یادداشت

نویسندگان زبده چگونه شخصیت‌پردازی می‌کنند

یادداشتی درباره رازهای داستان‌نویسی

بادبانرزیتا بهزادی* – دیدن دختری سیاه‌چرده، پشت چراغ قرمز خیابانی در تهران، با قوطی حلبی اسپند در دست و دودی که ساطع می‌شود، دیگر چندان عجیب نیست. صحنه‌ای که بارها پیش چشم شما آمده و رفته. اما اگر مردی بلندقد با کراوات گل‌دار و کت و شلوار شیک و اتوکشیده،‌ آتشدانٍ اسپند دست بگیرد و کنار پنجره ماشین‌تان سلام نظامی بدهد و چیزی بگوید، آدم‌ جالبی به‌نظر می‌رسد. شیشه را پایین می‌آورید تا حرفش را بشنوید یا نه، از پشت شیشه بسته لب‌خوانی می‌کنید.
طرح داستان به چند عنصر احتیاج دارد؛ شخصیت اصلی، هدف داستانی، مواجهه و ضربه نهایی. در طرح به شخصیت اصلی عجیب، درون‌گرا، مرموز و رازآلود یا خل‌وضع و کاریزماتیک نیاز داریم.
بهترین داستان‌های جهان، شخصیت اصلی فوق‌‌العاده‌ای دارند. جهانٍ شخصیت را تا آخر با شور و شوق دنبال می‌کنیم. گیرایی خاصی دارد. می‌توانیم به ذهنش نفوذ کنیم. می‌تواند با مولفه‌های شخصیتی‌اش قلب ما را تسخیر بکند. داستان‌نویس چیره‌دست کاری می‌کند که ما به همه احساسات پرسوناژ نزدیک بشویم. آنا کارنینا اگر زن خوب‌روی فرمان‌برٍ پارسای متداول بود، آیا به قهرمان جذاب قصه تولستوی تبدیل می‌شد؟ شخصیت داستانی هدفمند است. تمایل یا مطالبه‌ای دارد. هدفش نیروی محرکه داستان است. قدرتی تولید می‌کند یا می‌طلبد که پیش‌برنده باشد. او نمی‌تواند عاطل و باطل در یک گوشه از داستان کز بکند. باید به معنایی دست یابد یا از چیزی بگریزد. اگر هدفش حفظ بقا و نبرد برای تثبیت موجودیتش باشد، طرح داستان قدرتمند می‌شود.
داستان‌هایی که حائز تعلیق‌های پی در پی باشند، سایه مرگ اغلب بر سر شخصیت هویداست. نویسنده زبده بلد است چه‌طور شخصیت و هدفش را طوری بپروراند که برای رسیدن به سلامتی و ایمنی‌اش دست و پنجه نرم کند. شخصیت اصلی‌تان را از درخت ببرید بالا. به طرفش سنگ پرتاب کنید و بعد او را از درخت بیاورید پایین. یعنی که بر سر راهش موانع بگذارید و اجازه دهید سخت تلاش کند. کمی بی‌رحمی بد نیست.
داستان‌نویس نباید بگذارد که کاراکترش در داستان خوش و خرم باشد و با دل خجسته بخوابد! و مواجهه یعنی همین! جان‌داری قصه یعنی نویسنده به خواننده‌اش همه جور حس‌های انسانی را منتقل کند. نگرانی و همدلی و عاشقی و بدبختی را! شخصیت اصلی یا شکوهمندانه اوج می‌گیرد یا فاجعه‌بار سقوط می‌کند. مهم این است که خواننده از این پایان به لذت و رضایت برسد. ضربه نهایی قوی باشد. بیرون اوردنش به شیوه‌های جذاب و مهیج از مخمصه‌های ریز و درشت، فرقی نمی‌کند که درونی یا بیرونی باشد. خواننده هم مثل تماشاگر بازی بوکس، دلش می‌خواهد شاهد آن ناک‌اوت پایان مسابقه باشد. نویسنده اجازه می‌دهد که شخصیت تا آخر مسیر، به سیر و سلوک یا زور و هنرنمایی پنجه‌هایش ادامه بدهد و قدرت مخالف را محکم به کف تشک بکوبد. لذت وافر داستان این‌جاست!

رزیتا بهزادی - یادداشتی درباره رازهای داستان‌نویسی

*داستان‌نویس


🔥 ممکن است این مطلب نیز برای شما جالب باشد: 👈داستان‌نویسی را از جهان خودت شروع کن


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا