بادبان – سید رضا اورنگ – رفتن به خیابان و میدان انقلاب و سرکشی به کتابفروشیهای مختلف از سنین نوجوانی جزو لذتهای زندگیام بود. به جرات میتوانم بگویم که در گذشتهای نه چندان دور، هفتهای حداقل دو بار به تمام کتابفروشیهای این منطقه سرزده یا چند دقیقه پشت ویترین آنها ایستاده و به کتابها مینگریستم. خرید کتاب هم که برایم عادتی دیرینه بود.
سه انتشاراتی برایم اولویت داشته و بیشترین وقتم را صرف بازدید از آنها میکردم؛ «امیرکبیر»، «طهوری» و «علمی و فرهنگی». بسیاری از کتابهایم را از این سه جا ابتیاع کردهام. چند ماه پیش، بعد از اتمام امتحانات نیمسال دوم از سر خیابان خوش تا میدان انقلاب پیاده آمدم تا مانند گذشته میان کتابفروشیها پرسه زده و لذت ببرم. طبق روال همیشگی از ابتدای میدان، یکی یکی کتابفروشیها را از نظر گذراندم. توقف کرده و نگاهی به کتابهای پشت ویترین انتشارات امیرکبیر انداختم.
متاسفانه کتابفروشی طهوری مدتهاست برچیده شده و گذر از مقابل آن فقط درد آدم را تازه میکند. چون خسته بوده و توان نداشتم به همه جا سر بزنم پیش خود گفتم به داخل انتشاراتی علمی و فرهنگی رفته و بیشتر وقتم را آنجا صرف دیدن کتابهای جذاب میکنم. چشم بسته به مقابل آن کتابفروشی رسیدم. فکر کردم اشتباه آمدهام برای همین کمی دقت کرده و به اطراف نگریستم. دیدم همان مکان است اما با گذشته بسیار فرق دارد!
آن انتشاراتی مهم و باشکوه که همواره کتابهای بسیار خوبی در قفسههایش داشت و گاهی بیش از یک ساعت وقت صرف دیدن آنها میکردم بیشتر به مغازههای ورشکسته میماند نه کتابفروشی پر رونق! حتی ویترین و در و دیوار بیرونی آن نیز رنگ و رو رفته و دل آزار شده بود. خیلی تلاش کردم خود را راضی کنم وارد کتابفروشی بشوم اما دلم رضا نداد که نداد.
حدود سه-چهار ماه پیش بود که فهمیدم مدیریت نادرست باعث این آشفتگی و ویرانی شده است. انتشارات علمی و فرهنگی که حتی از آن سوی خیابان نیز دلبری میکرد به دلیل مدیریت ضعیف فردی کارنابلد، به بدترین حال و روز افتاده، چندان که آدم رغبت نمیکند،حتی برای لحظهای پشت ویترین آن توقف کند!
۰ زمان مطالعه یک دقیقه