بادبان – تورج عاطف – ۱۷ آبان سالگرد تولد و مرگ دو نویسنده بزرگ است. میلاد مارگارت میچل نویسنده توانمند رمان مشهور «بر باد رفته» و سالگرد هجران محمدعلی جمالزاده پدر داستاننویسی مدرن ایران. مارگارت میچل در هشتم نوامبر سال ۱۹۰۰ میلادی در شهر آتلانتا از ایالت جورجیا جائی که بسیاری از اتفاقهای رمانش در آنجا رخ میدهد به دنیا آمد و جمالزاده در مورد میلادش با طنازی میگوید:
«تاریخ تولدم را خواسته بودید، دوستان آن را از جمله اسرار مگو میدانند؛ ولی حقیقت این است که بر خودم مجهول است. ولی یقین دارم تاریخ وفاتم روشنتر از تاریخ تولدم خواهد بود شاید نتیجه آشنایی من با قلم و قرطاس (کاغذ) همین باشد».
جمالزاده فرزند واعظ اصفهانی بود که در راه آزادی سخنرانی میکرد و زبان سرخش باعث میشود که سر سبزش توسط عمال محمدعلی شاه قاجار به دار آویخته شود. مادر ایرلندیتبار مارگارت میچل از مدافعان حقوق زنان در سالهای اولیه قرن بیستم در ایالات متحده آمریکا بود. هر دو با قلم توسط روزنامهنگاری مانوس میشوند و اتفاقهای جالب آنها را نویسنده کتاب میکند و جمالزاده در سالهای اختناق عضو هیات تحریریه مجله «کاوه» بود و به جای خطابه سیاسی قصه «فارسی شکر است» را مینگارد و تضاد و سردرگمی ملت در جدال بین مدرنیته و سنت حاکم را به تصویر میکشد.
مارگارت میچل اما قوزک پایش میشکند و به تشویق همسرش رمان «بر باد رفته» را مینگارد؛ قصهای از تولد و زندگی و امید و بیشک عشق و بعدها در طی حادثهای برای اثبات خویش آن کتاب را معرفی میکند. میچل بر خلاف جمالزاده عمر کوتاهی دارد و پیش از ۵۰ سالگی در یک حادثه رانندگی و با تنها اثر جاودانهاش «بر باد رفته» خیلی زود این جهان را ترک میکند و جمالزاده بیش از یک قرن زندگی میکند و آثار بزرگی چون «یکی بود و یکی نبود» و «دارالمجانین» را به یادگار میگذارد.
جمله مشهور کتاب «بر باد رفته» که از قول اسکارلت اوهارا شخصیت اول کتاب گفته میشود حکایت تفکرات پر از امید و مبارزه نویسنده این اثر را آشکار میسازد: «فردا… بهتر است راجع به این موضوع فردا فکر کنم».
اما جمالزاده اندیشه دگری دارد و از تسلیم سخن میگوید در آخر کتاب «دارالمجانین» (که گفته میشود از صادق هدایت تحت شخصیت هدایتعلی یاد کرده است) مینویسد: «میترسم آزادی هم مثل بسیاری از چیزهای دیگر از جمله توهمات مغز خراب و عقل اسقاط و محال اندیش بشر باشد».
و بیگمان با مقایسه این عبارتها با نویسنده مشهور پائولو کوئیلو هم عقیده میشویم که «نویسندگی تجربه انفرادی است».