دنیای موسیقی و هنرمندان و ستارگانش، همیشه با حاشیه همراه بوده و دائما شایعات مختلفی درباره زندگی آنها ساخته میشود. البته گاهی این شایعات، آنقدر تکرار میشوند که برخی افراد آن را باور میکنند و به تدریج به عنوان یک واقعیت پذیرفته میشوند. یکی از مهمترین این شایعات، طلسم شدن برخی از هنرمندان موسیقی یا آهنگها است. در این گزارش به سراغ موسیقیدانانی رفتهایم که گفته میشود خودشان یا آهنگهایشان طلسم و نفرین شدهاند.
کلوب ۲۷
۲۷ سالگی سنی ترسناک و وحشت آور برای خوانندگان دنیای موسیقی است چرا که تعداد زیادی از خوانندگان و موسیقیدانهای مشهور در این سن جان خود را از دست دادهاند. وحشتآور بودن این سن، زمانی در بین مردم شایع شد که برخی رسانهها از کلوبی به نام کلوب ۲۷ نام بردند. در ابتدا رسانهها نام ۴ عضو را در این کلوب قرار دادند؛ چهار موسیقیدان مشهور که در سن ۲۷ سالگی به خاطر مرگشان با دنیای موسیقی خداحافظی کردند. بعدها با خودکشی جنجال برانگیز «کرت کوبین» در ۲۷ سالگی، نام اونیز به اعضای کلوب اضافه شد.
مرگ «امی واینهاوس» خواننده و ترانهسرای انگلیسی در سال ۲۰۱۱ و در حالی که تنها ۲۷ سال داشت بار دیگر نام کلوب را سر زبانها انداخت و جالب اینکه او در مصاحبهای در سن ۲۴ سالگی درباره ترسش از گرفتار شدن به نفرین ۲۷ دنیای موسیقی صحبت کرده بود. امروزه این کلوب بیش از ۴۵ عضو از موسیقیدانان و خوانندگان مشهور غرب دارد که همگی در سن ۲۷ سالگی جان خود را از دست دادهاند. با مرگ هر یک از این خوانندگان، نام کلوب بار دیگر در مجلهها و روزنامهها جنجال به پا کرده و وحشت بر جان دیگر اعضای دنیای موسیقی میاندازد.
یکشنبه غمانگیز
«رژو شرش» پیانیست و آهنگسازی مجارستانی بود. او در یک حادثه، یکی از دستهایش را از دست داد و بعد از آن بود که به آهنگنویسی و خوانندگی روی آورد و یاد گرفت که با یک دست پیانو بنوازد. شرش، آهنگهای بسیاری ساخته اما معروفترین آنها «یکشنبه غمانگیز» نام دارد که برایش بدنامی آورد و در سراسر دنیا موجب خودکشی هزاران نفر شد. شرش این آهنگ را برای نامزدش که مرگ، آنها را از هم جدا کرده بود نوشت؛ اما از همان ابتدااین قطعه موسیقی جنجالبرانگیز شد و گفته میشود هر کس آن را گوش میکرد از زندگی دست کشیده و به زندگیاش خاتمه میداد.
آهنگ یکشنبه غم انگیز، بیش از ۷۰ بار توسط خوانندگان مختلف به زبانهای غیرمجاری بازخوانی شد اما حتی تغییر زبان هم فرقی نداشت چرا که در هر کشوری، درست بعد از انتشار نسخه بومی آهنگ، آمار مرگ و خودکشی به یکباره بالا میرفت و همین مسئله باعث شد تا از شرش به بدنامی یاد شود. پخش این آهنگ از طرف بسیاری از دولتها ممنوع اعلام شد و از آن به عنوان آهنگی نفرین شده یاد میکردند. نکته عجیب اینکه شرش هم از نفرین این آهنگ در امان نماند و درست در یک روز یکشنبه در سال ۱۹۶۸، در سن ۶۸ سالگی بعد از گوش دادن دوباره به آهنگ، از پنجره اتاقش به بیرون پرید.
گروه فلیت مک وود
ادعا می شود گروه «فلیت مک وود» هم یکی دیگر از آن گروههای طلسم شده است. تغییر و تحول و عوض و بدل شدن اعضای یک گروه موسیقی مسئله چندان جدیدی نیست اما مرگ تمامی افراد و یا روانی شدن همه اعضای گروه، تعجب برانگیز است. گروه «فلیت وود مک»، برای اولین بار در سال ۱۹۶۷ در لندن شکل گرفت و خیلی زود به یکی از معروفترین و پرافتخارترین گروههای موسیقی تبدیل شد اما موج نفرینشدگی آنها از سه سال بعد از تاسیس گروه آغاز شد.
هر گیتاریستی که به گروه پا میگذاشت به نوعی دچار مشکلات عجیبی شده و کارش به مرگ یا خودکشی میرسید.
ماجرا از جایی شروع شد که سلامتی «پیتر گرین» موسس گروه، سوال برانگیز شد. سال ۱۹۷۰ بود که گرین به ناگاه به شیزوفرنی مبتلا شد و به جای صحنه اجرای موسیقی، کارش به بیمارستان روانی کشیده شد. سال ۱۹۷۲ گیتاریست گروه که دنی نام داشت درست قبل از شروع یکی از برنامههایش رفتارهای عجیبی از خود نشان داد، سرش را بی وقفه به دیوار میکوبید و بعد با سر و ظاهر خونین، مردم را علیه گروه به آشوب دعوت میکرد. از آن روز به بعد او بیدلیل گروه را ترک کرده و آواره خیابانها شد و چندی بعد هم به اسفناکترین حالت، گوشه یک خیابان جان داد.
بعد از آن گیتاریست دیگری جایگزین او شد اما او نیز مدت کوتاهی با گروه همکاری کرد و بر اثر گرفتگی ناگهانی شریانهایش درگذشت. چند ماهی از شروع کار گیتاریست جدید نمیگذشت که او نیز خودکشی کرده و به این طریق شانس همکاری با گروه را از دست داد. نشر این اخبار باعث شد تا فلیت وودمک در تاریخ موسیقی غرب، لقب گروهی طلسم شده را به خود بگیرد طوری که پا گذاشتن در دایره اعضای گروه، جرأت و شجاعت خاصی میطلبید. در مجموع ۱۵ نفر به این گروه پا گذاشته و خیلی زود جان خود را از دست دادند یا دچار دردسرهای لاینحل شدند.
راه من؛ آواز مرگ
«اینک پایان نمایش نزدیک است و پرده آخر پیش روست…» این جملات آغازین یکی از معروفترین و البته کشندهترین آهنگها ست، آن هم فقط در فیلیپین؛ آهنگی که «راه من» نام دارد و برای اولین بار در سال ۱۹۶۹ توسط «فرانک سیناترا» هنرمند آمریکایی اجرا شد. آهنگ راه من شهرتی جهانی دارد اما در فیلیپین شهرتش بیش از همه به خاطر مرگهایی است که به خاطر آن رقم خورد.
سالیان سال این آهنگ یکی از محبوبترین آهنگها در فیلیپین به حساب میآمد که صرفا به عنوان ابزاری سرگرمکننده در رستورانها و مغازههای مختلف در این کشور اجرا میشد و افراد مختلفی که به آوازخوانی یا اشعار این آهنگ علاقه داشتند آن را به صورت زنده اجرا میکردند اما عده زیادی درست پس از خواندن آهنگ جان خود را در حوادث مختلف از دعوا و منازعه گرفته تا درگیریهای مسلحانه و تصادف از دست دادند. این آمار آنقدر بالا رفت که برای آهنگ «راه من» در این کشور پروندههای جنایی مختلفی تشکیل شد و اکنون از آن به عنوان آهنگی مرگآور یاد میشود. از سال ۲۰۰۷ به بعد بسیاری از مغازهداران برای جلوگیری از درگیری و مرگ مشتریانشان، این آهنگ طلسم شده و قشقرق به پا کن را از لیست آهنگهای درخواستی حذف کردهاند.
طلسم سمفونی نهم
در دنیای موسیقی کلاسیک، سمفونی نهم برای آهنگسازان حکم همان کلوب ۲۷ خوانندگان را دارد. گفته میشود خیلی از بزرگترین و برجستهترین آهنگسازان تاریخ بعد از نوشتن نهمین سمفونیشان، جان خود را از دست داده و شانس نوشتن و نواختن سمفونیهای بعدی را از دست دادهاند؛ برای همین ایده طلسم شده بودن «سمفونی نهم» بین موسیقیدانان و آهنگسازان شکل گرفته است. «لودویگ ون بتهوون» نمونه بارز یکی از طلسم شدگان نهمین سمفونی است.
ساخت سمفونی نهم او دو سال طول کشیده و مدت کمی بعد از اجرای آن، بتهوون بر اثر یک سرماخوردگی عادی و در پی آن، مسمومیت ناشی از سرب درگذشت. نمونه دیگر «گوستاو مالر» رهبر ارکستر و آهنگساز اهل چک است. او سمفونی نهم خود را با موفقیت به پایان رساند و از اینکه زنده مانده بود بسیار خوشحال بود و برای جشن گرفتن پیروزی طلسم، کار نوشتن سمفونی دهم را خیلی زود آغاز کرد اما هرگز موفق نشد این سمفونی را به پایان برساند و چندی بعد از آغاز کارش درگذشت. تا به امروز نام ۱۰ تن از برجستهترین موسیقیدانان و آهنگسازان دنیا در لیست طلسم سمفونی نهم جا خوش کرده است.
طلسم وودو
«جلی رول مورتن» نوازنده پیانو، یکی از مشهورترین موسیقیدانان آمریکایی است. او سبکی جدید در موسیقی اختراع کرد و خیلی زود به شهرت و محبوبیت رسید و زندگی تجملی را در پیش گرفت. او دندانهای الماس نشان داشت و لباسهای شیک و گرانقیمت به تن میکرد. کسی نبود که در دهه بیست، با مورتن و کارهایش آشنایی نداشته باشد. آوازه شهرت او در تمام دنیا پیچیده بود و تمام قطعات موسیقی که منتشر میکرد بدون استثنا جزو پرفروشترینها میشد. مورتن در کنار سیل طرفدارانش، دشمنان زیادی هم داشت؛ دشمنانی که به موقعیت و موفقیتهای او حسادت میکردند. دهه ۳۰، زمان اوج موفقیت و شهرت مورتن بود که در یکی از روزهای کاریاش، ناگهان در دفتر کارش نورهای عجیب و غریبی دید.
در فرهنگ عامه در آن زمان دیدن این نورها نشانه طلسم عروسک وودو بود. از آن پس، مورتن یکشبه موفقیتهایش را بر باد رفته دید و تمام شهرت و ثروتش را از دست داده و به ناگاه از عرش به فرش افتاد. طوری که خودش هم باورش شده بود او را طلسم کردهاند. او روزهای سختی را میگذراند و در نهایت به توصیه یک جادوگر آفریقایی، تمام لباسهایش را سوزاند تا بلکه طلسم را بشکند و دوباره رنگ موفقیت را ببیند. در اواسط دهه ۳۰، او در اوج بدبختی بالاخره تصمیم گرفت از تنها دارایی زندگیاش یعنی لباسهای پر زرق و برقش بگذرد تا طلسم وودو را شکست دهد. او تعداد زیادی از لباسهایش را جمع کرده و همه را سوزاند بعد از آن، او از آن زندگی تجملی دیگر هیچ چیز نداشت. مدت کوتاهی بعد از رهایی از تمام دلبستگیهای قبلیاش، در کمال ناباوری بار دیگر نام مورتن سر زبانها افتاد و کارش را از اول شروع کرد و دوباره به موفقیت رسید.
گیتاریستی که روحش را فروخت
«رابرت جانسون» یکی از موسیقیدانانی است که از او به عنوان «طلسم شده» یاد میکنند. اطلاعات زیادی از او در دست نیست جز ۲۹ قطعه موسیقی که به یادگار گذاشته و دو عکس پرتره. او که اهل «می سی سی پی» بود در خانوادهای فقیر به دنیا آمد. مادرش خانهدار و پدرش مزرعهدار بود. رابرت در ابتدا هیچ دانشی از دنیای موسیقی نداشت اما ناگهان در سن ۲۶ سالگی به یکی از برترین خوانندگان، نوازندگان و ترانهسراها تبدیل شد.
مهارت او در نوازندگی گیتار به حدی بود که هنوز هم از او به عنوان «پنجمین گیتاریست برتر تاریخ موسیقی» یاد میکنند. قطعات موسیقی که او ساخت و نواخت در مدت کوتاهی بیش از یک میلیون نسخه به فروش رفت و او خیلی زود به یکی از اسطورههای دنیای موسیقی تبدیل شد اما زندگی حرفه ای او کوتاه بود و تنها یک سال ادامه داشت و رابرت جوان مانند افراد کلوپ ۲۷، دچار نفرین ۲۷ سالگی شد و به طرز مشکوکی جان خود را از دست داد.
مرگ او در این سن، باعث بروز گمانهزنیهای دیگری در مورد او شد. افسانهای در مورد این نوازنده وجود دارد مبنی بر اینکه او یکی از طلسم شدگان دنیای موسیقی است و روحش را به شیطان فروخته تا یک گیتارنواز ماهر بشود چرا که او در ابتدا دانش چندانی از موسیقی نداشت و تا قبل از آن، اطلاعات زیادی درباره گیتار نداشت. برخی ادعا میکنند که نیمه شبی در تقاطعی نزدیک به مزرعه پدریاش او با مردی غول پیکر ملاقات میکند، مرد ناشناس، گیتاری را کوک کرده و به دست او میدهد و از آن پس، رابرت به یکی از بزرگترین نوازندگان و ترانهسراها تبدیل میشود و ترانههایی میسازد که تا آن زمان کسی شبیه آن را نشنیده بود. او همچنین آهنگی به نام «تقاطع» سروده که هر خوانندهای آن را بازخوانی کرده، دچار مشکل شده است. پسر اریک کلاپتون بعد از بازخوانی این ترانه از پنجره به بیرون افتاد و جان باخت.
منبع: همشهری سرنخ – ۱۳۹۳