یادداشت

رمز مهر در اشعار حافظ

«بر دلم گرد ستمهاست خدایا مپسند
که مکدر شود آئینه مهر آیینم»
حافظ بی‌شک یکی از نوادر جهان است که تاکیدهای مکرری بر مهر و محبت داشته و کوشش کرده است تا انسان را از خشم‌اندیشی و قهر دور نگاه بدارد. بر سر آرامگاه خواجه، سنگی نصب گردیده که با این شعر شروع می‌شود و شرح مختصری در باره خواجه مهرگستر جهان آراست:
«بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود»
اینکه اشعار حافظ را رندانه خوانده‌اند بی شک به تفکراتی برمی‌گردد که در لابلای اشعار او  آشکارا از آنها سخن می‌گوید: «با خرابات نشینان ز کرامات ملاف». خود را خرابات‌نشین می‌داند تا لاف قدرت مطلق قدرتمداران را عیان کند. خواجه، هر نوع قدرتی را خلاف صفا و راستی می‌بیند و آن را نابودکننده بنیان اجتماع می‌داند.
این مهر و محبت و صفا هست که گشاینده است و در نقطه مقابل، قدرت، خواه فردی یا جمعی قرار می‌گیرد.
در مهر و محبت و راستی، تله‌گذاری و دامگذاری برای تسلط بر دیگری وجود ندارد. هر انسان با نگاهی برابر به دیگری وارد پیوندی انسانی و همخوان می‌گردد در حالی که ناهمخوانی روحی و ذهنی با عیب‌جویی و بزرگ کردن عیب‌ها، شالوده نفاق و تفرقه را پی‌ریزی می‌کنند.
افراد عیب‌گیر همیشه خالی از مهر و محبت هستند و قادر نیستند با عیب‌جویی در سطح اجتماع مشکلات فرهنگی را حل کنند. هدف‌های پنهان و فردی آنان اینست که هدف آشکار را بهانه خود می‌کنند و جاده تسلط و قدرت را برای امیال خویش صاف می‌سازند. افراد عیب‌گیر توانایی ایفای نقش‌های متفاوت را دارند و در هر نقشی که باشند می‌توانند زیرکانه بازی کنند و به سود خویش امتیازگیری کنند.
اما مهر و محبت مفهومی جنسی و یا فردی و خانوادگی ندارد بلکه شالوده روابط اجتماعی بر مبنای مهر و محبت باید باشد. این احساس مهر و محبت است که رابطه مستقیم با فطرت درونی انسان‌ها دارد و به راستی می‌تواند ستون‌های استواری برای حفظ جامعه محسوب گردند.
در ادبیات کهن پارسی، داستان‌هایی نقل گردیده که ازدواج بین دو نفر از دو دین متفاوت و یا از دو اقلیم متفاوت را هم روا داشته‌اند. اینها تاکیدی بر اهمیت عشق و مهر و محبت است که دو گونه متضاد را در کنار هم می‌نشاند.
عشق و مهر و محبت تنها معنای جنسی یا شهوانی ندارد بلکه این تعبیر و تفسیر غلطی بوده است که طی قرون متمادی بر آن چسبانده‌اند.
هر گاه ما بتوانیم با دیده‌ای برابر و همبستگی تام و تمام و بدون عیب‌گیری با دیگران روابطی انسانی داشته باشیم به یقین خواهیم توانست درو کنیم آن دانه محبتی را که می‌کاریم. خواجه شیرین سخن شیرازی چنین می‌گوید:
«همه کس طالب یارند، چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشقست چه مسجد چه کنشت»
خواجه حافظ شیرازی معتقد بوده که انسان زمانی می‌تواند به کمال برسد که تمام وجودش لبریز از آن موضوع باشد و چون انسان نمی‌تواند لبریز از یک موضوع خاص گردد لذا نقش آن را بازی می‌کند و به همین خاطر هم بارها تاکید کرده که نقاب را از روی خود برداریم. پنهان شدن با ریا و تزویر و تسلط و عیب‌گیری، مرتبط است اما عیان و آشکار بودن است که با راستی و مهر و محبت رابطه دارد. انسان موجودی است که با کردار و اندیشه و احساسش دیگران را به خود جلب می‌کند و این خود بودن است که اهمیت بسیار والایی در رسیدن به کمال و فضیلت دارد.
«گویند رمز عشق نگوئید و نشنوید
مشکل حکایتی‌ست که تقریر می‌کنند»


🔥 ممکن است این مطلب نیز برای شما جالب باشد: 👈اسرار سین در نوروز و ایران‌زمین


نوشته های مشابه

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا