شاید بیشتر او را با نام «فاطمه نوری» به خاطر بیاورید. نامی که برای فعالیت هنری خود بعد از انقلاب برگزید و با این نام در چند فیلم و سریال بازی کرد. بعد از فوت برادر اما اولین بار در فیلم «تهران تهران» از نام خانوادگی خودش استفاده کرد. جمیله فردین، تنها خواهر محمدعلی فردین سوپراستار سالهای دور سینمای ایران در گفتوگویی با هفتهنامه «تماشاگران امروز» در سال ۱۳۹۴، یادی از برادر خود کرده و در بخشهایی از این گفتوگو به کسانی که نگذاشتند فردین فعالیت خود را ادامه دهد پرداخت. در این میان، هرجا از نامهربانیهایی که در حق برادر صورت گرفته بود حرف میزد، بغض میکرد. آنجا که از خوبیها و مهربانی و مرام منحصر به فردش صحبت میکرد، برقی از شادی و افتخار در چشمانش میدرخشید.
جمیله فردین از چه زمانی به دنیای هنر وارد شد؟
اولین کار من با آقای محمد متوسلانی به اسم «جستجوگر» بود. بعد از آن چند کار با کارگردانهای مختلف داشتم و بعد سریال «کیف انگلیسی» را با آقای ضیاءالدین دری کار کردم که آن کار را هم خیلی دوست دارم. قبل از آن کارهای دیگری به من پیشنهاد میشد که وقتی با زندهیاد فردین در میان میگذاشتم. ایشان هیچوقت نظرش را تحمیل نمیکرد و میگفت نظر خودت مهم است اما زمانی که سناریوی آقای سید ضیاءالدین دری را پیش فردین بردم، گفت نویسنده چه کسی است؟ گفتم آقای دری، گفت مرد بسیار درست و بااخلاقی است و برای اولین بار نظرش را ابراز کرد و گفت من به ایشان خیلی اعتماد و اعتقاد دارم و اگر خودت دوست داری کار کن. من هم با دلگرمی بیشتری این کار را قبول کردم و کار کردم. بعد از این سریا،ل شش سال برای تلویزیون کار نکردم، برای اینکه شاید بهتر باشد بگویم نمیگذاشتند کار کنم.
یعنی پیشنهاد کار داشتید؟
بله سناریو میآمد ولی زمانی که قرار بود کار شروع شود به یک صورتی بهانهگیری میکردند. حالا چه کسی و به چه نحوی این کار را میکرد، نمیدانم ولی این اتفاق میافتاد. البته حدس میزنم چه کسی این موشدوانیها را میکرد اما نمیخواهم اسم ببرم. امیدوارم خدا به راه راست هدایتش کند. بعد از این مدت که در نهایت حدود هشت سال طول کشید، با آقای مهرجویی یک کار سینمایی به نام «تهران تهران» داشتم. بعد از آن هم خانم محمدیفر همسر آقای مهرجویی به من زنگ زدند و پرسیدند کار تئاتر میکنی؟ گفتم با کمال میل. بعد استاد کتاب نمایشنامه غرب واقعی را نوشتند و از اواخر فروردین امسال شروع کردیم و تا الان دو هفته از اجرایمان میگذرد.
شما بعد از انقلاب وارد سینما شدید؟
بله.
چرا قبل از آن وارد نشدید؟
فردین زیاد موافق نبود.
به چه دلیل؟
فضای سینما را میشناخت. من هم سرگرم بزرگ کردن بچهها و خانهداری و درس و دانشگاهشان بودم.
شما بعد از انقلاب با نام خانوادگی همسرتان وارد کار هنری شدید؛ این مسئله به خاطر محدودیتهایی بود که اسم فردین داشت؟
نه، کسی به من نگفت نام فردین ممنوع است ولی من خودم معتقد بودم فردین برای اسمش خیلی زحمت کشیده و شاید من آن توانایی لازم را نداشته باشم که بتوانم این اسم را حفظ کنم. برای همین با نام همسرم وارد شدم و اولین بار در فیلم «تهران تهران» از نام خانوادگی خودم استفاده کردم و این تئاتر هم دومین بار است که با نام خودم کار میکنم.
چه شد که با تئاتر شروع کردید؟
من پیشنهاد آقای مهرجویی را برای کار «تهران تهران» داشتم و بعد هم باز با پیشنهاد ایشان به تئاتر آمدم. من از طریق کارهایشان با ایشان آشنا بودم و بعد سر کار تهران تهران خودشان را دیدم و بعد این ارتباط با همسر ایشان و خودشان بیشتر شد تا الان که این کار را با هم داریم.
پسر شما هم بازیگر است؟
بله؛ سام نوری، کار سینمایی «نهنگ عنبر» را به تازگی داشت که خیلی هم من آن کار را دوست دارم. قبلا هم با آقای مهران مدیری کار میکرد.
آقای فردین به خاطر سابقه هنری که داشتند بعد از انقلاب نتوانستند کار کنند.
ایشان خیلی دوست داشتند که کار کنند ولی به هر حال این جمله خودش است که میگفت وقتی من نمیتوانم بازی کنم مثل این است که پرواز را از یک پرنده بگیرند و خیلی از این بابت غمگین بود.
برای برگشت به کار تلاش میکردند؟
خیلی تلاش میکرد ولی همه درها بسته بود.
احمد نجفی در یک گفتوگو گفتند از یکی از علما برای بازی فردین در یک فیلم، نامه گرفتهاند ولی یکی از مسئولان سینمایی خودمان که الان خیلی روشنفکر است، نامه را پاره کرده.
بله همینطور است.
شما میدانید چه کسی است؟
من هم شنیدهام؛
حدس شما چیست؟
شاید آقای مخملباف.
درست است. من خودم ندیدهام ولی از چندین نفر شنیدهام که ایشان این کار را کرده و بارها و بارها هم این مسئله را شنیدهام. البته با شناختی که از آقای مخملباف دارم، عجیب به نظر میرسد که این کار را کرده باشد اما همه متفق القول میگویند که او این کار را کرده. من خودم ندیدهام و نمیتوانم بگویم ولی این حرف را همه قبول دارند. البته این را هم بگویم ایشان تنها هم نبود. کسان دیگری هم بودند که با بازگشت فردین به سینما مخالفت میکردند. یک کارهایی که واقعا وقتی یادش میافتم غمگین میشوم که چرا یک چنین تفکری باید باشد. چون هر کس یک حرفه و شغلی دارد، نمیشود که آدمها را به خاطر تفکرشان ممنوع الکار یا ممنوع التصویر کرد.
میتوانید این افراد دیگر را هم نام ببرید؟
یکی دو نفر از آنها از دنیا رفتهاند که چون نمیخواهم پشت سر مرده حرف بزنم اسمشان را نمیگویم. البته هیچوقت هم نتوانستهام آنها را ببخشم.
خود زندهیاد فردین آنها را بخشیدند؟
فردین خیلی گذشتش زیاد بود و مثل من نبود. اصلا کینه نداشت. او از بخشندگی به ایثار رسیده بود.
یکسری از هنرپیشههای قبل از انقلاب به کار برگشتند ولی ایشان برنگشت؛ راجع به این مسئله نظری نداشت؟
دیگران شاید فیلمهای نامناسب هم بازی کردهاند ولی فردین حتی یک فیلم نامناسب هم ندارد. آنها باید میرفتند و عذرخواهی میکردند ولی فردین کار بدی نکرده بود.
سوال همین است که چرا ایشان نتوانست برگردد؟
چی بگم؟!
از مسئولان سینمایی تا زمانی که ایشان زنده بودند کسی به فکر بود یا با ایشان ارتباطی داشت؟
آنها با فردین در ارتباط بودند ولی به این صورت که رسانهای شود یا صدای آنها به گوش دیگران برسد نه؛ اما به خانهاش زنگ میزدند، میآمدند و میرفتند.
چه کسانی بودند؟
اسامی را بعدا میگویم.
یک مسائلی مثل پاکتهایی که ایشان ماهانه به فقرا میدادند، در مورد زندهیاد فردین گفته میشود.
بله. ایشان آن زمانی که این کارها مرسوم نبود چهل بچه را سرپرستی میکرد. فردین از بدو تولد این بچهها را سرپرستی کرد و همه مخارج شان از دارو، درمان، تحصیل، تغذیه، پوشاک و … را میپرداخت و خصوصا روی تحصیل آنها بسیار حساس بود. بعضیهایشان تا مقطع دکترا هم رفتهاند.
بچهها خودشان میدانستند فردین پدر معنوی آنهاست؟
بله، فردین هر ماه به آنها سر میزد. او پدر معنوی چهل پسر، از زمانی که کوچک بودند تا زمانی که از بهترین دانشگاهها فارغالتحصیل شدند، بود. فردین با همراهی آقای رضا عبدی که دوبلور رادیو هستند این کار را میکردند. رضا عبدی بهتر میتواند در این مورد برایتان توضیح بدهد.
ایشان در زمانی که کار نمیکردند سینمای ایران را پیگیری میکردند؟
بله. یادم است درباره بعضی از فیلمها نظر خوبی نداشت. میگفت در هر خانوادهای ممکن است یک زمانی بیپولی باشد و این اجتنابناپذیر است. من اگر بیایم از حلبی آباد فیلم بگیرم و برای خارج از کشور بفرستم مثل این است که از خانوادهام موقع بیپولی یا دعوا فیلم بگیرم یا بروم به مردم بگویم. فردین میگفت نباید آبروی مملکتمان را با فیلمهایی که میسازیم ببریم.
فیلم خاصی مد نظرش بود؟
بله ولی نمیتوانم نام ببرم. فیلمهایی که میرفت و جایزه میگرفت. هر کسی به این فیلمها جایزه میدهد، معلوم است وقتی من از راز خانواده و مملکتم پرده برمیدارم، دیگران خوششان میآید. همه جای دنیا فقیر، بیخانمان، بیپول و بیسواد وجود دارد ولی آنها نمیآیند فیلم بگیرند و همه جای دنیا نشان بدهند. در حقیقت به قول مادربزرگهایمان آبروداری میکنند.
هیچ فیلمی بود که بگوید این فیلم خیلی خوب است؟
فیلم را یادم نمیآید ولی یادم است یک روز تئاتر «دندون طلا» کار آقای میرباقری را دیدیم، خیلی خوشش آمده بود. یک بار هم به دیدن تئاتر آقای فراهانی به اسم «گل و قداره» رفتیم که از آن هم خیلی خوشش آمده بود. خیلی آقای فراهانی را تایید میکردند و کارشان را دوست داشتند. ولی در مورد فیلمها باید یک کم فکر کنم تا یادم بیاید.
اصلا پیگیر فیلم و سینمای ایران و جهان بودند؟
بله خیلی؛ چون حرفهاش بود و علاقه داشت، همه را پیگیری میکرد و میدید. به قول فرنگیها خیلی آپ تو دیت و به روز بود. اخبار، فیلم، سینما و تئاتر، همه را بررسی میکرد.
زندهیاد فردین چند فرزند داشتند؟
چهار فرزند، دو پسر و دو دختر داشتند که متاسفانه بعد از رفتن فردین، یکی از پسرهایش به نام سعید از اینکه پدر و مادرش از دست رفتند، خیلی غصه خورد و میگفت از وقتی آنها رفتهاند من هم مردهام و انگار روح ندارم و یک مرده متحرک هستم؛ بعد هم زیاد نماند.
از فرزندانشان کسی وارد سینما نشد؟
نه، هیچ کدام ولی حنا فردین، نوه فردین کارگردانی میخواند. محمدعلی فردین هم به سینما علاقمند است و حالا ببینیم بزرگتر شود، چه میشود.
زندهیاد فردین این چند سال آخر از چه طریق امورات میگذراندند؟
اول یک فرش فروشی داشتند، بعد هم یک بخشی از فرش فروشی را از او گرفتند و ایشان هم آنجا را تبدیل به قنادی کرد و در همان قنادی بود.
تهران بودند؟
بله؛ در میدان ونک.
مردم قنادی ایشان را میشناختند؟
بله؛ به آنجا میرفتند و با ایشان صحبت میکردند. بعد از اینکه فردین رفت ما آنجا یک دفتر به قطر دو سه سانتیمتر پیدا کردیم که از خانوادههایی که محروم بودند نگهداری میکرد. ایشان همیشه غمگین بود که چرا نمیتواند خودش مثل قبل کمک کند اما از رفقای ثروتمندش برای اینها کمک میگرفت و آنها هم توجه میکردند.
پس صحبتهایی که در مورد ایشان میگویند، واقعیت دارد.
فردین روح بلندی داشت و همانطور که گفتم از گذشت درباره مردم به ایثار رسیده بود.
این روح بزرگ از کجا نشأت گرفته بود؟ ایشان کشتیگیر هم بودند. این مرام پهلوانی از آنجا بود؟
بله، فردین قهرمان بود. البته پدرم هم همینطور بود. نمیدانم الان شما آقای اصغر بیچاره عکاس قدیمی را میشناسید یا خیر. ایشان رفیق پدر من بود و درباره پدرم میگوید آن زمان که جوان بودیم خانوادههای بیبضاعت را شناسایی میکرد و یک عبا روی سرش میانداخت و مواد غذایی در این خانهها میبرد و زنگ را میزد و پشت در میگذاشت و میرفت.
یعنی این روحیه را از پدر به ارث برده بودند.
خودش هم داشت. یکی از خاطراتی که خالهام از فردین برای من تعریف کرد این بود که میگفت یک روز محمد از خانه بیرون رفت که به مدرسه برود، بعد از چند دقیقه برگشت دیدیم پیراهن تنش نیست. گفتیم پیراهنت کو، گفت یک پیرمرد را دیدم که سر کوچه نشسته بود یک توت روی زمین افتاده بود داشت خاک آن توت را میتکاند که بخورد، من گفتم این را نخور. بعد پیراهنم را درآوردم و رفتم بالای درخت توت، پیراهنم را پر توت کردم و به آن پیرمرد دادم. حالا هم آمدهام یک پیراهن دیگر بپوشم و به مدرسه بروم. خالهام میگفت ما به او گفتیم اقلا پیراهنت را نمیدادی. فردین گفت توتها را چطور میبرد؟ از بچگی که مدرسه میرفت این روحیه را داشت.
شما از کی احساس کردید که خواهر یک سوپراستار سینما هستید؟
فردین از زمانی که کوچک بود، برای من سوپراستار بود. او همیشه من را برای دیدن فیلمهای چارلی چاپلین و فیلمهای مورد علاقهام میبرد یا مثلا همیشه من را به دیدن اجرای خوانندههایی که من دوست داشتم میبرد، برای همین همیشه یک خاطره بزرگ و عجیب و غریب و یک فرم خاصی از فردین در ذهنم شکل گرفته بود.
شما خواهر کوچکتر هستید؟
بله، من تنها خواهر فردین هستم.
بعد از اینکه ایشان سوپراستار شد با هم بیرون میرفتید؟
بله، همیشه و آنقدر جمعیت دورش جمع میشدند که ما نمیتوانستیم او را ببینیم.
مردم به خاطر آن نقشهایی که بازی کرده بود دوستش داشتند یا به خاطر شخصیت خودش؟
من فکر میکنم مردم ما خیلی باهوش هستند و متوجه میشوند چه کسی ادا درمیآورد و چه کسی خودش است. این را مردم ما تشخیص داده بودند که فردین هر چه انجام میدهد همان چیزی است که در فکر و روحیه و اخلاق خودش هم هست. مطمئن باشید اگر غیر از این بود بلافاصله مردم متوجه میشدند.
فکر میکنید نکته جالبی درباره فردین هست که مردم نمیدانند؟
مردم آنقدر فردین را دوست دارند که فکر میکنم همه چیز را درباره ایشان بدانند ولی شاید این برایشان جالب باشد که فردین علاوه بر اینکه یک هنرمند بسیار توانا، یک برادر بسیار مهربان، یک همسر گل برای خانم مهری فردین، پدری خیلی با احساس و وظیفهشناس و دوست خیلی خوبی بود، یک آدم خیلی فنی هم بود. مثلا آن زمان که مثل الان دوربینهای دیجیتال نبود و دوربینهای نگاتیو و پوزیتیو و ۳۵ و ۷۵ بود، وقتی این دوربینها خراب می شد، فردین خودش اینها را باز میکرد، درست میکرد و سریع میبست و شروع به کار میکرد.