بادبان – رزیتا بهزادی (داستاننویس) – نگران این هستیم که مبادا قصه ما کپی کار نویسندههای قبل یا معاصر باشد؟
در داستانهایی که برایم میفرستند، دنبال مضمون ناب میگردم. هر نویسنده منابع الهام منحصربهفردی دارد. محال است که همهشان ایده ناب و پرداخت اصیل داشته باشند. داستانهای برخی از بهترین نویسندگان جهان هم میتواند کممایه، تقلیدی و ملالانگیز باشند.
پارامترهای یک قصه قدرتمند الزاما پیرنگ، شخصیتپردازی یا چندصدایی بودنش نیست. استحکام از نکتههایی برمیخیزد که نویسنده از جانش میکَنَد و به قصه الصاق میکند. معتقدم عناصر به قصه، یک قوای کمرنگ میدهند. قوا، قابلیتیست که در وجود خود نویسنده متراکم شده و حالا بهترین مجال برای تخلیه اینهاست.
پیش آمده قصهای را شروع کنید و بعد بگویید بیخیال! زمان نوشتن از عشقهای افلاطونی به سر آمده؟ بگویید کی دیگر داستان کارآگاهی میخواند؟ آیا خواننده اصلا در قصه، پی منجی بشریت است؟ چه کسی میتواند ادعا کند که دیگر عشق مهمترین دغدغه انسان نیست؟
قوانین داستانی نیرومندند. چون انعطافپذیرند. هر جور عشق در دنیا سختی و شیرینی دارد و بینهایت موانع. هر روز یک شیوه تخصصیتر برای کشف جنایت در ذهن پلیسها و کارآگاهها متولد میشود. جهان همیشه نیاز دارد ترمیم شود. آدمها دوست دارند قهرمان بسازند، اسطوره بپرورانند. هر منجی شاید بتواند راهکار بکر و بدیع برای نجات آدمها ارائه کند.
آنچه به داستان شما غنا میبخشد، نوع نگرش شما به جهان است. عمق زیست و تجربیات نویسنده چهقدر است؟ آیا اصلا میارزد که آنها را با دیگران به اشتراک بگذارد؟ خصوصی و شخصی نیست؟
تجربه به من نشان داده که خیلی از داستانهای فعلی وادارم نمیکنند که دنیا را از نگاه متفاوتتر و تازهتر ببینم. شور ادبی در من به پا نمیکنند. نویسنده به جای اینکه بفهمد ضرورت درونی داستانش برای روایتگری چیست، دنبال این است که خوراک پیدا کند برای خواننده غیرحرفهای. درست مثل اکثر سریالنویسهای ایرانی. زیباست که ادراک نویسنده، محنت و شفقتش، خوشچشمی و تیزگوشی و ضریب خبط و خطایش، تمام قدرت در داستانش عیان شود. شور در نهاد او مدفون شده و نه صرفا در درونمایه قصهاش.حتی وحشتناکترین حوادث زندگی را هم به فال نیک بگیرد. در اوج دردمندی بگوید: «حداقلش برایم این بود که میشود از دلش یک داستان بیرون کشید».
۱ 1 minute read
خانم رزیتا بهزادی از خوبای روزگار ماست