فرهنگستان

باباشمل جزیره‌ای در دریای نشریات فارسی

پرونده‌ای که در 10 پرده به ظهور و افول منتقدترین نشریه فکاهی ایران می‌پردازد

نیما نوربخش – روزنامه‌نگار – در سال‌های گذشته و بنابر علاقه‌ شخصی به پژوهش در حوزه تاریخ مطبوعات، با هفته‌نامه «بابا شمل» آشنا شدم که یک چندی در دهه ۲۰ خورشیدی منتشر می‌شد. در این رهگذر، سرگذشت صاحب امتیاز و مدیرمسوول آن نشریه را هم کم و بیش کنکاش کردم و از این منظر با روش و منش مدیریتی رضا گنجه‌ای به عنوان یکی از مدیران موفق تاریخ مطبوعات ایران آشنا شدم. در این گزارش تلاش کردم در ۱۰ پرده از ظهور و افول این رسانه پرفروش بنویسم و شگفتی روزنامه‌‌نویسان و روزنامه‌خوانان را از سرگذشت باباشمل برانگیزم. نشریه‌ای که زمینه ظهور و بروزش از پس خروج رضاخان از ایران در شهریور ۱۳۲۰ رخ داد که اوضاع سیاسی کشور کمی تغییر کرده و فضا برای آرای اندیشمندان و ادیبان اندکی بازتر شده بود. درواقع پس از واقعه ۱۷ آذر ۱۳۲۱ (تظاهرات مردم به خاطر قحطی نان) که منجر به سقوط قوام السلطنه شد گنجه‌ای به تشویق حاج اسماعیل امیرخیزی، به فکر انتشار نشریه‌ای فکاهی افتاد. از این رو در ۱۸ اسفند همین سال از سوی شورای عالی فرهنگ و علی‌اکبر سیاسی (وزیر فرهنگ وقت) با صدور امتیاز یک هفته نامه‌ به نام او موافقت شد.

رضا گنجه‌ای - نشریه باباشمل

۱- نشریه‌ای که از روز اول نایاب شد

«بابا شمل» یکی از نام‌های ماندگار در تاریخ مطبوعات ایران است. نشریه‌ای فکاهی با زبان طنز و رویکردی انتقادی که پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۲۲ نخستین شماره‌اش در تهران منتشر شد و از آن پس هر هفته روزهای پنجشنبه در هشت صفحه به بازار مطبوعات عرضه می‌شد. درست زمانی که ایران، دورانی بحرانی را به دلیل نفوذ و استیلای بیگانگان، قحطی وسیع، رواج انواع بیماری‌ها و… می گذراند این نشریه در قالب طنز، حکومت وقت ایران را رسوای عالم کرد. مطالب این نشریه تحت مدیریت و سردبیری رضا گنجه‌ای (۱۲۹۰-۱۳۷۴ش) از همان صفحه اول تا آخر ابتکاری بود. استقبال از آن هم کم‌سابقه بود. شاید شنیدنش عجیب باشد اما همه نسخه‌های شماره اول در همان ساعات اول انتشار به فروش رسید. هجوم روزنامه‌فروش‌ها به دفتر روزنامه سبب شد که مجبور شوند سهمیه شهرستان‌ها را هم در تهران توزیع کنند. این استقبال کم‌سابقه موجب شد در اقدامی بدیع در تاریخ مطبوعات، تا شماره چهارم آگهی‌هایی به این مضمون در نشریه چاپ شود: «اداره نامه باباشمل شماره اول را خریداری می‌نماید» و در شماره بعد: « آگهی اداری: هر شیر پاک خورده حلال زاده‌ای که یک نسخه از شماره اول و دوم باباشمل برای ما بیاورد قول می‌دهیم که ۳ شماره برایش مفت و مجانی بفرستیم».

۲- وقتی بزرگان ادب و هنر ایران همکار شدند

بخش اعظم مطالب نشریه را رضا گنجه‌ای می‌نوشت و در تعیین دیگر مطالب اعم از اشعار، کاریکاتورها و مقالات نیز نقش داشت. بخش دیگری از مطالب نیز با امضای «مهندس اقتصاد» بود. رهی معیری با نام مستعار «زاغچه»، مهندس سعید فزونی با نام مستعار «مهندس‌الشعرا»، ابراهیم صهبا با نام‌های مستعار «شیخ سرنا» و «ابرام سرپا» و احمد گلچین معانی اشعار فکاهی باباشمل را می‌سرودند. همچنین نویسندگانی بنامی چون اسماعیل پوروالی، حسن قائمیان و اردبیلی در کنار نویسندگانی با نام‌های مستعار «لاادری»، «دوزخی»، «مجنون»، «هالو»، «کلاغ سیاه»، «خفیه‌نویس» و «الله وردی» مطالب باباشمل را به رشته تحریر درمی‌آوردند. ناگفته نماند که بهرام داوری و بنی‌سلیمان وظیفه طراحی و ترسیم کاریکاتورهای باباشمل را برعهده داشتند. خلاصه همه چیز در این هفته‌نامه ابتکاری بود. اولین ابتکار هم نامش بود. در فرهنگ دهخدا «باباشمل» اینگونه معنی شده: «لقبی است که به سردسته لوطی‌های هر محل و به روسای قاطرخانه شاهی می‌دهند». ابتکار بعدی تیپی بود که مهندس داوری، کاریکاتوریست نشریه برای آن طراحی کرده بود؛ قیافه‌ای مردانه با سبیل‌های از بناگوش دررفته با کلاه تخم‌مرغی عهد ناصرالدین شاه، جبه‌ای بر تن و شالی به کمر با چپق و گرزی در دست. در بالای صفحه اول نیز تصویر باباشمل با زمینه‌ای که رنگ آن در هر شماره تغییر می‌کرد چاپ می‌شد. در پایین آن هم کاریکاتوری درباره موضوعات روز چاپ م‍ی‌شد که بعدها این شعار جایش را گرفت: «باباشمل نامه‌ای‌ست مستقل و منتسب به هیچ حزب و اتحادیه و جمعیتی نیست». در این نشریه هر فرد مهم و هر وزارتخانه‌ای نام مخصوصی داشت که هم‌وزن و هم‌قافیه با نام اصلی آن بود. اما مهم‌ترین ابتکار آنها این بود که حد قابل قبول انتقاد را در جامعه بالا بردند. از این رو باباشمل به اقتضای زمان، یک نشریه صد در صد سیاسی بود و‌ فقط از رجال طراز اول مانند نخست‌وزیر، هیات وزیران و نمایندگان رده بالای مجلس و احزاب بزرگ انتقاد می‌کرد. باباشمل به دنبال گرانی نان و گوشت و پیاز نبود چرا که معتقد بود این مشکلات معلول سیاست‌های اشتباه اقتصادی هستند. آنها پی علت می‌گشتند نه معلول. البته پس‌ از شهریور ۱۳۲۰ تا کودتای‌ ۱۳۳۲ فضای‌ کمی باز سیاسی‌ موجب‌ شد که‌ طنز اجتماعی‌ و سیاسی‌ نیز جولانگاهی‌ پیدا کند و نشریه‌ای چون باباشمل‌ و چند سالی‌ پس‌ از تعطیلی‌اش‌، «توفیق»‌ و «حاجی‌بابا» و «چلنگر» نیز موفقیت‌های چشمگیری در جذب مخاطب کسب کنند. «توفیق‌» بیشتر به‌ فکاهه‌ و طنز اجتماعی‌ می‌پرداخت‌. «حاجی‌بابا» روزنامه‌ای‌ سیاسی‌ و هوادار نهضت‌ملی‌ بود. «چلنگر» به‌ حزب‌ توده‌ و ایدئولوژی‌ آن‌ ‌وابستگی‌ داشت‌. اما «باباشمل‌» به‌ جایی‌ وابسته‌ نبود و شیوه‌اش‌ را نیز کسی‌ نتوانست‌ تقلید کند. منوچهر محجوبی‌ طنزنویس‌ نشریه «چلنگر» و ناشر «آهنگر» درباره‌‌ باباشمل گفته‌ است‌:«این‌ روزنامه‌ی‌ پر نفوذ، بعد از تعطیلی‌ دیگر دنباله‌ای‌ نداشت‌ و به‌ عنوان‌ یک‌ جزیره‌ در مطبوعات ‌طنز فارسی‌ باقی‌ ماند.»

نشریه باباشمل منتقدترین نشریه فکاهی ایران

۳- وزیری که روزنامه‌نگار ماند

اما مدیر این هفته‌نامه چه کسی بود و چگونه به چنین موفقیتی دست یافت؟ رضا گنجه‌ای‌ در سال‌ ۱۲۸۶ خورشیدی‌ در تبریز زاده‌ شد. پدرش‌ از نوادگان‌ جوادخان‌ گنجه‌ای‌، آخرین‌ حکمران‌ ایرانی‌ «گنجه»‌ بود که‌ در نبرد با سربازان روسیه‌ به‌ شهادت رسید و مادرش‌ (زهرا سلطان‌) دختر یکی از‌ بازرگانان‌ سرشناس ‌تبریز بود. گنجه‌ای در سال ‌۱۳۰۹ از سوی‌ وزارت‌ طرق‌ و شوارع‌ (وزارت راه‌) برای‌ انجام‌ تحصیلات ‌دانشگاهی‌ به‌ خارج‌ اعزام‌ شد. وی‌ در پلی‌تکنیک‌ زوریخ‌ به‌ تحصیل ‌پرداخت‌ و در رشته‌‌ مهندسی‌ مکانیک‌ فارغ‌التحصیل‌ شد. او پس از بازگشت به کشور و در اواخر سال ۱۳۲۱ همراه با تعدادی دیگر از مهندسان در اعتراض به حقوق ناچیز و افزایش مزایای شغلی دست به اعتصاب گسترده‌ای زدند. اعتصابی که با حمایت مطبوعات و حتی کارگران همراه بود و دولت سهیلی را مجبور به پذیرش خواسته‌های مهندسان نمود. این اتحاد و همبستگی بعدتر منجر به تشکیل کانون مهندسان ایران گردید که تا سال‌ها یکی از معتبرترین سازمان‌های صنفی ایران بود. در جریان این تظاهرات که مهندسان دور هم جمع می‌شدند تا نطق کنند و حرف‌های جدی بزنند عده‌ای هم بودند که با مسائل به شوخی برخورد می‌‌کردند و متلک می‌گفتند و همه را دست می‌انداختند. اینها همان کسانی بودند که بعدها همراه با گنجه‌ای، هسته مرکزی هیات تحریریه باباشمل را تشکیل دادند.
گنجه‎ای‌ آثار نویسندگان بزرگ آلمان و فرانسه را به زبان اصلی خوانده بود و در نتیجه با وجودی که تحصیلات دانشگاهی‎اش در رشته‎ فنی بود اما در ادبیات و فلسفه بسیار صاحب نظر بود. دوستان‌ نزدیک‌ او را «بابا» خطاب‌ می‌کردند. قامتی‌ به‌ نسبت‌ کوتاه‌، موهای‌ قهوه‌ای‌ و چهره‌ای‌ به‌ اصطلاح‌ عبوس‌ داشت‌. اما بسیار نکته‌سنج‌ و بذله‌گو بود. او هفته‎نامه‎ باباشمل را مستقل نگاه داشت و تا پایان بر خط مستقیم منافع ملی و مصالح مردم پای فشرد. در میان رجال ملی به دکتر محمد مصدق علاقه داشت اما زنده یاد مصدق نیز از انتقادات او در امان نبود.
او هم‌چنان‌ که‌ در غائله‌ آذربایجان‌، با همه‌‌ وجود و توان‌ از یگانگی‌ سرزمین‌ ایران‌ دفاع‌ کرد، مساله‌‌ بازگشت‌ بحرین‌ را نیز در تمام‌ دوره‌ انتشارِ باباشمل‌ پی‌ گرفت‌. هر زمان‌ که‌ مساله‌ از سوی ‌نمایندگان‌ مجلس‌ و یا دولت‌ مورد پیگیری‌ دوباره‌ قرار می‌گرفت‌ «باباشمل‌» آن‌ را به‌ نحو چشم‎گیری‌ بازتاب‌ می‌داد. هنگامی ‌که‌ دولت‌ ابراهیم‌ حکیمی‌، مساله‌‌ بازگشت‌ بحرین‌ را از طریق‌ وزارت‌ امور خارجه‌ مورد پیگیری‌ جدی‌ قرار داد، باباشمل‌ کاریکاتور صفحه‌‌ نخست‌ شماره‌ ۱۴۶(۱۵ بهمن‌ ۱۳۲۶) را به ‌این‌ امر اختصاص‌ داد. رضا گنجه‌ای‌ هم‎چنین در سرمقاله‌‌ شماره‌ ۱۳۸، خطاب‌ به‌ احمد قوام‌ نخست‌وزیر وقت نوشت‌: «هیچ‌کس‌ با تو مخالف‌ نیست‌ که‌ چرا می‌خواهی‌ بحرین‌ را بگیری‌ و قرارداد نفت‌ جنوب‌ را لغو کنی‌ و تنها جایی‌ که‌ همه‌ با تو موافقتند، همین‌ است‌.» گنجه‌ای اگرچه بعد از تعطیلی نشریه‌اش به مناصب مهمی همچون وزارت هم رسید اما در هر منصب بیشتر از چند ماه دوام نمی‌آورد و بیشتر خود را یک روزنامه‌نگار و یک روزنامه‌چی می‌دانست.

۴- نوشته‌های آل‌احمد و بهزادی در وصف باباشمل

علی بهزادی روزنامه‌نگار بنام و مدیرمسئول مجله «سپید و سیاه» در کتابش با نام «شبه خاطرات» بخشی را به معرفی گنجه‌ای این چهره برجسته مطبوعات ایران اختصاص داده و می‌نویسد: «…همه جا صحبت از باباشمل بود. اگر از مهندس گنجه‌ای سخن به میان می‌آمد برای آن بود که مدیر باباشمل بود و از دیگران به سبب آنکه نویسنده باباشمل، کاریکاتوریست باباشمل، شاعر باباشمل و حتی حسابدار یا حروفچین باباشمل بودند. در آن سال‌ها عنوان بیشتر نامه‌هایی که به دفتر روزنامه باباشمل می‌رسید چنین بود: «حضور جناب آقای باباشمل رسیده ملاحظه فرمایید» گویی باباشمل موجودی حی و حاضر و زنده است که نامه‌ها را هم خودش ملاحظه می‌کند. بعد از تعطیلی باباشمل هم گنجه‌ای، باباشمل ماند. حتا زمانی که او وزیر بود. از شاه گرفته تا وزیران در هیات دولت و ادارات، بالا دست‌ها و زیردست‌ها در حضور و غیاب همه او را باباشمل می‌نامیدند نه جناب آقای مهندس رضا گنجه‌ای وزیر پست و تلگراف و تلفن یا جناب مهندس گنجه‌ای وزیر صنایع و معادن». همچنین جلال آل‌احمد درباره این نشریه می‌گفت: «زبان باباشمل نجیب و شوخی‌های آن با نزاکت‌تر و روحانی‌تر از دیگر نشریات فکاهی بود و از رکاکت و ابتذال هم، چیزی در آن به چشم نمی‌خورد.»

رضا گنجه‌ای، صاحب‌ امتیاز و مدیر مسئول نشریه باباشمل
رضا گنجه‌ای، صاحب‌ امتیاز و مدیر مسئول نشریه باباشمل

۵– راز ماندگاری باباشمل

برای اینکه بدانیم این نشریه چه داشت که این همه علاقمند پیدا کرد بایست به بخش‌های مختلفش نگاهی بیندازیم. باباشمل ستون‌ها و بخش‌های ثابت جذابی داشت که مخاطبان خاص خود را داشتند. البته ستون‌های غیرثابت معمولا غافلگیرکننده بودند و گاه به صورت مستقیم و غیرمستقیم، شاه را هم دست می‌انداختند. به عنوان نمونه، گنجه‌ای در یکی از شماره‌ها نوشت: «با گذاشتن سبیل جایی برای زدن نقاره پیدا شده است.» کشف رمز این خبر در شرایط عادی سخت است اما علی بهزادی که روزنامه‌نگاری قدیمی است کشف این راز را برای مردم آن زمان کاملا عادی تلقی می‌کند و می‌نویسد: «آن زمان عکس‌هایی از شاه چاپ می‌شد که او برای مدتی سبیل می‌گذاشت. با توجه به ضرب‌المثل معروف «پول بده روی سبیل شاه نقاره بزن» آشکار بود که منظور باباشمل از نوشتن آن خبر اشاره به سبیل گذاشتن شاه بوده است.» اکنون ستون‌های دیگر این نشریه را با هم مرور می‌کنیم.
«درد دل باباشمل»: این بخش در واقع همان سرمقاله بود که با این نام در صفحه دوم چاپ می‌شد و حداقل از یک صفحه تا یک و نیم صفحه از هشت صفحه نشریه را در برمی‌گرفت. سرمقاله را خود گنجه‌ای می‌نوشت آن هم با طنزی گزنده و همانطور که از نامش پیداست درد دل گونه بود.
ستون «مجلس»: در این ستون سخنانی که وزرا و نمایندگان در مجلس گفته بودند آورده می‌شد و درباره آنها اظهارنظری نیشدار نوشته می‌شد. در واقع کاری که هنوز با گذشت ۷۰ سال روزنامه‌های بسیاری انجامش می‌دهند ابتکار گنجه‌ای و نشریه‌اش بود که نمونه آن را در ادامه می‌خوانید.
«وزیر فرهنگ: در این دوره مجلس لوایحی تصویب شده که خیلی مفید به حال ملت است.
باباشمل: دختری را که خاله‌اش تعریف کنه واسه عمه‌اش خوبه.
آقای طوسی: خدمات رجال کشور نمی‌بایستی زیر پا گذاشته شود.
باباشمل: خدمت نشان بدهید تا ما روی سرمان بگذاریم.
آقای دکتر مصدق: کدام سابقه حکم می‌کرد مردم را یک رییس‌الوزرا (منظور ضیاالدین طباطبایی) حبس کند.
باباشمل: بیست و دو سال قبل این حرف‌ها منطقی بود ولی حالا دیگر مورد ندارد چون خیلی سابقه پیدا کرده.»
ستون «چهار عمل اصلی»: این ستون از جالب‌ترین بخش‌های باباشمل بود. در این ستون بیوگرافی شخصیت‌ها به طور فشرده و در قالب چهار عمل اصلی ریاضی نوشته می‌شد. یکی از نوشته‌های این ستون در ادامه آمده است.
«یک هیکل فرنگی مآب + زنگ زیتونی + یک عینک پنس (شاید از ماترک مرحوم داور) + یک پرونده کتیرا – چسبندگی + یکسال خانه‌نشینی + ریاست شهرتاری + ۳۲۰ کارمند پشت میزنشین – بیکار + سوءظن او به تمام اعضا + یک قیافه ملتمس نسبت به مطبوعات + آرزوهای دور و دراز = سنبل‌شائیان» (منظور گلشائیان شهردار وقت تهران است که زمانی متهم به سواستفاده در معامله کتیرا شده بود).
ستون «آوازهای کوچه باغی»: در این بخش شاعرانی که با باباشمل همکاری داشتند اشعار معروف را به صورت موضوع روز درمی‌آوردند که در واقع به نوعی تحریف شعرهای معروف، به قصد انتقاد بود. مانند این شعر که در ادامه آمده است. در این شعر که به زبان حال یکی از مشتاقان پست نخست‌وزیری نوشته شده، منظور از مشتی، دشتی است و کلاه پوست گذاشتن هم یعنی وارد طیف هواداران سید ضیا طباطبایی شدن.
«بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
باز آید و در مجلس از نو بنهد دامی
ای بلبل اگر نالی من با تو هم‌آوازم
کز عشق صدارت گشت روزم بمثل شامی
ترسم دگر ای مشتی کاری نبری از پیش
بگذار کلاه پوست گر می‌ط‌لبی کامی»
ستون «می‌گویند»: این ستون انتقادی‌ترین قسمت نشریه بود که در آن کارهای خلاف رجال سیاسی و افراد سرشناس به صورت آشکار یا به اشاره به صورت خبرهای کوتاه و به عنوان شایعه نوشته می‌شد. نمونه نوشته‌جات این ستون در ادامه آمده است.
«می‌گویند وزیر راه که ماههاست برکنار شده تازه بیست روز قبل اتوموبیل دولتی را مسترد داشته است.»
«می‌گویند علاءالسلطنه هم طالب حلقه است.» (منظور از علاءالسلطنه همان حسین علا است و حلقه هم نام حوزه‌های حزبی سیدضیاء بود)
ستون «برهان قاطر– تعلیف باباشمل»: در این ستون که عنوانش در مقابل برهان قاطع بود بعضی لغات و اصطلاحات به سبک باباشمل تالیف شده بود.
«جیره‌بندی – مرگ تدریجی
کوپن ارزاق – چک بی‌محل
کمیسیون بودجه – چاه ویل
اداره رادیو – جارچی خونه»
«فرهنگ باباشمل»: شاید جالب‌ترین ابتکار باباشمل ایجاد فرهنگ جدیدی از نام وزارتخانه‌ها و رجال وقت بود. در اینجا تعدادی از این اسامی را آورده‌ام.
نان بیات یا نان فطیر= نام باباشملی سهام‌السلطان بیات بود که مدتی وزیر و بعدها به نخست‌وزیری رسید.
جمال لندهور= نامی برای جمال امامی بود که قدی بلند و هیکلی تنومند داشت.
رعیت خونه= وزارت کشاورزی
وزارت خرچنگ= وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش)
چاپارخونه = وزارت پست و تلگراف
نکبت= علی اصغر حکمت وزیر فرهنگ
ابرام خواجه= ابراهیم خواجه‌نوری رییس اداره انتشارات
خیک‌پی= نیک‌پی استاندار و وزیر
ابول فرفره= ابوالقاسم فروهر وزیر صناعت
هیچ نفهم الملک= خلیل فهیمی نماینده ادوار مختلف مجلس
ملک مردنی= ملک مدنی نایب رییس مجلس

۶– سرمقاله‌های آتشین علیه پهلوی

همانگونه که گفتم یکی از مهمترین بخش‌های این نشریه، سرمقاله‌هایش بود که تحت عنوان «درد دل باباشمل» منتشر می‌شد. قلم شیوا و چهره‌‌ راستین‌ رضا گنجه‌ای‌ را می‌توان‌ از لابه‌لای‌ سرمقاله‌های آتشینش شناخت؛ چهره‌‌ یک‌ انقلابی‌ میهن‌پرست و معترض. گنجه‌ای‌ در نخستین‌ سرمقاله‌‌ این نشریه‌ از همان ابتدا حساب خود و نشریه‌اش را از رسانه‌های حکومتی جدا کرد و در مطلبی سراسر انتقادی خطاب به مردم و حکومت نوشت‌ :«… مختصر این‌ بیست‌ سال‌ هم‌ هر طور بود گذشت‌. آن‌ها که‌ یک‌ خورده‌ نازک‌ نارنجی‌ بودند از میان‌ رفتند. آنهایی‌ هم‌ که‌ مثل‌ ما پوست‌ کلفت‌ بودند، ماندند که ‌روزهای‌ بدتری‌ را ببینند. هرچند به‌ ضرب‌ چوب‌ و چماق‌ و حبس‌ و زجر، ریختمان‌را عوض‌ کردند اما در باطن‌ همان‌ داش‌مشدی‌ و باباشمل‌ ماندیم‌ که‌ بودیم‌. حالا بازهم‌، آب‌ها ازآسیاب‌ها افتاد و «لولو» آن‌ «مه‌ مه‌» را برده‌ و وضع‌ روزگار عوض‌ شده‌، می‌گویند باز مشروطه‌ با همۀ‌«زلم‌ زینبو» حتی‌ حکومت‌ نظامی‌اش‌ آمده‌ است‌. اما من هرچه‌ فکر می‌کنم،‌ می‌بینم‌ این‌ مشروطه‌، آن‌ مشروطه ‌نیست. مثل‌ این‌ که‌ مشروطه‌ی‌ قلابی‌ است‌. شاید هم ‌مشروطه‌ برای‌ یک‌ عده‌ است‌. به‌ حساب‌، مشروطه‌ی‌ خاصه‌ خرجی‌ است‌. برای‌ همه‌ نیست. شاید هم‌، حصۀ‌ مشروطه‌ی‌ ما را بعدها خواهند داد. شاید هم‌ مشروطه‌ را جیره‌بندی‌ کنند. شاید هم‌ کوپن‌مشروطه‌ به‌ ما برسد. والله‌ عقل‌ بنده‌ که‌ به‌ این‌ چیزها قد نمی‌دهد. تا از ما بهتران‌ چه‌ بگویند… مخلص‌ کلام‌، مشروطه‌ی‌ عجیبی‌ است‌. کسی‌ هم‌ نیست‌ بگوید: بابا مشروطه‌ حساب‌ دارد، آدم‌های‌ مخصوص‌ لازم‌ دارد. کتاب‌ دارد. از مستبدین‌ دوآتشه‌ و ارباب‌های‌ گردن‌ کلفت‌ و غارتگران‌ خدانشناس‌ و یک‌ مشت‌ پاچه‌ ورمالیده‌ و پاردم‌ ساییده‌ که‌ مشروطۀ درست‌ درنمیاد. هر کس‌ دیروز فراشباشی‌ بود، امروز مشروطه‌چی‌ شده‌ است‌. باز صد رحمت‌ به ‌قاطرچی‌های‌ محمدعلی‌ شاه‌ که‌ هرچه‌ بودند تا آخر سرهم‌، با همان‌ عقیده‌ ماندند و مردند. هر ناقلا و دغل‌ و خوش‌غیرتی‌ که‌ دیروز از دستگاه‌ رضاشاه‌ نان‌ می‌خورد و از دولت‌ سر او صاحب‌ کرورها شده‌ است‌، امروز واسه‌ی‌ مشروطه‌ی‌ قلابی‌، سنگ‌ به‌ سینه‌ می‌زند.»
این روند سرمقاله‌نویسی باباشمل تا پایان ادامه داشت و حتی مستشاران و دولت‌های خارجی هم از پیکان نقد او در امان نبودند. به عنوان مثال هنگامی‌ که‌ آرتور میلسپو، مستشار دارایی‌ ایران‌ جسارت به خرج داد و صحبت‌ از تضمین‌ استقلال‌ ایران ‌به‌ شرط حرف‌شنوایی‌ می‌کرد، رضا گنجه‌ای‌ کاریکاتور وی را به‌ صورت‌ «شاه‌ موشان‌» در صفحه‌ ‌اول‌ نشریه شماره ۶۷ چاپ کرد و در سرمقاله خطاب‌ به‌ او نوشت: «هنوز هم‌، آثار جاه‌ و جلال‌، از در و دیوار تخت‌ جمشید می‌ریزد، هنوز هم‌ آقایی‌ و سروری‌، از سر و صورت‌ گدای‌ ایرانی‌ می‌بارد! این‌ جا سرزمینی‌ است‌ که‌ زرتشت‌ بزرگ‌ در آن‌ چشم‌ گشود. این‌ جا کشوری‌ است که‌ روی‌ سینه‌ی‌ آن‌، آتشکده‌ها برپا شد. این‌ جا مملکتی‌ است‌ که‌ خشت‌ اول‌ بنای‌ تمدن ‌و فرهنگ‌ بشری‌ در آن‌ گذاشته‌ شد و تمام‌ ملت‌ها به ‌دریوزه‌گی‌ فرهنگ‌، به‌ این‌ سرزمین‌ آمدند و شمع ‌تمدن‌شان‌ را از آتش‌ این‌ آتشکده‌ها روشن‌ نمودند. … فرمان‌‌هایی‌ که‌ با مرکب‌ نویسند، رنگ‌ آن‌ها می‌پرد و برای‌ همین‌ است‌ که‌ پدران‌ و برادران‌ ما، فرمان‌ آزادی را با خون‌ خود نوشتند که‌ هر روز روشن‌تر نمایان‌ شود.» این را هم اضافه کنم که گنجه‌ای‌ زمانی به‌ عنوان‌ مهندس ناظر در بانک‌ ملی‌‌ استخدام‌ شده بود اما پس‌ از انتشار روزنامه‌ باباشمل‌، قرارداد استخدامی‌اش‌ با پافشاری‌ و دستور کتبی همین آرتور میلسپو لغو شده بود.

برگی از نشریه باباشمل

۷- همکاری رهی معیری با باباشمل

همکاری رهی با باباشمل از سال ۱۳۲۲ آغاز شد که خواندن چگونگی این آشنایی و همکاری خالی از لطف نیست. درواقع هنگامی که رهی ریاست دفتر اداره کل پخش وزارت پیشه و هنر را داشت روزی مهندس گنجه‌ای که تازه امتیاز انتشار نشریه بابا شمل را گرفته بود برای انجام کاری به آن اداره رفت و رهی جواب لازم را به او داد. گویا گنجه‌ای که از دیدار رییس اداره کل ناکام مانده بود در باباشمل به طنز نوشت: «یکی از دکترهای مادرزاد و قلابی که در اثر داشتن روابط با یکی از وزرا، یکی از ادارات تیشه و تبر(پیشه و هنر) را تیول کرده و درباری برای خود تشکیل داده، از پذیرفتن مراجعه‌کنندگان خودداری و پذیرفتن آنها را به حاجب و دربان، جوان بلند قد و چشم زاغ خود، واگذار نموده است.» منظور از جوان بلند قد و چشم زاغ، رهی معیری بوده است. رهی هم در پاسخ، قطعه طنزی سرود و با نام «زاغچه» به دفتر باباشمل فرستاد که بخشی از آن را در ادامه می‌خوانید:
«داش باباشمل زجان کرتیم
خوش و خندان ز دولت سرتیم
گر تو ما را گهی نخندانی
پاک گردد نشاط ما فانی
گفته بودی که در اداره‌ی خویش
حاجب‌الدوله‌ام من درویش
بر دل و جان مردمان نیشم
بدتر از خان حاکم پیشم
مش رضا من کجا و بدخویی
تندی و تلخی و ترش‌رویی
زاغ چشم و بلندقد باشم
جان بابا ولی نه بد باشم
آنکه قدم چنین بلند آراست
دستم از ظلم و جور کوته خواست
قد بلندی اگر گناه من است
دست کوتاه عذرخواه من است
زاغ مانند من غزل‌گو نیست
دامن من سیاه چون او نیست»
با انتشار این شعر، گنجه‌ای از رهی عذرخواهی کرد و به او پیشنهاد همکاری داد. این همکاری تاثیر مهمی در افزایش مخاطبان این نشریه داشت.

۸ – باباشمل و کاندیداتوری مجلس

جریان کاندیداتوری گنجه‌ای در انتخابات دوره چهاردهم مجلس شورای ملی هم از بخش‌های پرحاشیه زندگی شخصی و مطبوعاتی او است. گنجه‌ای که خود را از تهران نامزد کرده بود چند هفته در بالای صفحه هشتم روزنامه، این شعار انتخاباتی را چاپ می‌کرد: «تهرانی‌ها در انتخاب یازده نفر آزادید دوازدهمی باباشمل (رضا گنجه‌ای) را انتخاب کنید.» او در جریان انتخابات، اطلاعیه‌هایی با عکس باباشمل و این شعر چاپ کرد و در سطح شهر توزیع نمود:
«مردمانی که صحیح العمل‌اند
همگی مخلص بابا شملند
هر کس داش مشدیه و با ایمون
انتخابش می‌کنه از تهرون»
گنجه‌ای‌ با توجه‌ به‌ پیش‌رو بودن‌ انتخابات‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌ به تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۲۲ در ابتدای بخش «درد دل بابا» یا همان سرمقاله نشریه نوشت: «اگر توهم‌ می‌خواهی‌ مثل‌ آدم‌ زندگی‌ کنی‌. اگر تو هم‌ می‌خواهی‌ آدمت‌ حساب‌ کنند، غذای‌ آدمی‌زاد بهت‌ بدهند، توسری‌ به‌ کله‌ات‌ نزنند، شب‌ دزد لحافت‌ را نبرد و روز تاجر طمع‌کار و سرمایه‌دار غدار، کلاهت‌ رانرباید … اول‌ کاری‌ که‌ باید بکنی‌، این‌ است‌ که‌ امیدت‌ را از همه‌ی‌ این‌ها که‌ سرکار آمده‌اند، ببری‌ و بی‌خودی‌ از گرگ‌ چوپانی‌ نخواهی‌. دوم‌ این‌ که‌، دست‌ همه‌ی‌ این‌ها را بگیری‌ و از آن‌ کرسی‌ و منبر و صندلی‌شان‌ بکشی‌ و بیاندازی‌ پایین‌ و مزدشان‌ را بگذاری‌ کف ‌دستشان‌. آن‌ها که‌ خیلی‌ بدعمل‌اند، تحویل‌ عزراییل ‌بدهی‌ و آن‌ها هم‌ که‌ بدعمل‌اند، ببری‌ بیل‌ و کلنگ ‌دستشان‌ بدهی‌ و به‌ عملگی‌ واداری‌. تمام‌ این‌ دم‌ و دستگاه‌ و به‌ قول‌ بچه‌های‌ امروزی‌، سازمانشان‌ را به‌هم‌ بزنی‌ و قانون‌ و مانونشان‌ را مچاله‌ کنی‌ و بچپانی ‌تو حلقشان‌.» او که در آن ایام به سبب تبلیغات انتخاباتی معروفش به دوازدهمی معروف شده بود تا اواخر روند شمارش آرا در رده یازدهم بود اما با اعلام نتایج آرای لواسانات، رای رقبایش رشد کرد و او در نهایت چهاردهم شد چرا که در حوزه لواسان برخی کاندیداها توانسته بودند رای روستاییان را بخرند. در این باره «داوری» کاریکاتوریست باباشمل طرحی از او کشید که کدخدای لواسان در حال کندن دندان اوست و زیر کاریکاتور نوشت: «کدخدای لواسانی دندان طمع کرسی بابا را می‌کند و…»

شکست گنجه‌ای در انتخابات سبب شد او به عنوان کسی که مظلوم واقع شده محبوبیت زیادی بین مردم پیدا کند. در آن سال همه تهرانی‌ها می‌دانستند نمایندگی حق گنجه‌ای است و پول و نفوذ رقبایش باعث شکست وی شده است هرچند که او دیگر خودش را هیچ‌گاه کاندیدا نکرد. به هر روی گنجه‌ای پس از پذیرش این شکست ناخواسته، سرمقاله‎‌ای در یازدهم اسفند ۱۳۲۲ به‌ مناسبت‌ گشایش‌ دوره‌‌ چهاردهم‌ مجلس‌ نوشت که در بخشی از آن آمده بود‌ :«… بدانید که‌ در این‌ کشور، سال‌های‌ سال‌ است‌ که‌ «مرگ‌» حکومت‌ می‌کند. قیافه‌ها، همه‌ پژمرده‌ و قلب‌ها، افسرده‌ است‌. مجلسی‌ لازم‌ دارد که‌ از آن‌ جا، خون‌ و آتش‌ به‌ این‌ محیط پخش‌ گردد و روح‌ به‌ این‌ مرده‌های‌ متحرک‌ دمیده‌ شود. هنوز این‌ ملت‌ خواب‌‌آلوده‌ است‌… من‌ مشت‌های‌ گره‌ شده‌ی‌ این‌ ملت‌ ستمدیده‌ راکه‌ زیر بغل‌ پنهان‌ است‌، می‌بینم‌ و فریادهایی‌ که‌ از دل‌ِ مردم‌ِ خانمان‌ بر بادرفته‌ بلند است‌، می‌شنوم‌ و خون‌هایی‌ را که‌ در دل‌ این‌ها جمع‌ شده‌ است‌، حس‌می‌کنم‌ و می‌دانم‌ که‌ تمام‌ این‌ها، به‌شکل‌ توده‏ی ‌آتش‌ و سیل‌ِ خون‌ بر این‌ کشور سرازیر خواهد شد و پس‌ از سوزانیدن‌ و شستن‌، روی‌ این‌ خاک‌ پاک‌، بنای‌ یک‌ ایران‌ جوان‌، یک‌ ایران‌ جاویدان‌ بلند خواهد شد. آری‌، روزی‌ که‌ آتش‌، تمام‌ ناپاکی‌ها را سوزاند و خون‌، تمام‌ننگ‌ها را شست‌، این‌ مملکت‌ باز مهیا برای‌ پرورش‌ مردان‌ آزاده‌ خواهد شد.»

۹ – سرمقاله‌ای که ماندگار شد

رضا گنجه‌ای از جمله طنزپردازانی است که به رغم مدت زمان کاری کوتاهی که داشت تاثیر شگرفی بر جریان طنزنویسی در مطبوعات ایران گذاشت. اما آنچنان که شایسته وی بود افکار و نوشته‌هایش به اهل فرهنگ شناسانده نشد و چه بسا به خاطر مناصبی که در حکومت وقت داشت مورد کم‌توجهی قرار گرفت. برشی از یک سرمقاله رضا گنجه‌ای با عنوان «شیربرنج» چنین است: «یکی به کور مادرزاد گفت: هیچ تا به حال شیربرنج خورده‌ای؟ جواب داد: نه، اصلاً من نمی‌دونم شیربرنج چه شکلیه. گفت: یه چیز سفیده. جواب داد: سفید چیه؟ گفت: سفید، رنگ غازه. جواب داد: غاز چه شکلیه؟ یارو انگشت‌هاش رو راست کرد و نوکاش رو به هم چسبوند و مچ دستش رو کج کرد، مختصر، دستش رو شکل غاز نمود و دست کوره را گرفت و مالید به دست خودش. گفت: غاز یه همچو شکلی داره. کوره همین که دستش به دست گُنده و زِبر یارو خورد، خودش رو عقب کشید و گفت: نه جانم! من شیربرنج به این کلفتی نخورده‌ام… حالا به جون همه‌تون، اونایی هم که خواستن به ما کور و کچل‌ها، مشروطه و حکومت ملی رو حالی کنن، همین کار رو کردن و درست همون قدر ما از مشروطه و آزادی سر درآوردیم که اون کوره از شیربرنج.»

۱۰- وصیت‌ کرد‌ «خاک‌ وطن‌» بر جنازه‌اش‌ بپاشند

دوره اول هفته‌نامه باباشمل پس از انتشار ۱۲۳ شماره در ۱۲ مهر ۱۳۲۴ پایان یافت. شماره اول از دوره دوم در ۲۹ امرداد ۱۳۲۶ از شمارۀ ۱۲۴ و با بازگشت گنجه‌ای از سفر اروپا منتشر شد. در این دوره به جز تغییرات مختصری در نام برخی از ستون‌های ثابت، دگرگونی چندانی در سبک و سیاق کلی آن دیده نشد. عمر این دوره نیز کوتاه بود و پس از چند ماه برای همیشه تعطیل شد. گنجه‌ای در شماره ۱۵۰ به تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۲۶ که آخرین شماره آن نشریه بود تنها اندوخته چند سال فعالیت مطبوعاتی خود را کینه دشمنان و رنجش دوستان ذکر کرد و نوشت: «با همین شماره سال پنجم و دوره دوم نامه باباشمل سپری شد و مرا نیز صبر و توانایی سرآمد.» او پس از تعطیلی خودخواسته نشریه‌اش با وجاهت و محبوبیتی که بین مردم داشت در سال‌های‌ ۳۲ ـ ۱۳۲۹ یعنی‌ در دوران‌ مبارزات‌ نفت‌، به‌ ترتیب ‌در سمت‌های رییس‌ هیات‌ مدیره‌ شرکت‌ بیمه‌ ایران‌، رییس‌ هیات‌مدیره‌ شرکت‌ شیلات‌ ایران‌ (به‌ هنگام‌ خلع‌ ید روس‌ها) و رییس‌هیات‌ مدیره‌ بانک‌ رهنی‌ خدمت‌ کرد. او در سال‌ ۱۳۳۳ به عنوان معاون‌ وزیر پست‌ و تلگراف‌ دعوت به کار شد اما پس‌ از دو ماه‌ از این ‌سمت‌ استعفا کرد. حدود دو سال بعد به عنوان وزیر صنایع و معادن در دولت وقت دعوت به کار شد که باز هم به دلیل انتقاد از دولت مجبور به استعفا شد و پس از آن دیگر هیچ‌ پست‌ دولتی‌ را نپذیرفت‌. گنجه‌ای در سال‌ ۱۳۴۲ از سوی‌ شورای‌ دانشکده‌ فنی‌ به‌ ریاست آنجا برگزیده‌ شد اما یک‌ سال‌ بعد از این سمت‌ هم استعفا کرد و تقاضای‌ بازنشستگی‌ نمود. او در دوران خانه‌نشینی و پس از سال‌ها تجربه‌اندوزی در مناصب مختلف همواره از دوران چهار ساله روزنامه‌نگاری‌اش به نیکی یاد می‌کرد و آن سال‌ها را شیرین‌ترین ایام عمر خود می‌دانست. او اگرچه تا لحظات آخر زندگی در آرزوی بازگشت دوباره به ایران و صحنه مطبوعات بود اما اجل مهلتش نداد و در پانزدهم‌ شهریور ۱۳۷۴ در ژنو سوییس چشم‌ از جهان‌ فرو بست‌. آقا رضا وصیت‌ کرده بود که‌ «خاک‌ وطن‌» بر جنازه‌اش‌ بپاشند و خاکسترش‌ را به‌ ایران‌ آورده‌ و بر چهارگوشه‌‌ این‌ وطن‌ مقدس‌ بسپارند تا با ذره‌ ذره‌‌ خاک میهن درآمیزد.

منابع:
آرشیو هفته‌نامه باباشمل از مجموعه شخصی
کتاب «شبه خاطرات» نوشته علی بهزادی. انتشارات زرین. سال ۱۳۸۰
مجله «گردون». شماره ۵۲. آذر ۱۳۷۴
مجله« پیام کارگر». شماره ۵۳. مهر ۱۳۶۸
کتاب «تاریخ‌ روزنامه‌‌نگاری‌ ایرانیان‌ و دیگر پارسی‌نویسان‌» نوشته ناصرالدین پروین. مرکز نشر دانشگاهی. سال ۱۳۷۷
کتاب «ورشکستگی مطبوعات» نوشته جلال آل احمد. انتشارات علم و زندگی. سال ۱۳۳۸

منبع: ماهنامه مدیریت ارتباطات- شماره ۱۷۰- تیر ۱۴۰۳


🔥 ممکن است این مطلب نیز برای شما جالب باشد: 👈روسپی‌های شهر نو


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا