فرهنگستان

الهی بمانی برای ما ابراهیم افشار 

به بهانه بزرگداشت روزنامه‌نگار پیشکسوت ایرانی در خانه روزنامه‌نگاران شهر

بادبانافسون حضرتی* – در تاریکی یک روزنامه ورزشی که سال‌های ابتدایی کارم را شروع کرده بودم، شباهتی به رسانه نمی‌دیدم.‌ بیشتر بولتن خبری یک باشگاه بود تا یک روزنامه تاثیرگذار. در میان «راپرت‌چی‌هایی» بی‌نام و هزار چهره که اخبار تحریریه را برای مدیرعامل تیم که سردبیر هم بود می‌بُردند، مرد محترمی بی‌صدا می‌آمد و می‌رفت و دُر و گوهری بود که روی کاغذ می‌نوشت. تمام خواسته‌اش در لیوان لیوان چای و سیگار خلاصه می‌شد.
الهی بمانی برای ما ابراهیم افشار 
نه غروری داشت، نه تکبری. نه طرفدار تیم خاصی بود نه اسیر دنیای کثیف روزنامه‌نگاری. او جادوگر کلمات بود. برای من ۲۳ ساله حکم معلمی داشت که پنهان از چشم سردبیر و دبیر تحریریه‌ای که به غیر از منفعت شخصی فکر دیگری در سر نداشتند، درس‌های بسیار یاد می‌گرفتم. با ترس و خجالت معنی لغتی را که نشنیده بودم می‌پرسیدم و او با تواضع و افتادگی جواب می‌داد و اگر هزار سوال دیگر هم داشتم پاسخگو بود. یک بار سوال کردم چقدر و چه کتابی بخوانم که مثل شما بنویسم؟ خندید و گفت: «الان هم خوب می‌نویسی».
شاید من خوب می‌نوشتم ولی نه مثل او. «ابراهیم افشار» یک نابغه در دنیای روزنامه‌نگاری بود و هست. بالاخره همای سعادت بر سرم نشست. روزی موقع خداحافظی مرا صدا زد و گفت: «یک روزنامه سیاسی به زودی راه می‌افته من معرفی‌ات کردم». یک لحظه احساس کردم که تمام استخوان‌های بدنم را کشیدند. گفتم: «ولی من خیلی سواد ندارم که با شما کار کنم».
همکاری با ابراهیم افشار در روزنامه اعتماد نقطه عطف کارنامه دوران کاری من به حساب می‌آید. آنجا بود که فهمیدم روزنامه‌نگاری یعنی چی؟ هر دادی که می‌زد، هر نوشته‌ای را که پاره می‌کرد و هر لبخندی که می‌زد برای من افتخار بود. درس بود، با دیده منت نگاه می‌کردم. احساس ارزشمندی به من دست می‌داد که ابراهیم افشار مطلب مرا خوانده و ویرایش کرده. او جسارت و شجاعت مرا بیشتر کرد با تشویق‌های مکررش قدرت بیشتری می‌گرفتم.
افسون حضرتی و ابراهیم افشار در خانه روزنامه‌نگاران شهر
افسون حضرتی و ابراهیم افشار در خانه روزنامه‌نگاران شهر
وقتی که برای اولین بار پا به استادیوم گذاشتم، تاکید کرد که حتما باید این تجربه را ثبت کنم. گفت: «کار بزرگی کردی ولی جوری بنویس که خاص باشه و دیده بشه.» از من یک روزنامه‌نگار منتقد ساخت، کسی که باید بیشتر ببیند و کمتر حرف بزند. سوژه‌های نابی برای نوشتن در اختیارم می‌گذاشت و برای نظراتم احترام قائل بود. امروز هر چه دارم از ابراهیم افشار است. برای من او استاد، آقا، رییس و اسطوره است. هر کلمه که می‌نویسم می‌بینمش که نشسته و نگاهم می‌کند. من خوشبختم که افتخار شاگردی‌اش نصیبم شد. بمانی برای من، ما، روزنامه‌نگاری ورزشی و دوستدارانت؛ ابراهیم خان.

*روزنامه‌نگار


🔥 ممکن است این مطلب نیز برای شما جالب باشد: 👈نور جایزه چراغ بر کدام روزنامه‌نگاران تابید


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا