمارگان یک کتاب ۳۰ هزار نسخه است اما در ایران ۵۰۰ نسخه و حتی کمتر است. مهمترین مسئله در این راه توسعه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی و رشد موزون طبقه متوسط جامعه است. چرا که یکی از نیازهای اصلی این طبقه اجتماعی نیازهای فرهنگی است. آنها سینما میخواهند، کتاب میخواهند، موسیقی میخواهند و در این راستا این حوزههای فرهنگی خود به خود گسترش مییابند. از این منظر توسعه متوازن در تمام نقاط کشور امر بسیار مهمی به حساب میآید. هرچند رفتارهای فرهنگی و اجتماعی جامعه هم باید اصلاح شود که در این راستا آموزش و پرورش نقش بسیار مهمی را میتواند ایفا کند. نباید فراموش کرد اصلاح سیاستهای نادرست دولتی و تعدیل سختگیریهای حاکم بر نشر میتواند به راحتی از تنگناهای موجود بکاهد.