کتاب و ادبیات

گلشیری مردی با قلمی شبیه شمشیر

به بهانه سالمرگ هوشنگ گلشیری نویسنده و مجله‌نگار بنام ایرانی

۲۵ سال از خاموشی هوشنگ گلشیری گذشت؛ مردی که کلمه را به سلاح بدل کرد، قلم را به شمشیر و روایت را به میدان نبرد. نویسنده‌ای که هر واژه‌اش زخمی تازه بر پیکره‌ کهنه‌ ادبیات زد و هر اثرش نوید یک دوران. سردبیر سخت‌گیر و عاشقِ «کارنامه»؛ همان مجله‌ افسانه‌ای که نامش چون فانوسی در شبِ تار فرهنگ ایران روشن ماند.
گلشیری از نوجوانی با ادبیات الفتی غریب داشت. شعر می‌گفت، اما خیلی زود دریافت که جانِ ماجرا در نثر است، در روایت، در داستان. در دهه‌ ۴۰، در قلب اصفهان، همرکاب با جوانانی دیگر «جُنگ اصفهان» را بنیاد نهاد؛ محفلی که از دل آن، حلقه‌ای ادبی سربرآورد، حلقه‌ای که به مصاف سنت رفت و پرچم نوگرایی را در داستان‌نویسی برافراشت. جلسات اولیه در کنار مزار صائب بود؛ گویی که شاعر قرن‌ها پیش، پشتیبان نسلی دیگر از اهل قلم شده باشد. همان‌جا بود که بذر تغییر کاشته شد، بذر طغیان.
به بهانه سالمرگ هوشنگ گلشیری نویسنده و مجله‌نگار بنام ایرانی
اما نقطه‌ طلایی زندگی گلشیری، انتشار رمان درخشان «شازده احتجاب» در ۱۳۴۸ بود. رمانی که مثل پتک بر فضای ادبی آن سال‌ها فرود آمد؛ با نثری موجز، تلخ، جسور و بی‌رحم. بعد از آن، دیگر هیچ‌کس نمی‌توانست گلشیری را نبیند یا نادیده بگیرد. او نه‌تنها داستان‌نویس بود بلکه به ناقدی بدل شد که تیغ نقدش برنده و بی‌ملاحظه بود؛ بی‌آن‌که بخواهد در سایه‌روشن‌ها بایستد. همین نقدها دوستان اندک و دشمنان بسیار برایش ساخت. اما تاریخ به شیوه‌ای طنزآمیز کار کرد: پس از مرگ، دشمنانش خاموش شدند و ستایشگرانش رو به فزونی گذاشتند.
پس از انقلاب، همراه با بزرگان دیگر، «نقد آگاه» را راه انداخت. بعد در روزگار درخشش «آدینه»، چنان که خودش گفته، گل از گلش شکفت. نسخه‌های مجله را زیر بغل می‌زد، راهی خیابان انقلاب می‌شد، کتابفروشی‌ها را یکی‌یکی می‌رفت، مجله را می‌داد دستشان و می‌گفت: این را بفروشید، این را بخوانید، این را پخش کنید. نه سردبیر بود، نه مدیرمسئول اما جانش با مجله گره خورده بود. بعدها در انتشار «دوران» و «مفید» هم نقش‌آفرین بود؛ حتی اگر اسمش در شناسنامه نبود، روحش در آن‌ها جاری بود.
و سرانجام «کارنامه» آمد. نشریه‌ای که نام گلشیری را یدک می‌کشید و با هر شماره‌اش، قلب ادبیات ایران تندتر می‌تپید. انتشار هر شماره، جنگی بود میان اراده و موانع. گاه نارس به دنیا می‌آمد، گاه دیر، گاه پرخطا اما همواره زنده و زنده‌کننده. کارنامه گلشیری فقط یک مجله نبود؛ یک جبهه‌ فرهنگی بود. سنگری برای نویسندگانی که نمی‌خواستند شبیه گذشته بنویسند، نمی‌خواستند سانسور را بپذیرند، نمی‌خواستند تکرار شوند.
کارنامه‌ گلشیری در روزنامه‌نگاری ادبی، بخشی از میراث بزرگ اوست. جایی برای پرورش استعدادها، برای ریسک، برای تجربه، برای تمرین نقد. همچنان که در «جنگ اصفهان» به نسل پیشین بال‌وپر داده بود در «کارنامه» هم به جوانان میدان داد. جلسات پنج‌شنبه‌ها در خانه‌اش در شهرک اکباتان، خودش کلاس درسی بود: داستان‌نویسی، بازنویسی، نقد، دوباره‌نویسی، دوباره‌خوانی و دوباره‌ساختن.
هوشنگ گلشیری
او نمی‌خواست معلم باشد اما مدرسه‌ای ساخت. نمی‌خواست راهبر باشد اما راهی گشود. نمی‌خواست الگو باشد اما شد. مجله‌ کارنامه، تجربه‌ شخصی‌اش نبود، طرحی برای آینده بود؛ جایی برای خلق نثرهای دیگر، زاویه‌های تازه، جهان‌بینی‌های بی‌سابقه.
۲۵ سال گذشته اما طنین صدای گلشیری هنوز در کوچه‌پس‌کوچه‌های ادبیات ایران شنیده می‌شود. هنوز شازده احتجاب، معصوم‌ها و بره راعی و… را می‌خوانند، هنوز از جلسات نقدش می‌گویند، هنوز کارنامه‌اش راهنمای نویسندگان جوان است. ۱۶ خرداد ۱۳۷۹، گلشیری از میان ما رفت؛ در ۶۲ سالگی، در بیمارستان ایران‌مهر تهران، در سکوتی که بلافاصله پر شد از فریاد ستایشگرانش. پیکرش را در امامزاده طاهر کرج به خاک سپردند، اما روحش هنوز در کتاب‌ها، در کلمه‌ها، در نگاه‌ها، در نقدها و در آرمان‌های ادبیات ایران می‌تپد.
گلشیری مُرد اما خاموش نشد. نامش زنده است، قلمش بیدار، کارنامه‌اش باز و صدایش هنوز شنیده می‌شود.
منبع: باشگاه روزنامه‌‌نگاران


🔥 ممکن است این مطلب نیز برای شما جالب باشد: 👈گوهرمُراد ادبیات ایران در مُحاق


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا