کتاب و ادبیات

داستان‌نویسی با چاشنی وهم و خیال

چگونه داستانی در سبک رئالیسم جادویی یا سورئالیسم بنویسیم

بادباننعیم نوربخش دو سبک رئالیسم جادویی و سورئالیسم در ادبیات، هنر، سینما و تلویزیون با اقبال روزافزون مخاطبان مواجه شده است. نویسندگان تازه‌کار نیز در جست‌وجوی یافتن داستان‌های نو و مبتکرانه تلاش دارند بیش از گذشته به قوه خیال و رویاپردازی خود تکیه داده و موضوعات پیچیده‌تری را در آثار خود روایت کنند. به منظور آشنایی بیشتر داستان‌نویسان تازه‌کار با چگونگی کاربرد این دو سبک در آثار خود مقاله‌ای را از مجله «رایترز دایجست» برگزیده‌ایم و برگردان فارسی آن را برای مخاطبان بادبان ارائه کرده‌ایم. این مقاله به قلم Ran Walker نویسنده بیش از ۳۰ اثر در حوزه داستان‌ کوتاه، رمان و شعر و همچنین استادیار دانشگاه همپتون در ویرجینیا در نسخه جولای ۲۰۲۴ مجله Writer’s Digest منتشر شده است.


من هوادار پروپا قرص سریال تلویزیونی «آتلانتا» هستم که به تازگی پخش فصل چهارم آن از شبکه تلویزیونی FX به پایان رسیده است. هر هفته تلویزیون را به عشق دیدن ماجراجویی‌های شخصیت‌های اصلی این سریال Alfred Earn و Darius روشن می‌کردم. شاید علتش این باشد که من دیوانه داستان‌های عجیب و غریب و به طور خاص سریال‌های متفاوت مانند Twin Peaks هستم. در واقع سازنده سریال آتلانتا یعنی Donald Glover خودش یک بار این سریال را همان « Twin Peaks با چند رپر» توصیف کرد. بعضی وقت‌ها با خودم کلنجار می‌رفتم که شاید آنچه در این سریال تماشا کرده‌ام و آن را سورئالیسم تصور کرده بودم در اصل رئالیسم جادویی بوده باشد. سپس می‌اندیشیدم که آیا فراتر از معناشناسی دانشگاهی و دست‌کم در سطح عملی می‌شود تفاوتی واقعی میان این دو یافت؟

پوستر سریال‌های آتلانتا و تویین پیکس

در ساده‌ترین تعاریف، رئالیسم جادویی را می‌توان زمانی مشاهده کرد که وقایعی فانتزی و غیرمعمول در جهان واقعی رخ می‌دهد. به طور مثال یک محله عادی را تصور کنید که بچه‌ها در خیابانی از آن در حال بازی کردن هستند و ناگهان یکی از بچه‌ها بال می‌گشاید و به سوی آسمان پرواز می‌کند و این در حالی است که سایر کودکان از مشاهده این رخداد هیچ تعجبی نشان نمی‌دهند و گویی اتفاق غیرمعمولی رخ نداده است. اما در سورئالیسم که ریشه در یک جنبش هنری به همین نام دارد، داستان به جای نقب زدن به ضمیر ناخودآگاه، پیرامون هوشیاری عادی انسان پرسه می‌زند و با یک صحنه‌پردازی خیالی، دنیایی می‌آفریند که در آن هر اتفاقی قابل وقوع است. به سورئالیسم در اجرا معمولا «رویا گونه» می‌گویند. برای لحظه‌ای نقاشی معروف سالوادور دالی به نام «استمرار خاطره» را تصور کنید که حاوی تصاویر ساعت‌هایی در حال ذوب شدن است و هر یک، از اشیایی آویزان شده‌اند. به این ترتیب متوجه منظور من می‌شوید.

نقاشی استمرار خاطره اثر سالوادور دالی
نقاشی استمرار خاطره اثر سالوادور دالی

لحظاتی در یک کار وجود دارد که ممکن است در ابتدا رئالیسم جادویی به نظر برسد اما در نهایت آشکار شود که سورئال بوده است و برعکس. سریال تلویزیونی The Twilight Zone در تیتراژ آغازین خود با نمایش تصاویری سورئال مقدمه‌چینی می‌کند تا زمینه را برای نمایش هر قسمت فراهم کند و البته قسمت‌های مختلف این سریال اغلب رویدادهایی خیالی و فانتزی را در دنیایی واقعی (همان رئالیسم جادویی) به نمایش می‌کشند؛ مانند پسربچه‌ای که تمام ساکنان یک شهر را به گروگان می‌گیرد یا وارثان یک ثروت کلان که ناچار می‌شوند تا نیمه‌شب ماسک روی صورت بگذارند.

در حالی که مؤلفان متعددی درباره دو ژانر یادشده قلم‌فرسایی و مرزهای فرضی میان رئالیسم جادویی و سورئالیسم را ترسیم کرده‌اند در این مقاله من این دو ژانر را مشترکا استفاده می‌کنم تا به شما نشان دهم که چگونه می‌توانید رویدادهای عجیب و غیرطبیعی را وارد داستان خود کنید و اثری به یادماندنی‌تر تألیف کنید. بنابراین اگر علاقه دارید که اجزایی از رئالیسم جادویی و سورئالیسم را به داستان‌های خود بیفزایید در ادامه مطالبی می‌خوانید که ارزش لحاظ کردن را دارند.

داستان‌نویسی با چاشنی وهم و خیال

یک- رویداهای عجیب و نامعمول باید با بافت داستان شما همخوانی داشته باشد. اگر داستانی نوشته‌اید که ریشه در واقعیت دارد و در پایان بدون هیچ زمینه‌ای، برای پیچیده کردن کار رویدادی خیالی یا جادویی به آن بیفزایید، ممکن است خوانندگان داستان خود را دلسرد و مأیوس کنید. به این عناصر مانند یک چاشنی نگاه کنید که در ظرف سالادتان استفاده می‌شود. بسیاری از غذاها مانند داستان‌ها نیازمند افزودن تدریجی چاشنی‌ها در سرتاسر ظرف هستند. مثلا ریختن مشتی نمک روی ظرف سالاد در پایان، کار عاقلانه‌ای نیست. اگر از پیش تصمیم گرفته‌اید که عناصری از خیال و ماورا به داستان خود بیفزایید حتی اگر کمی باعث لو رفتن داستان شود از ابتدا تلاش کنید تا شالوده‌ای برای آن فراهم سازید. به طور مثال در پایان‌بندی فیلم سینمایی برنده اسکار Birdman شاهد ظهور عناصری نامعمول هستید که در سرتاسر کار به طور ماهرانه‌ای برای آن زمینه‌چینی شده است.

در یک رویکرد ۱۸۰ درجه‌ای ممکن است داستان با اتفاقی حیرت‌انگیز و نامعمول آغاز شود مانند رمان مسخ اثر فرانتس کافکا که در آن مردی بیدار می‌شود و درمی‌یابد که به سوسکی غول‌پیکر تبدیل شده است. با چنین آغاز ابزوردی می‌توان غیرمعمولی بودن را در بافت داستان جا انداخت. در رابطه با مثال قبل می‌توان این‌گونه تشبیه کرد که دسر را با شکر به عنوان یکی از مواد اصلی آغاز کرد و با چاشنی‌های شیرین آن را کامل کرد. پس منظور از همخوانی با بافت داستان این است که برای خواننده درک پایان‌بندی کار ساده‌تر شود. هیچ‌کس دوست ندارد داستانی بخواند و در پایان بگوید چرا داستان این‌طور بی‌ربط تمام شد یا چرا پایان‌بندی این‌قدر عجیب و بی‌ارتباط با واقعیت داستان بود.

دو- تنها به خاطر جا دادن عناصری از سورئالیسم و رئالیسم جادویی، فنون لازم برای نوشتن یک داستان خوب و اصولی را کنار نگذارید. وقتی عنصر عجیب و غریب بودن به یک داستان افزوده می‌شود ممکن است مانند موسیقی جاز تصور شود که اینجا نیز نیازی به پیروی از اصول و قواعد نیست. شاید خیال کنید چون قرار است کارتان یک پایان‌بندی غیرمعمول داشته باشد می‌توانید هر چه بخواهید را هر طور تمایل دارید بنویسید. در مثال موسیقی جاز تنها به خاطر این که هنرمند قصد دارد عناصری از کار را خارج از قواعد معمول اجرا کند نمی‌تواند قواعد و اصول موسیقی را زیر پا بگذارد. در واقع استادان موسیقی جاز به قدری بر اصول و مبانی موسیقی تسلط دارند که می‌توانند همچنان ساختاری آشنا به گوش علاقه‌مندان ارائه کنند. در مورد شعر نیز همین قاعده جاری است و در مورد داستان‌نویسی نیز همین‌طور.

هنگام افزودن عناصری جادویی و سورئال به داستان یقین حاصل کنید دست‌کم بخشی از مخاطبان شما بتوانند درک کنند که دارید چه می‌کنید. حتی اگر هدف این باشد که مانند نویسندگانی مانند Kelly Link یا Henry Dumas بنویسید شما به عنوان یک نویسنده باید بدانید که چگونه یک داستان خوب را روایت کنید و عناصر خیال‌انگیز و غیرمعمول را به آن بیفزایید.

چگونه داستانی در سبک رئالیسم جادویی یا سورئالیسم بنویسیم

سه- تا آنجا که می‌توانید داستان‌های سورئال و رئالیسم جادویی مطالعه کنید و سایر مدیوم‌هایی را نیز که از این ژانرها استفاده می‌کنند مدنظر قرار دهید. این توصیه در مورد تمام سبک‌های نویسندگی کاربرد دارد. اگر می‌خواهید شعر خوبی بسرایید باید شعرهای خوب بخوانید. اگر می‌خواهید یک نمایشنامه خوب بنویسید باید نمایشنامه‌های خوبی خوانده باشید. وقتی نوبت به نوشتن داستان می‌رسد نمونه‌های بسیار بسیار خوبی از کاربرد سورئالیسم و رئالیسم جادویی را می‌توان یافت. مثلا چنانکه ذکر شد داستان‌های کوتاه Kelly Link و Henry Dumas یا سریال‌های تلویزیونی Atlanta و Twin Peaks که از آنها نام بردیم. من دریافته‌ام که تعدادی زیادی از نویسندگان جوان تحت تأثیر انبوه آثاری که در این ژانرها نوشته شده است اغلب داستان‌های کوتاهی می‌نویسند که حال و هوای عجیب و غیرمعمول دارد. به طور مثال رمان‌های «دلبند» اثر تونی موریسون و «صد سال تنهایی» کاری از گابریل گارسیا مارکز دو نمونه از پرمخاطب‌ترین آثار سبک رئالیسم جادویی به شمار می‌روند. در خصوص سورئالیسم تنها نیاز است که بخش رمان‌های فانتزی هر فروشگاه کتابی را بپیمایید تا نمونه‌های بسیار قوی از این سبک را بیابید.

فراتر از کتاب‌ها اگر بخواهید این دو ژانر را مورد مطالعه قرار دهید می‌توانید آثار هنرمندانی مانند «فریدا کالو»، «لئونورا کارینگتون»، «رمدیوس وارو»، «ژان-مایکل باسکیت»، «سالوادور دالی»، «پابلو پیکاسو»، «رنه ماگریت» و سایرین را به عنوان منبع الهام کاوش کنید. در حوزه سینما می‌توانید آثاری مانند Swiss Army Man، Being Jhon Malkovich، Eraserhead، Mulholland Drive، O brother، Where Art Thou و هزاران فیلم دیگر را تماشا کنید که حاوی عناصر و اجزایی خیال‌انگیز و رویا گونه یا عجیب و غریبی هستند که در چارچوب داستانی عادی به نمایش درمی‌آیند. با بررسی و لذت بردن از آثار دیگران در سبک‌های رئالیسم جادویی و سورئالیسم دست‌کم می‌توانید دریابید که افراد متعدد چگونه این عناصر را به کار گرفته‌اند و در بهترین حالت ابزاری به دست می‌آورید که در کارهای خودتان به درد بخورد.

چهار- به خودتان اجازه کندوکاو در اعماق جهان رویا گون را داده و این ژانرها را درون آثارتان جا بدهید. وقتی کار نویسندگی را تازه شروع کرده بودم برایم آسان‌تر بود که از روی تجربه و مشاهده در چارچوب جهان واقعی درباره چیزهایی بنویسم که از آنها آگاه بودم. ایده نوشتن درباره چیزی که حاوی عناصری از سورئالیسم یا رئالیسم جادویی باشد برایم ترسناک بود چون نگران برداشت دیگران از افکار عجیب و غریب خودم بودم. حتی الآن که آثارم کاملا غرق در این ژانرها شده‌ است گاهی اوقات با پرسش‌هایی مانند «چطور شد که اثلا چنین ایده‌ای در ذهن تو پدیدار شد؟» از سوی مخاطبان مواجه می‌شوم. بیشتر آن ریشه در فکر کردن فراتر از انتظارات و محدودیت‌هایی دارد که خود را در حصار آنها زندانی کرده‌ایم. اگر ایده‌ای دارید که فکر می‌کنید در صورت فاش شدن به داستانی که می‌خواهید نقل کنید می‌انجامد از انجام آن طفره نروید. در این صورت ممکن است دریابید آن‌گونه که توقع داشتید جواب نمی‌دهد یا شاید همان قطعه گمشده باشد که می‌تواند داستان شما را به کمال برساند.

من همیشه دلبسته داستان‌های عجیب و نامعمول در ادبیات بودم. به عنوان کودکی که در دهه ۸۰ میلادی در شهری کوچک بزرگ شده تنها می‌توانستم افراد همفکر خودم را از طریق مشاهده کتاب‌هایی که در دست داشتند یا اشاره به دیالوگ‌های فیلم‌هایی که در این ژانرها ساخته شده بودند شناسایی کنم. اما حالا وقتی نوبت به ادبیات می‌رسد یافتن طرفداران هم‌سلیقه کار آسانی شده است. اکنون انجمن‌های کتاب‌خوانی متعددی راه افتاده است و تبلیغات مرتبط یا حساب‌های فعال در شبکه‌های اجتماعی به وفور مشاهده می‌شود. آثار اقتباسی زیادی از کتاب‌هایی منتشر  شده است که پیش‌تر مردم آنها را می‌خواندند اما کمتر در دورهمی‌ها درباره آنها سخن می‌گفتند. به بیان دیگر احتمالا در بهترین دوره‌ای زندگی می‌کنیم که زمینه برای نشان دادن خود واقعی‌مان و خلاق بودن فراهم است. اگر این نشان نمی‌دهد که مجوز لازم برای خلق آثاری را دارید که عناصری از سبک رئالیسم جادویی یا سورئالیسم در آنها باشد، دیگر نمی‌دانم چه بگویم.

پنج- اسیر برچسب‌ها نشوید، فقط بنویسید. وقتی به نوشتن به عنوان یک شغل می‌نگریم اغلب نوشته‌های خود را طوری طبقه‌بندی می‌کنیم که گویی قرار است در راهروی خاصی از فروشگاه چیده و فروخته شوند. حتی خودم ساعت‌ها وقت اختصاص داده‌ام تا آثاری که می‌خواهم بنویسم را دسته‌بندی کنم. اما اکنون آموخته‌ام بهترین روش این است که اثر خود را تا آنجا که ممکن است براساس خود واقعی‌تان بنویسید و کار دسته‌بندی آن را به مخاطبان، منتقدان یا دانشگاهیان واگذار کنید. بخش بزرگی از ابتکار بازاریابان صرف یقین حاصل کردن بابت این می‌شود که سیگنال درستی به مخاطبان درست ارسال کنند یا بهتر از آن معلوم کنند که اثر شما چگونه می‌تواند در یک دسته‌بندی جا داده شود که از قبل طرفداران زیادی زیر پرچم خود جا داده است. این یعنی شما از آزادی عمل کافی برخوردارید تا روی اثر خود تمرکز کنید و در عین حال آگاه باشید که اثرتان با آثاری مرتبط خواهد شد که شاید حتی از وجودشان خبر نداشته باشید و قصد مقایسه کار خود با آنها را نیز هرگز نداشته‌اید.

مثلا من خودم آثارم را در دسته «آفریقایی-ماورایی» تصور می‌کنم اما دانشگاهیان ممکن است آن را «آفریقایی-سورئالیستی» یا «آفریقایی-گوتیک» قلمداد کنند که دو زیرژانر پرمخاطب‌تر و پرحواشی‌تر از ادبیات سبک آمریکایی-آفریقایی به شمار می‌روند. به عنوان یک نویسنده علاقه دارم کسانی آثار من را بخوانند که کار من را درک می‌کنند پس اگر دیگران می‌خواهند از این برچسب‌ها برای دسته‌بندی آثار من استفاده کنند تا خوانندگان راحت‌تر آنها را پیدا کنند، من هیچ مخالفتی ندارم. عناصر سورئالیسم و رئالیسم جادویی در سرتاسر تاریخ ادبیات مکتوب قابل مشاهده هستند و این ربطی به دسته‌بندی شدن آنها توسط دانشگاهیان یا منتقدان ندارد. خوانندگان همچنان می‌خواهند «چه می‌شد اگر»های جهان را با هدایت شما پیگیری کنند. آنها می‌خواهند در جهان عادی پدیده‌های شگفت‌انگیز را ببینند. آنها مدت‌ها صبر می‌کنند تا رویاهای خود را روی صفحات کتاب‌ها بخوانند و شما به عنوان یک داستان‌نویس در جایگاهی بی‌نظیر قرار دارید تا به این واقعیت یا فراواقعیت تجسم ببخشید.

Ran Walker نویسنده و داستان‌نویس
Ran Walker

🔥 ممکن است این مطلب نیز برای شما جالب باشد: 👈سورئالیسم از کجا آمد و به کجا می‌رود؟


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا