بادبان – نعیم نوربخش– یکی از آثار داستانی که طی سالهای اخیر در حوزه کتاب کودک منتشر شده و نظر بسیاری از منتقدان را جلب کرده، کتاب «مسیری پرماجرا به سوی خانه» (The Wild Way Home) به قلم نویسنده نوظهور «سوفی کیرتلی» (Sophie Kirtley) است که از سوی انتشارات بلومزبری (Bloomsburry) در جولای ۲۰۲۰ انتشار یافته است. برتری این داستان در باورپذیری دنیای باستانیِ خلقشده و انتقال شخصیتهای آن بین دو دنیای کنونی و باستانی قلمداد میشود. در ادامه متن پاسخهای نویسنده این کتاب در مصاحبه با مجله Writers’ Forum را برای شما به فارسی برگرداندهایم.
الهام گرفتن از یک سکونتگاه باستانی
کتاب موفق من به نام «مسیری پرماجرا به سوی خانه»، داستان دو کودک بسیار متفاوت را روایت میکند: «چارلی» از دوره کنونی و «هاربی» کودکی از عصر حجر. این کتاب داستانی است درباره رفاقت، شجاعت و ماجراجویی است. چارلی و هاربی به همراه یکدیگر در پی یافتن خواهر گمشدۀ هاربی، در ژرفای یک جنگل سرسبز و وحشی متعلق به دوران باستانی سفر میکنند. میتوانم بگویم که این کتاب به نوعی از دوران کودکی خود من الهام گرفته است. در آن دوران همیشه همراه خواهرم و دوستانم در جنگلی که نزدیک محل سکونت ما بود بازی میکردیم؛ جنگلی به نام Mountsandel. به وضوح احساسی که در این مکان داشتم را به یاد میآورم. این احساس آمیزهای از رازآلودگی، داشتن حریم خصوصی و یک آزادیِ وحشیانه بود. سالها بعد باخبر شدم که باستانشناسان در این جنگل بقایای یک سکونتگاه عصر حجری را یافتهاند. سکونتگاهی که قدیمیترین ساختۀ بشر در کل ایرلند قلمداد شده است. این اتفاق که محل بازی من جایی بوده است که کودکان از هزاران سال پیش در آن مشغول وقتگذرانی بودهاند به جرقهای تبدیل شد که فکر نوشتن داستان را در ذهن من پروراند. کنجکاو شده بودم تا درباره آن کودکان دوران باستان که در محل بازی ما زندگی کرده بودند اطلاعاتی به دست بیاورم. به این میاندیشیدم که اگر در واقعیت به یکی از آن بچهها برمیخوردم چه اتفاقی رخ میداد و این همان پیرنگ اصلی داستان من است.
شروع نوشتن از مقیاس کوچک
ساختن یک دنیای تخیلی میتواند کاری طاقتفرسا باشد. من وقتی در این باره مینویسم کار را از جزییات بسیار ریز آغاز میکنم و به تدریج تصویری بزرگتر ارائه میدهم. در نهایت نیز جهانی را که در نظر دارم میآفرینم. به طور مثال به اشیای جالب، علاقه دارم و یا به نامهای عجیب برای اماکن و یا نقاشیهایی که کنجکاوی را برمیانگیزند و سنگ قبرهایی که انسان را مسحور میکنند. وقتی چیزهای کوچکی از این دست چشم من را میگیرد اجازه میدهم که ذهن من آنها را کنکاش کرده و پرسشهای زیادی درباره آنها مطرح کند. گام به گام تمام این جزییات را کنار هم میچینم و چیزی بزرگتر خلق میکنم که مسیر داستان را به وجود میآورد. در کتاب «مسیری پرماجرا به سوی خانه» این کار را به کمک دستسازهای باستانی که در موزهها یا سایتهای تاریخی میدیدم انجام دادم.
جزییاتی که در این اشیای تاریخی بود به کار زیادی نیاز داشت تا پرش زمانی از دوره کنونی به باستانی را قابل باور کند. چشمانداز محل وقوع داستان نیز کمک شایانی برای من بود. وقتی چارلی به دوران کهن پا میگذارد، بسیاری از ویژگیهای طبیعی در همان محل دستنخورده باقی میماند؛ مانند رودخانه، پرتگاه و غار. این ارتباطهای فیزیکی به همراه یک نگاه منسجمِ روایتگر از سوی چارلی، به انتقال داستان بین دو دنیای متفاوت کمک میکند.
نوشتن داستانی که زمینهای تاریخی و متعلق به دورهای خاص دارد میتواند گولزننده باشد. نویسنده احساس مسئولیت میکند که باید کار را به درستی انجام بدهد. تردید ندارم که من به هر ترتیب در این کار موفق بودهام. زمان زیادی به مطالعه درباره معیشت انسان در دوران پیشاتاریخی پرداختم اما در منابع مکتوب نیز زوایای متناقضی پیدا کردم.
به باور من نویسنده نباید خود را در غل و زنجیر بیان دقیق واقعیت گرفتار کند. به هر حال این یک داستان تخیلی است و ما نیز فقط نویسنده هستیم و نه تاریخنویس و بیگمان اجازه داریم که خیالپردازی کنیم. این چیزی است که من در مرحله پژوهشی به خودم میگفتم و به این ترتیب فقط قسمتهایی را که برای خودم جالب بود برمیگزیدم و باقی را کنار میگذاشتم.
من فکر میکنم وقتی برای کودکان مینویسیم، وقوع هر چیزی در واقعیت ممکن میشود. خردسالان در باور کردن ماجراجوییها آغوش بازتری نسبت به بزرگسالان دارند و این امر آزادی بزرگی برای نویسندگان حوزه کتاب کودک محسوب میشود. به باور من مخاطبانِ خردسال دارای قدرت قضاوت کردن بوده و شایسته بهترینها هستند. اما کودکان، مخاطبانی سختگیر نیز قلمداد میشوند زیرا وقتی داستان نتواند توجه آنها را جلب کند، به همان راحتی که از خوردن نخود و لوبیا امتناع میکنند، کتاب را نیز به کناری خواهند گذاشت. من چالش نوشتن برای کودکان را دوست دارم و میخواهم چیزی را به آنها تقدیم کنم که مطابق ذائقه و پسند آنها باشد.
ویرایش داستان در چند مرحله
من واقعا از ویرایش و اصلاح کردن کار خودم لذت میبرم. نسخه اول همیشه کمی شلخته است و به همین دلیل پس از ویراستاری است که درک میکنم واقعا خواستهام چه چیزی بگویم یا این که یک شخصیتِ داستان، چه جور انسانی است. حتی اگر این کار وقتگیر و آزاردهنده باشد، تمایل دارم که نگاهی به شمای کلی داستان بیندازم و بخشهای مختلف آن را برای کمک به ساختار داستان جابجا کنم. ممکن است احساس کنید که انبوهی از واژگان را از دست میدهید و کار خود را چند برابر میکنید اما در بلندمدت میبینید که ارزش آن را داشته است.
پس از این مرحله به مرور فصل به فصل داستان میپردازم تا اطمینان پیدا کنم که هر فصل، هدف خاصی را دنبال کرده و به جلو رفتن داستان کمک میکند. سپس ویرایش جزییات و جایگزینی واژهها را آغاز میکنم. به طور مثال قرمز را با ارغوانی یا جگری جایگزین میکنم. من طرفدار ایجاد تعلیق در پایان فصول داستان هستم تا کودکان را به ورق زدن کتاب ترغیب کنم. وقتی برای فرزندانم در رختخواب داستان میگویم، تعلیقهای پایان فصول موجب میشود که مدام اصرار کنند تا به خواندن ادامه دهم اما به عنوان یک نویسنده، این اتفاق خوبی تلقی میشود. هنگام ویراستاری نگاهی منسجم به پایان فصول دارم.
اگر به دنبال نویسندگی برای کودکان و موفقیت در تألیف کتاب کودک هستید میتوانم دو توصیه برای شما داشته باشم: بخوانید و گوش کنید. تا جایی که میتوانید به مطالعه کتابهای معاصر در حوزه ادبیات کودکان بپردازید و البته این کار را به عنوان یک نویسنده انجام دهید تا در حال خواندن، چیزهایی نیز بیاموزید. همچنین به گفتوگوی کودکانی که میشناسید گوش دهید؛ به چگونگی حرفزدنشان و چیزهایی که باعث خندیدن آنها میشود و یا چیزهایی که آنها را عصبانی میکند. حتی بهتر است که به دوران کودکی خودتان فکر کنید و به اصطلاح پا توی همان کفشهای دوران بچگی بگذارید. نکته آخر این که نویسندگی فراز و نشیب بسیار دارد و روزهای خوب و بد. فقط پشتکار داشته باشید و به نوشتن ادامه بدهید و هرگز تسلیم نشوید.