کتاب و ادبیات

روایت بیضایی، کیمیایی و سپانلو از غزاله

بادبان: آنچه می‌خوانید روایت‌های کوتاهی از بزرگان هنر و ادبیات ایران پیرامون زندگی و زمانه غزاله علیزاده است که در قالب گفت‌وگوهای تصویری در مستند «محاکات» به کارگردانی پگاه اهنگرانی به تصویر کشیده شده‌اند. فیلمی که سال ۱۳۸۶ توسط این بازیگر و مستند‌ساز پیرامون زندگی هنری و خودکشی این بانوی داستان‌نویس ایرانی ساخته شده و با همه قوت و ضعف‌هایش، دیده و شنیده شد‌. حالا رسانه بادبان، به بهانه سالمرگ این داستان‌نویس ایرانی (۲۳ اردیبهشت ۱۳۷۵) گفته‌ها و شنیده‌های سه چهره مطرح هنر و ادب ایران را از دل این فیلم بیرون می‌کشد و در قالب روایتی مستند و مکتوب به علاقمندان حوزه ادبیات تقدیم می‌کند.
عکس کمیابی که از سمت راست، معتضدی، محمدرضا نظام شهیدی، غزاله علیزاده و نگار (کودک جلوی او)، سلمی الهی و سمانه دختر خوانده‌اش در آن دیده می‌شوند
عکس کمیابی که از سمت راست، معتضدی، محمدرضا نظام شهیدی، غزاله علیزاده و نگار (کودک جلوی او)، سلمی الهی و سمانه دختر خوانده‌اش در آن دیده می‌شوند

اول- بهرام بیضایی درباره غزاله چه گفت؟

کارگردان بنام تئاتر و سینمای ایران، در بخشی از مستند «محاکات» شخصیت غزاله علیزاده را این‌گونه توصیف می‌کند: «اصولا با همه چی شوخی می‌کرد. با خود نوشتن هم شوخی می‌کرد و با طرز نوشتن هم شوخی می‌کرد و با هر چیز جدی شوخی می‌کرد. این امکان رو هم داشت شاید افسردگی داره که با شوخی بپوشونه. منتها این که چقدر بتونیم این فریب رو بخوریم یا نخوریم به هوش ما بستگی داشت‌. اگه فردی خیلی هوشیار بود اون مجبور بود یه کم بیشتر سعی کنه». او در بخش دیگری از صحبت‌هایش می‌گوید‌: «شاید در وجود غزاله یک بازیگر بود که فرصت رشد پیدا نکرده بود. شاید یک آدم خیلی افسرده‌ای که اون بازیگر سعی می‌کرد اون رو پنهان کنه‌ در واقع شاید غزاله علیزاده یک چهرکی بود بر صورت غزاله علیزاده».
بیضایی در بخش دیگری عنوان می‌کند: «غزاله شاید برای قرن ۱۷ و ۱۸ در فرانسه خوب بود. جایی که درک بشه، فضایی که زیبایی رو بفهمه، استعدادش رو بفهمه و تحسینش کنه، شاید برای اون دوره خوب بود. در دوره ما که به هر چی دست می‌زنیم در حال ویرانی‌ست و از همه چیز تشنج درمیاد درون اون جا نمی‌گرفت. در نتیجه افسرده می‌شد و راضی نبود‌. این‌ها همه پیدا بود شاید حق با اون بود. هیچ چیز راضی کننده نیست جز چیزهای خیلی خیلی ساده. چیزی نیست در این جامعه خیابونی که در اون راه بره آزادانه، منظره و چشم‌اندازی که محصول ما باشه… این شهر یه کوه داره که هنوز شهردار نتونسته از جا دربیاره ولی چند تا درخت داره که اونها هم به زودی از دست میره و بقیه‌ش یه مشت آشغاله که در این سال‌ها ساخته شده؛ چرا باید او راضی می‌بود؟ یک روابط تعریف نشده، یک جامعه پر از تبعیض، چرا باید راضی می‌بود؟ در نتیجه من فکر می کنم حتی به بقای نوشته خودش هم فکر نمی‌کرد. حتی فکر نمی‌کرد کاری که می‌نویسه برای یک مدت طولانیه…».
عکسی از غزاله علیزاده در لباس عروسی
عکسی از غزاله علیزاده در لباس عروسی

دوم- مسعود کیمیایی درباره غزاله چه گفت؟

مسعود کیمیایی از جمله چهره‌هایی است که در مستند «محاکات» جلوی دوربین می‌نشیند و  خودکشی غزاله را این‌‍گونه تصویر می‌کند:«درخت رو انتخاب کرد، ساعت رو انتخاب کرد، حتی رسن، حتی دارش رو و همه این‌ها به دلیل آرتیست بودنش بود». وی در بخش دیگری می‌گوید: «هیچ‌وقت غزاله را آرام پیدا نمی‌کردی؛ همیشه چیزی یا عنصری او را به ارتعاش‌های زندگی وصل می‌کرد یعنی همیشه مرتعش بود». این فیلمساز ایرانی در ادامه در مورد محافل شبانه غزاله می‌گوید: «من هیچ‌وقت توی مهمونی‌هاش نبودم. هیچ‌وقت داخل زندگی شبانه‌ش نشدم به این دلیل که دوست نداشتم این شکل زندگی رو. خیلی هم خوب بود ولی من نبودم». و در بخش دیگری می‌گوید: «روحیه‌ای که داشت به دلیل این داغی و گرمی و محفل‌بازی آدما همه در کلوزآپ هم بودند و در درشت همدیگر رو نگاه می‌کردند. تو این درشت‌ها عاشق می‌شدند، زندگی‌شون به هم می‌ریخت. هیچ‌وقت فرصت این‌که همدیگر رو توی دورتر بینند پیدا نمی‌کردند. این به دلیل التهاب همراه با اضطراب زندگی شبانه روشنفکر است. از غروب شروع می‌شد و تا صبح ادامه داشت. یک سفید سیاه کامل بود». همچنین درباره قصه‌های غزاله می‌گوید:  «قصه‌هاش رو من اون موقع زیاد موندنی نمی‌دیدم اما به هر جهت چندتا موندنی شد و من اشتباه می‌کردم». و در بخش دیگری پیرامون علاقه بازیگری غزاله می‌گوید: «به بازیگری علاقمند بود. دوست داشت یه کار اساسی توی بازیگری بکنه. دوست داشت با مهرجویی کار کنه، با من کار کنه ولی خب خیلی شلوغ بود زندگیش، پیچیده بود».

سوم- محمدعلی سپانلو درباره غزاله چه گفت؟

محمدعلی سپانلو در فیلم مستند «محاکات»، خرده خاطراتی از غزاله را روایت می‌کند: «خانمی بود از زیبایی بهره‌ای نبرده بود. غزاله در غیاب اون شخص انقدر از اون خانم تعریف کرد که یک زن زیباست که می‌خوام با تو آشنا کنم (خنده سپانلو) بعد خانمه اومد هفت قلم بزک کرده بود. خانم رو کردیم تو ماشین و در رو بستیم، گفتیم برید (خنده سپانلو) ظرافتی هم بود توی این کار؛ دو هفته‌ای برات تعریف کنن مثلا پری جون خیلی خوشگله، می‌خوام باهات آشنا کنم. بعد توی مهمونی، پری جون رو بکنی تو ماشین چون زشته و… (خنده دوباره سپانلو). سپانلو در بخش دیگری از این مستند درباره شعرشناسی غزاله می‌گوید: «شعر رو خیلی خوب می‌شناخت. شعر من رو خیلی دوست داشت. یکی از بهترین مشاوران شعر بود… گفتم غزاله یه شعر نوشتم ببین چطوره؟ می‌گفت این کلمه خوب نیست، می‌گفتم غزاله تو شعر سرت نمیشه، دخالت نکن. می‌اومدم خونه فکر می‌کردم می‌دیدم راست میگه…».

🔥 ممکن است این مطلب نیز برای شما جالب باشد: 👈آیا هنرمندان تجسمی از گفت‌وگو فرار می‌کنند


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا