بادبان – نسترن خسروی – نام جیمز جویس همواره با رمانهای سختخوانی مانند اولیس و بیداری فینگانها گره خورده و واژهسازیهای غیرقابل ترجمه او زبانزد است. استفاده جویس از چندین زبان دنیا از نقاط برجسته دو رمان یاد شده است. جویس لهجهها و حتی انواع ادبی دیگر، مانند نمایشنامه را در رمانهای مشهورش به کار میگیرد تا فضای ناهمگون زادگاهش دوبلین را به تصویر بکشد. جویس در آثارش بارها به تاریخ و جغرافیای ایرلند اشاره میکند و این ویژگی با وجود تبعید خودخواسته و سالها زندگی در ایتالیا، فرانسه و سوئیس، او را به اندازه ملیگراترین ادیبان کشورش یک ایرلندیِ تمامعیار جلوه میدهد.
ادیب غربتنشین
آنچه جیمز جویس را از ایرلند فراری داد، ناسازگاری او با ادیبان هموطن همدوره اش و نفوذ شدید کاتولیسیسم در این کشور بود. آشنایی او با اِزرا پاوند و حمایتهای شاعر شهیر هم وطنش، بی. دابلیو. یِیتس، به او کمک کرد تا بتواند در شرایط دشوار جنگ جهانی اول آثار خود را در غربت منتشر کند. جویس در شهر تریِست ایتالیا زندگی میکرد که جذب سینما شد و تصمیم گرفت اولین سینمای ایرلند را در دوبلین راهاندازی کند. او حتی دو سرمایهگذار نیز پیدا کرد اما آنها پس از مدت کوتاهی سینما را به یک شرکت محلی فروختند و به این ترتیب، جویس را از درآمدی که روی آن حساب کرده بود محروم کردند. فضای مذهبی ایرلند و کشیشانی که سینما را فاسد میدانستند و مردم را از ورود به سالنها منع میکردند موجب بسته شدن سینمای دوبلین شد. سالها طول کشید تا مقامات بریتانیا آثار جویس را از دسته آثار نامناسب بیرون آورده و مجوز نشر به آنها بدهند هرچند که تا پیش از آن هم آثار او بدون مجوز در بریتانیا و آمریکا توزیع میشدند.
جویس در مدت طولانی اقامت در پاریس، به کمک دوستان بسیار و از همه مهمتر حامی مالی بریتانیاییاش، هریت شاو ویوِر، توانست از راه انتشار اولیس و دستنوشتههای اولیه بیداری فینگانها درآمد خوبی به دست بیاورد اما ولخرجیهای او و زندگی خانوادگی متلاطمش، فشار مالی بسیاری بر او، ویور و دوست و ناشرش، سیلویا بیچ وارد میکرد. جویس به یک بیماری ارثی مبتلا بود و در طول زندگی بارها مجبور شد به عمل جراحی چشم تن بدهد. چشم چپ او در سالهای آخر عمر عملا نابینا بود و دوستانش بیجیره و مواجب در نوشتن آثارش به او کمک میکردند.
در خدمت ادبیات
آثار جیمز جویس زندگی واقعی او و اطرافیانش در دوبلین را با تخیل درمیآمیزند و زبان روایی نویی میآفرینند که خود او آن را نه سیلان خودآگاه (سیلان ذهن) که سیلان ناخودآگاه مینامید. او در سه اثر عمدهاش: دوبلینیها، اولیس و بیداری فینگانها، به بیثباتی هویت انسان و درک ناقص او از واقعیات میپردازد. جویس آثار داستانی خود را تاریخِ اخلاقی ایرلند مینامید و هدفش از نوشتن را به تحرک واداشتن مردم سرزمینش از انفعالی که به آن دچار بودند عنوان میکرد. این هدف هرگز به دیدگاه مطلقا هنری او به امر نوشتن خدشهای وارد نکرد زیرا او همواره و در درجه نخست در خدمت ادبیات بود.
نابغه ادبیات یا نویسنده جسور
بسیاری در زمان زندگی و پس از مرگ جویس او را یکی از نوابغ ادبیات جهان دانستهاند اما خود او به نبوغ ادبی باور نداشت و موفقیت در آفرینش شاهکارهای ادبی را وامدار بازنویسیهای متعدد و مطالعه گسترده ادبیات اروپا میدانست. همین تلاشهای خستگیناپذیر و صرف وقت بسیار بر تکتک جملاتش بود که به او جسارت داد در اوج جوانی و پیش از این که چیزی جز چند داستان کوتاه در مجلات از او منتشر شده باشد در نامهای به اسطوره ادبیاش، هنریک ایبسن، به صراحت بگوید که دوره او گذشته است. اشعار جویس برخلاف نثرش ساده به نظر میرسند. خطوط کوتاه، محتوای عاشقانه یا طبیعتگرایانه و دمغنیمتی از ویژگیهای بارز شعر او هستند. جویس در سرایش اشعارش از افسانههای کهن ایرلند بهره برد و واژهها را طوری کنار هم چید که آوای آنها یکنواخت به گوش نرسد. به همین دلیل هم هست که توصیه میشود این اشعار بلند خوانده شوند تا پیچیدگیهای آوایی و نیاز به دقت در تلفظ واژگان برای حفظ آهنگ شعر درک شود.
جویس واژهها و حالوهوایی مذهبی را به کار میگیرد اما شعر او از مسیحیت رویگردان است و به بزرگداشت عشق مادی میپردازد. اشعار غنایی جویس یادآور شعر قرون ۱۷ و ۱۸ میلادی انگلستان هستند و آرمانگرایی سنتی و مهارتهای فنی آن دوران را در خود دارند. جویس برای آفرینش تصاویر روایی اشعار خود از شعر سنتی ایرلند بهره گرفت و طنز خلاقانهای به اشعارش اضافه کرد. در واقع شعر او ادامه سنت شفاهی شاعران دورهگرد سدههای پیشین است. جیمز جویس در آغاز جنگ جهانی دوم و در میانه فقر و تنگدستی جان سپرد.