در اوان کودکی به همراه خانواده از روستاهای اطراف ارنکه در جاده چالوس-تهران جهت چالش جدید زندگی به نوشهر هجرت کردند. در حالی که هنوز ۱۰ بهار زندگی را پشت سر نگذاشته بود پدرش را از دست داد. لاجرم جهت ادامه حیات، بار مسئولیت را پذیرفت و در حالیکه باید با بچههای همسن و سالش توی کوچهها بازی میکرد برچسب کودک کار بر پیشانیاش خورد و برای معاش خانواده از پادویی شروع کرد.
وقتی نوجوانی را طی میکرد با خرید یک گاری به حمل و نقل بار پرداخت و سپس با کمک مرحوم حاج میرنظام حسینی، اسب و ارابهای خرید. با همان ارابه بود که حتی وسایل سنگین را در نوشهر و روستاهای اطرافش جابجا میکرد و عشق به این کار موجب شد با خرید یک دستگاه موتور سیکلت در خط نوشهر به روستای علیآباد، مسافرها را جابجا کند. با پشتکار و علاقهای که به کار حمل و نقل داشت یک خودرو سه چرخ خرید و با آن هم مسافر جابجا میکرد و هم لوازم منزل مردم را . چندی نگذشته بود که یک خودرو فورد آلمانی خرید و دیگر رسما شد مسافرکش خط علیآباد به نوشهر و حتی نوشهر به چالوس.
اما باز به این بسنده نکرد چون ماشینهای فورد آلمانی خیلی زود از دور مسافرکشی خارج شدند پس وقتی مینیبوس وارد بازار شد یک دستگاه از آن را خرید و در مسیر نوشهر به تهران مشغول به کار شد. به هرحال پس از سالها کار و تلاش،تقدیر روزگار گرد پیری بر او سایه افکند و از دنیا رفت. صحبت از میرزا علی آقا اسدی است. مردی با صفا و دوستداشتنی که باید او را پیشگام حمل و نقل عمومی نوشهر نامید. مردی که سالها با مردم علی آباد و نوشهر در قرابت و رفاقت زندگی کرد و خاطرات خوبی از خودش به یادگار گذاشت. روحش شاد و یادش گرامی.