به نو کردنِ ماه
بر بام شدم
با عقیق و سبزه و آینه.
داسی سرد بر آسمان گذشت
که پروازِ کبوتر ممنوع است.
صنوبرها به نجوا چیزی گفتند
و گزمگان به هیاهو شمشیر در پرندگان نهادند
ماه
بر نیامد.*
بر نیامد.*
عجیب است که «بامداد» از مُحاق بسراید. محاق در معنی پایان ماه است یعنی روزگاری که در آخر ماه قمری است و ماه پنهان میشود و روشنائی نیست. شاید طعنهای باشد که بامداد هم انتظار نیست. بامداد این شعر را برای «گوهرمراد» سروده است و حالا ۳۶ سال از مرگ گوهرمراد ادبیات ایران میگذرد. گوهرمراد نام ادبی و یا به قول واژگان ادبیات، «تخلص» اوست. خودش میگوید در محلهای که در شهر زادگاهش تبریز زندگی میکرد گورستان متروکی وجود داشت. او ساعتها در این گورستان قدم میزده و در یکی از دفعات، چشمش به گور دختری به نام گوهرمراد میافتد که بسیار جوان از دنیا رفته بوده و همانجا تصمیم میگیرد تا از نام او بهعنوان نام مستعار خودش استفاده کند. گوئی سرنوشت با چنین تخلصی برای او هم تصمیمی مشابه میگیرد و چنین است که در گورستان پرلاشز پاریس، آرامگاه مردی است که تنها ۴۹ بهار زندگی کرد و حال در کنار مردانی چون هدایت و مولیر و بالزاک و … آرمیده است.
از دکتر غلامحسین ساعدی سخن میرانم. او در تبریز متولد میشود و به جستجوی آزادی و رهائی از ظلم است و به همین دلیل با قلم به جنگ هیولای همیشگی این دیار یعنی «تبعیض» میرود. این که چرا قلم را برمیگزیند تنها مربوط به استعداد و علاقه او در دوران نوجوانی نیست بلکه در دوران تحصیل در دانشگاه با صمد بهرنگی آشنا میشود و سعی کرد که زندگی را برای دیگران آسان کند و گواه آن کمکهائی است که به مراجعهکنندگان مطبش در خیابان دلگشا میکرد. رشته تخصصیاش، روانپزشکی او را به شناخت عمیقتر از انسان و پیچ و خمهای روح و روان آشنا کرد و البته این مطب، محفلی برای روشنفکران آن روزگار و مردانی چون بهآذین و سیروس طاهباز و … بود.
در دهه ۳۰ خورشیدی نخستین نمایشنامههای جدی خود را نگاشت و در کنار بیضائی و رادی و اسماعیل خلج و اربی آوانسیان طوفانی متحولکننده در تئاتر و سینمای ایران تا دهه ۵۰ خورشیدی ایجاد کردند. سه فیلم «گاو» به کارگردانی داریوش مهرجوئی و «دایره مینا» و «آرامش در حضور دیگران» به کارگردانی ناصر تقوائی اقتباس شده از آثار اوست.
غلامحسین ساعدی از پیشگامان کانون نویسندگان ایران بود و اولین تئاتر او در سن ۲۱ سالگی و اولین مجموعه داستانی او در ۲۴ سالگی و اولین رمانش در ۳۰ سالگی و اولین فیلمنامهاش در ۳۴ سالگی و فیلمنامه «گاو» را در ۳۶ سالگی نگاشته است. گوهر مراد چیست؟ شاید برای غلامحسین ساعدی، آزادی آن ملتی بود که برایشان قلم زد و به زندان و تبعید فرستاده شد. آنهایی که گاو مش حسن را خوشبختتر از خود مش حسن میدانستند و میدانند.
*شعر مُحاق- احمد شاملو – دفتر ابراهیم در آتش – ۱۳۵۱