بادبان – بهمن شیرمحمد* – «کاناپه» فیلمی متوسط در کارنامه کیانوش عیاری و فیلمی مهم و قابل بحث در میان آثار یک دهه اخیر سینمای ایران است. فیلمی که از حیث ایده و پرداخت آن، جهان نسبتا آشنای عیاری را به خاطر میآورد. در اینجا با همان رویکرد و نگاهی مواجهیم که یک اتفاق کوچک را به دقت و ظرافت میکاود و تمام زوایای آن را بررسی میکند و نهایتا از شخصیترین زاویه ممکن به نقد اجتماعی مد نظرش میرسد.
همان چیزی که پیشتر و مثلا در فیلم «بودن یا نبودن» و مسئله آگاهی یافتن خانواده جوان مرگ مغزی شده دیده بودیم و در سریال «روزگار قریب» با احضار تاریخ همواره بزک شده و نقد آن، تجربهاش کرده بودیم. عیاری استاد بیرون کشیدن این چیزها از ایدههای به شدت ساده و خام ست تا جایی که در بسیاری از جاها گمان میکنیم فیلمنامهای در کار نیست و فیلم کاملا بر اساس بداهه ساخته شده است. از این منظر فیلم کاناپه در نگاه اول و سطح روبناییاش همان چیزی است که سالهاست با برچسب سینمای اجتماعی به خاطر میآوریم؛ سقوط طبقه متوسط به مرتبهای نازلتر.
اما طبعا این چیزی نیست که توقع ما را از عیاری برآورده کند. پس فیلم به آرامی از سطح روبناییاش عبور میکند و به نقطهای دیگر میرسد؛ رنج خود بودن و پشت پا زدن به گزاره با سیلی صورت را سرخ نگاه داشتن؛ پدر به همراه خانواده تمام تلاشش را میکند تا اوضاع را درست کند اما نمیشود و نمیتواند. پس میراثی از خود باقی میگذارد و برای همیشه از آن خانه میرود. کاناپه کهنه و کثیف و قدیمیشان را با قلب مریضش تک و تنها و با زحمت فراوان به داخل خانه برمیگرداند تا هویت خود و خانوادهاش را بازگرداند. کار ناتمامی که در انتها دختر بزرگ خانواده تکمیل میکند تا چگونه خود بودن را تمرین کند.
اما چیزی که فیلم را کمی از موقعیتی که شایستهاش است جدا میکند کیفیت فنی فیلم است. عیاری و تیم سازنده (به خصوص مدیر فیلمبرداری) این فیلم را با تمام تمرکز و انرژی و توانشان نساختهاند و فیلم در مسائلی مثل فیلمبرداری و بازی برخی بازیگرانش (لااقل در لحظاتی) و چیزهایی از این قبیل کمی لنگ میزند و از این حیث واجد صفت تلویزیونی میشود. عیاری در اوایل دهه هشتاد سریالی را به نام «هزاران چشم» ساخت و به شخصه فکر میکنم که کاناپه قصهای از آن مجموعه بوده که تقریبا پس از یک دهه ساخته شده است.
*منتقد سینما
🔥 ممکن است این مطلب نیز برای شما جالب باشد: 👈۶ عروس زیبای سینمای ایران