بادبان: آنچه اکنون میخوانید بازنشر یک مصاحبه قدیمی و کمیاب با پوران شاپوری خواننده بنام قبل از انقلاب ایران است. فرحدخت عباس خاقانی با نام مستعار پوران، خواننده و بازیگر بنام ایرانی، زاده ۱۵ بهمن ۱۳۱۲ بود که ۱۲ مهر ۱۳۶۹ در بیمارستان خاتمالانبیا تهران و بر اثر عوارض سرطان سینه، چشم از جهان فرو بست و در آرامستان امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.
فارغ از زندگی هنری وی در قامت یک بازیگر و یک خواننده معروف، زندگی شخصی او نیز در سالهای پیش از انقلاب دستخوش فراز و نشیب بسیاری بود. او در حالی که همسر عباس شاپوری بود، دلباخته تیمور بختیار رئیس ساواک شد و مدتی بعد از شاپوری طلاق گرفت. این رابطه چندان پایدار نبود و سپس با حبیب روشنزاده (مفسر ورزشی معروف تلویزیون) ازدواج کرد. او که خواهر همسر انوشیروان روحانی بود از دو ازدواجش صاحب سه فرزند به نامهای شهریار، امید و آرزو شد. پوران بعد از انقلاب بههمراه فرزندانش به آمریکا رفت و ساکن لس آنجلس شد و در غربت فعالیت هنری کمی همچون ضبط چند ویدئو برای آهنگهای مشهور قدیمیاش داشت تا آنکه سرانجام در اواخر دههٔ ۶۰ شمسی و برای درمان بیماریاش به ایران بازگشت و همین جا هم از دنیا رفت.
به گزارش بادبان، این مصاحبه توسط خبرنگاری به نام گیتی سیمانتوب انجام شده و به تاریخ دوم آذرماه ۱۳۴۷ در مجله «زن روز» انتشار یافت که خواندنش در ایام سالگرد هجرت ابدی این بانوی خواننده، خالی از لطف نیست.
با پوران در خانه مجلل و زیبایش واقع در یکی از خیابانهای جاده پهلوی به گفتوگو نشستم. در انتخاب هر کدام از وسائل خانه سلیقه بسیار به خرج داده شده است. برای چای و گفتوگوی این هفته از این نظر پوران را در نظر گرفتهام که او از هنرمندان نادری است که توانسته شهرت خود را حفظ کند و در تمام دوران فعالیت هنریش، نامش بر سر زبانها بوده است. با وجود این که در حدود هفده سال است فعالیت هنری خود را آغاز کرده هنوز هم صدا و آواز او طرفداران بسیار دارد. پوران زن بسیار خوش برخورد و خندهروئی است. از مشخصات بارز او بذلهگوئی و به خصوص حاضر جوابی است. هنوز سئوال مطرح نشده پاسخ جالب و حاضر آمادهای تحویل میدهد که بدون برو برگرد با شوخی و خنده توام است شاید به همین دلیل است که مصاحبتش خسته کننده نیست. زیبایی فوقالعادهای ندارد اما بسیار جذاب و خلاصه به تمام معنی زن است. چهرهاش را به دقت و با سلیقه آرایش میکند. لباسش متناسب و ساده است. بعد از خوشذوقی و لطیفهگوئی، بیش از هر چیز پوست لطیف و صاف و سفیدش جلب توجه میکند.
«پوران» امروز ، همان «فرحدخت خاقانی» دیروز است. متولد سال ۱۳۱۴ است. هنرستان عالی موسیقی را تمام کرده و از شانزده سالگی یعنی درست پس از نامزدی با عباس شاپوری کار خوانندگی را شروع کرده است. بعد از هفت سال زندگی مشترک و با داشتن یک پسر به نام شهریار از شاپوری طلاق میگیرد و اکنون ۹ سال است که با حبیب روشنزاده ازدواج کرده و از او صاحب پسری است شش ساله به نام امید که سوگلی و بلبل خانه است. اکنون سئوال و جوابهای من و پوران را بخوانید.
شهرت خود را مدیون چه کسی میدانید؟
قبل از هر چیز مدیون علاقه شخص خودم به خوانندگی است. من از بچگی به این کار عشق میورزیدم و بزرگترین ایدهآل و رویای من این بود که روزی مثل خالهام «روحبخش» خواننده بشوم. اگر این علاقه زیاد نبود با شکستهای اولیه از کوره در میرفتم. شکی نیست که عباس شاپوری هم در به شهرت رساندن من نقش موثری به عهده داشته و بعد از او باید صفحه فروشی«رویال» را نام ببرم. خوب یادم هست که یک روز با خالهام به این صفحه فروشی رفته بودیم تا او صفحه جدیدی پر کند، خالهام کار فوری داشت رفت تا پس از مدتی برگردد. ارکستر آماده بود و از من خواستند که بخوانم و من خواندم بدون آن که بدانم صدایم را پر کردهاند. همان صفحه فروشی اولین صفحه مرا به نام «کجائی کجائی» به بازار فرستاد. پشت این صفحه آهنگ «رفتی نگفتی» پر شده بود. توسط همین صفحه، مردم با صدای من آشنا شدند.
تا به حال چند آهنگ خواندهاید؟
در حدود چهارصد آهنگ شاید کمی بیشتر یا کمتر.
کدامیک را بیشتر دوست دارید و کدامشان پرفروشترین صفحه سال بودهاند؟
هر آهنگی برای مدتی مورد علاقه من است. مسلما جدیدترها بیشتر مورد علاقهام هستند. اما این چند آهنگ در زمان خودشان از پرفروشترین صفحهها بودهاند: تک درختی، گل اومد بهار اومد، نیلوفر، اما خودم آهنگ «عشق مقدس» از فیلم خداحافظ تهران، «تک درختی» و «خشم طبیعت» را که برای زلزلهزدهها خواندهام بیشتر از همه دوست دارم.
کدام یک از صفحههایتان برایتان خاطرهانگیز بوده است؟
یکی آهنگ «الله اکبر» که در زمان خودش جنبه سیاسی و مذهبی پیدا کرد به این دلیل که بعضیها میگفتند چرا الله اکبر با ساز و آواز خوانده میشود و به همین جهت این آهنگ با شعر دیگری از رادیو پخش شد. از «خشم طبیعت» هم خاطره فراموش نشدنی دارم. این آهنگ را برای زلزلهزدهها خواندم و چون شب قبل از ضبط این آهنگ، فیلم زلزلهزدهها را از تلویزیون دیده بودم بسیار منقلب و ناراحت بودم و در نتیجه این آهنگ را با سوز زیادی خواندم به طوری که دو نفر از خانمهای ویولنیست وسط ضبط به گریه افتادند.
برای بهبود کار خود چه نقشهای دارید؟
اوائل مجبور بودم لااقل هفتهای یک آهنگ بخوانم به همین دلیل اکثر آهنگها متوسط و حتی بد بود اما حالا تصمیم دارم کمتر بخوانم اما آهنگهای خوب را بخوانم.
خیال ندارید در خارج از ایران کنسرت بدهید؟
به احتمال قوی برای اجرای یک کنسرت به شوروی خواهم رفت چون از طرف خانه جوانان شوروی برای اجرای کنسرتی از من دعوت شده است.
راجع به شوهرتان صحبت کنید. او با فعالیتهای هنری و شهرت شما مخالف نیست؟ چون معمولا مردها میل ندارند همسرشان مشهور شوند آن هم از راه خوانندگی؟
شوهرم با شرکت من در فیلمها مخالف است به همین جهت سه سال است که در فیلمها شرکت نمیکنم. در ضمن او مخالف است که در شبنشینیها آواز بخوانم چون مرد سختگیری است اما با پا درمیانی مادر شوهرم که زن فهمیده و روشنفکری است من تا سه سال دیگر هم میتوانم در شبنشینیها شرکت کنم و بعد از آن فعالیتهایم محدود به رادیو میشود.
خودتان با این عقیده شوهرتان مخالف نیستید؟
خیر چون شهرت بالاخره یک روز تمام میشود اما باز هم زندگی ادامه پیدا میکند و این من و شوهرم هستیم که برای هم میمانیم در نتیجه باید رضایت یکدیگر را فراهم کنیم.
این شایعه صحت دارد که شما و شوهرتان از زندگی خود رضایت ندارید؟
به هیچ وجه. اگر من و شوهرم از زندگی مشترکمان ناراضی بودیم اجباری نداشتیم که به این زندگی ادامه بدهیم. من به شوهرم فوقالعاده علاقهمندم. مثلا میدانم که شبها تا از سر کار خود برگردد ساعت نه و بیست دقیقه باید منزل باشد، اگر پنج دقیقه تاخیر کند همه جا را از فرط ناراحتی تلفن پیچ میکنم. مثلا هر جا باشم ساعت نه و ربع کم، خودم را به منزل میرسانم چون شوهرم را دوست دارم و میخواهم وقتی به منزل میآید تنها نباشد. خلاصه این که من از شوهر خودم راضی هستم و این شایعهسازها هستند که هر روز طلاق مرا از یک نفر میگیرند و روز بعد به دلخواه خود مرا شوهر میدهند. مختصر بگویم قبالههای ازدواج و طلاقنامههای مرا شایعه سازها امضا میکنند.
فکر میکنید این عشق و علاقه تا آخر عمرتان ادامه پیدا کند؟
انشاءاله، از جانب خودم که مطمئن هستم چون او را دوست دارم و تا آخر عمر دلم میخواهد در کنار او زندگی کنم. زیرا وجود شوهرم البته به نظر من تماما حسن و کمال است. او مردی است اجتماعی، وظیفهشناس، تمیز و به خصوص بسیار شیک پوش.
به نظر خودتان حسن صدای شما در چیست؟
این را شما باید بگویید. اما خوب شاید حسن کار من این باشد که برای خودم سبکی آوردم و از کسی تقلید نکردم. در ضمن همه سبکی میتوانم بخوانم هم سبک عربی هم با ارکستر گلها و تحریر کاملا ایرانی و هم جاز. عیب کار بعضی از خوانندهها این است که میخواهند تقلید کنند. مثلا صدای من به طورطبیعی کمی تو دماغی است نمیدانم این حسن است یا عیب اما به هر حال کسانی هستند که صدایشان را به طور ساختگی تو دماغی میکنند و ادعا میکنند که صدایشان شبیه صدای من است. این را هم اضافه کنم که تحریر صدای من طبیعی است و نه ساختگی.
صدای کدام یک از خوانندگان ایرانی و خارجی را دوست میدارید؟
بیش از همه صدای«حمیرا» را، من برای صدای او ضعف میکنم چون صاف و تمیز است. در ضمن او با احساس میخواند و مهمتر از همه این که لرزشهای صدای حمیرا بسیار جالب است. من نوع و جنس صدای الهه را هم دوست دارم. تن و تحریر صدای عارف هم بسیار جالب است. آواز ایرج را دوست دارم چون صدای گرمی دارد. از بین خارجیها صدای انریکو ماسیاس را دوست دارم که تیپ شرقی میخواند و صدایش تیپ صدای عارف است. در ضمن صدای ام کلثوم را هم بسیار دوست دارم.
چه آوازی بیش از همه شما را تحت تاثیر قرار داده؟
«سرگردان» حمیرا.
آیا تا به حال اتفاق افتاده است که هنگام خواندن یک آواز اشک به چشم بیاورید؟
ما خوانندهها وقتی منقلب و متاثر میشویم تاثرمان به صورت اشک ظاهر نمیشود بلکه سوز صدایمان بیشتر میشود و این سوز در این آهنگها بیشتر به چشم میخورد: خشم طبیعت، نامه، نوای منی بینوای توام، زندگی من و شعله سرکش. روی هم رفته حالت روحی خواننده در روز اجراست که آهنگی را پرشور و حال، بار میآورد.
آیا خودتان هم از شنیدن صفحههایتان لذت میبرید؟
اگر از اجرایش راضی باشم بله وگرنه زجر میکشم.
شهرت چه اشکالی برای شما پیش آورده است؟
این اشکال که براحتی نمیتوانم در اجتماع ظاهر بشوم زیرا مردم بخصوص دخترها از متلک گفتن و حتی فحش دادن خودداری نمیکنند و گاه اتفاق میافتد که برای خرید میروم و راه در پیادهرو بند میآید و بیکارهها شیشه مغازه را میشکنند و موجبات خجلت مرا پیش فروشنده فراهم میآورند.
هفتهای چند نامه از جانب طرفدارانتان دریافت میکنید؟ و عجیبترین نامهای که دریافت کردهاید چه بوده است؟
تقریبا هفتهای بیست تا سی نامه برایم میرسند که به علت تنبلی به این نامهها جواب نمیدهم. عجیبترین نامه از طرف یک مرد خرمشهری به من رسید که ادعا کرده بود من همسرش هستم و بدون اجازه او به تهران آمدهام و خواننده شدهام. بعد هم مرا تهدید کرده بود که چرا با داشتن شوهر ازدواج کردهام.
آیا برای دل خودتان آواز میخوانید؟
مسلما بیشتر وقتی پشت فرمان هستم و میرانم برای خودم آواز میخوانم.
راست است که شما صدای خودتان را بهترین صدا میدانید؟
(چشمهایش از تعجب گرد میشود) من غلط کردم که بگویم بهترین صدا را دارم، دروغگو و شایعهساز زیاد است.
عجیبترین شایعهای که برایتان ساختهاند چه بوده است؟
شایعهای بود که یکی از مجلههای هفتگی آن را ساخت و خبر از دیوانه شدن من میداد. در این مجله نوشته بودند که من دیوانه شدهام و به تیمارستان رفتهام. هفته بعد نوشتند که من بهبود پیدا کردهام و به منزل برگشتهام. نمیدانید چقدر به من تلفن کردند و وقتی در جواب احوال پرسیشان میگفتم که حالم خوب است بعضی تصور میکردند که از فرط جنون حال خودم را خوب میدانم.
بزرگترین مشوق شما چه کسی بوده است؟
خواهرم گیتی که همسر آقای انوشیروان روحانی است.
آیا شوهرتان صدای شما را دوست دارد؟ و در خلوت خودتان از شما میخواهد که برایش آواز بخوانید؟
شوهر من خیلی غرور دارد و هیچ وقت بهروی خودش نمیآورد که من صدای خوبی دارم یا خیر. اگر هم از یکی از صفحههای من خوشش بیاید میگوید آهنگ آن زیباست. به همین جهت هیچ وقت از من نمیخواهد برایش آواز بخوانم.
با چه آهنگسازانی همکاری داشتهاید و کار کدام یک را بیشتر میپسندید؟
با عباس شاپوری، حبیب اله بدیعی، مجید وفادار، انوشیروان روحانی، جهانبخش پازوکی، پرویز یاحقی. البته کار همگیشان بسیار خوب است اما کار روحانی را بیشتر میپسندم چون آهنگهای او در سبکهای مختلف است و یکنواخت نیست.
به نظر خودتان به چه دلیل در هفده سال اخیر هیچ وقت از شهرت شما کاسته نشده است؟
هر کسی برای حفظ مقام و موقعیت خود باید کار کند و یک خواننده برای این که موقعیت هنری خود را از دست ندهد باید همیشه آهنگهای جدید بخواند و اطمینان زیاد و اسیر خودخواهی شدن کار را خراب میکند. باید دنباله کار را گرفت و با علاقه به آن ادامه داد. اگر خوانندهای یک ماه آواز نخواند از شهرتش کاسته میشود. در ضمن من به هر نوع آهنگی میخوانم تا مردمی که سلیقههای مختلف دارند از کارم راضی باشند. مهمتر از همه این که آهنگی را که نپسندم نمیخوانم.
چه آهنگهای تازهای را به زودی اجرا خواهید کرد؟
آهنگ «ساقیا» را برای «گلها» میخوانم که هم شعر و هم آهنگ آن از «جهانبخش پازوکی» است. در ضمن آهنگ دیگری را هم از جهانبخش پازوکی برای «شما و رادیو» اجرا میکنم که «دستی نگیرد دست من» نام دارد. روی ساقیا خیلی حساب میکنم. در ضمن دو آهنگ هم از انوشیروان روحانی میخوانم. که یکی راجع به تبعیض نژادی است به نام «سیاه و سفید» و دیگری «من هم گریه کردم» نام دارد.
از پسرهای خودتان صحبت کنید. مخالفتی با شغل شما ندارند؟
شهریار پسر بزرگم پانزده ساله و خوشگل و خوشتیپ و سبزهرو است. فعلا در انگلیس اقامت دارد. او از شهرت من راضی نبود و با من از منزل خارج نمیشد چون از این که مردم نگاهمان کنند ناراحت میشد. اما «امید» پسر کوچکم که سفید و بلوند است هنوز کوچکتر از آن است که راجع به کارم نظر بدهد.
استقلال مالی اختلافی بین شما و شوهرتان بوجود نیاورده؟
به هیچ وجه، چون ما خرجها را تفکیک کردهایم. خرج خانه و خلاصه تمام خرجهای اصلی با اوست. من با درآمد خودم فقط خرج پسر بزرگم و خرج لباس و پوشاکم را میدهم.
شادی زندگی شما به چه چیز بستگی دارد؟
شادی من بستگی به شادی بچههایم دارد. هر چه باشد من هم یک مادر هستم و به خاطر بچههایم حاضرم به هر فداکاری دست بزنم. اگر کوچکترین خبر بدی از پسرم برسد چنان ناراحت میشوم که فوری به انگلیس میروم تا از سلامتش با خبر شوم. کوچکترین خبر بدی که از جانب او برسد آرامش مرا به کلی در هم میریزد.
هنرمندترین شخصی که میشناسید کیست؟
بدون شک هنرمندترین آشنای من «انوشیروان روحانی» است. استعداد و هوش فوق العاده او تعجب مرا برمیانگیزد. فکر نکنید که چون شوهر خواهرم است از او تعریف میکنم، خیر؛ همه میدانند که او با وجود سن کمی که دارد آهنگساز و نوازنده درجه یکی است. او برای خلق یک آهنگ زمان و مکان نمیشناسد. حتی پشت رل هم نت مینویسد. به همین جهت چون غالبا در فکر موسیقی و نتهای مختلف است خیلی زیاد با اتومبیل تصادف میکند.
مثل این که زمانی شما آرزو داشتید چاق بشوید، حالا چطور؟
بله من یک زمانی حسرت یک کیلو چاقی را داشتم اما حالا مواظبم که نکند نیم کیلو به وزنم اضافه شود چون تنبلم هستم ورزش نمیکنم اما با ماساژ خودم را لاغر نگه میدارم.
مشهور است که شما خیلی به آرایش مو و روی خود توجه دارید و بیش از سایر هنرمندان زیر سشوار سلمانی مینشینید و اکثر لباسهایتان دوخت مزونهای خارج است. بگویید ببینم چند درصد از درآمد خود را صرف آرایش و لباس خود میکنید؟
پوران فکری کرد و گفت: هر هنرمندی مجبور است به سر و وضع خودش برسد زیرا دائما مورد توجه دقیق است. بارها شده که دیدهام مردم حتی میدانند که چهارشنبه گذشته رنگ و طرح لباس من چهجور بوده است. به علاوه من از شیکپوشی اصولا خوشم میآید. چه مرد و چه زن فرقی ندارد. به همین جهت باید اعتراف کنم که روی هم رفته سی درصد از درآمدم را صرف سر و وضعم میکنم و در مسافرتها اگر پول داشته باشم حتما با چمدان پر برمیگردم. اما این آخری را ننویسید چون میترسم مامورین گمرک این بار با کنجکاوی بیشتری چمدانهایم را بگردند.
به عنوان آخرین سئوال ممکنه بگویید در دنیا بیش از همه از چی میترسید؟
اول از زشت شدن، دوم از مردن، سوم از آدم دو بهم زن.
از شایعهسازی و دروغ و غیبت چطور؟
ای بابا، آدمهائی مثل من که اسمشان سر زبانهاست آنقدر دروغ و شایعه پشت سرشان کوک کردهاند و آنقدر برایشان حرف درآوردهاند که دیگر عصب ضددروغ و شایعه آنها خشکیده و دراینباره حساسیتشان را به مرور ایام از دست دادهاند. اوایل کار هر دروغی که درباره خودم میشنیدم مینشستم و کلی زار میزدم اما حالا جز آن که بشنوم و شانههایم را بالا بیاندازم و به خودم بگویم دروغگو را بردند جهنم گفت هیزمش تر است کار دیگری نمیکنم.