بادبان– نخستین موارد از باور به سحر و جادوگری در تفکر بشری به نقاشیها و ابزارآلات باقیمانده از دوران پارینهسنگی بازمیگردد. امروز شواهد مکتوبی در دسترس ما نیست تا به واسطه آنها دریابیم که پیشینیان ما در آن دوران چه برداشتی از کارایی این تصاویر و آلات در حوزه جادوگری داشتند اما با بررسی آنها میتوانیم کاربرد این آثار را به نوعی حدس بزنیم.
ما میدانیم که در دوران میانی و پایانی عهد پارینهسنگی یعنی چیزی بین ۴۰ هزار تا ۸۰ هزار سال پیش، انسانهایی که به آنها شکارچی-گردآورنده میگوییم (یعنی غذای خود را از طریق شکار جانوران و چیدن گیاهان وحشی تأمین میکردند) موفق شدند ارتقای چشمگیری در ابزارهای ابتدایی خود ایجاد کنند و حتی ابزار و ادوات تازهای خلق کنند. آنها به آفریدن آثار هنری نیز رو آوردند و همین آثار اکنون سرنخ خوبی در دستان ماست تا به واسطه آنها بتوانیم به طرز فکر آنها پی ببریم.
نقاشی از صحنههای شکار حیوانات روی دیوارههای غارها شاید ارائه تصویر سادهای بود برای این که بزرگترها به جوانان بیاموزند چه حیوانی را در چه زمانی صید کنند. شاید هم این نقاشیها به نظام اعتقادی آنها برمیگشته است. یعنی به واسطه به تصویر کشیدن اشکال جانوران پیش از صید، روح آنان را به دام میانداختند تا شکارچیان آسانتر بتوانند آنها را به دام بیندازند و هلاک کنند. شاید هم این تصاویر تلاشی برای تقدیس کردن شکار قربانیشده از طریق جاودانه کردن لحظه شکار و قربانی کردن باشد.
در برخی مکانهای باستانی تصاویر خاصی از موجودات عجیب نیمهانسان و نیمهحیوانی یافت شده است که از ارتباطی عمیقا روحانی و شمنی (کاهنی) با جهان طبیعت حکایت میکنند. این مردمان با پیشکش کردن هدایا به قبور رفتگان تلاش میکردند تا روح آنان را تسکین دهند و همین رسم بود که آداب فرقهای و مذهبی پیرامون مرگ و حیات پس از مرگ را رواج داد.
برجستهترین نمونه از این نظام عقیدتی در مصر باستان متبلور شد و در همانجاست که کهنترین متون دینی جهان کشف شده است. ما متون برجا مانده از اهرام مصر را دینی میدانیم چرا که مضمون آنها به خوبی در چارچوب یک نظام الهیات مدون گنجانده شده است. اما توصیف این متون با صفت جادویی شاید بهتر باشد و دلیل آن طلسمها و اورادی است که این متون را تشکیل میدهد. به طور خاص آموزههایی که روی دیوارههای داخلی مقبرهها حکاکی شدهاند حاوی دستوراتی هستند که مردگان برای حفاظت از بقایای جسد خود و ورود به جهان پس از مرگ باید از آنها پیروی کنند.
در دنیای باستان دین و جادو ارتباط تنگاتنگی با هم داشتند و این نزدیکی را در هیچ کجا بهتر از ایران باستان نمیتوان مشاهده کرد. این کشور که زمانی میزبان بزرگترین امپراتوری تاریخ جهان بود پهنهای جغرافیایی از اروپا و آفریقا گرفته تا هند را پوشش میداد. هنوز هم آثار فرهنگی و زبانی این امپراتوری را در مردمان مقیم این سرزمینها میتوان دید. در دوره امپراتوری هخامنشی یک طبقه اجتماعی پا گرفت که متشکل از روحانیون زرتشتی از دین پذیرفته شده در دربار ایران بود.
🔥 ممکن است این مطلب نیز برای شما جالب باشد: 👈جادو و جادوگری در تمدنهای باستانی
این روحانیون «مُغ» نامیده میشدند که ریشه در واژه هندواروپایی «مَغ» دارد که معنایش توانمند است. بنابراین مغ کسی است که بتواند کاری روی چیزی انجام دهد. مورخ یونانی «هرودوت» این مغها را مشاوران پادشاه، برگزارکننده آداب مذهبی و تعبیرکنندگان رویا معرفی کرده است. آنها به مطالعه دانش نجوم میپرداختند و قادر بودند که زمان وقوع خورشیدگرفتگی، ماهگرفتگی یا بارش شهابهای آسمانی را پیشبینی کنند.
مقبره برخی از آنها به آتشگاههایی تبدیل میشد که شعله مقدس به لطف ابتکارات مهندسی یا دسترسی به سوخت فسیلی همواره در آنها میسوخت. مغها از طرفی پیوند مستحکمی با پادشاهی داشتند و از طرف دیگر در فکر و قلوب مردم عادی رسوخ کرده بودند. این دو عامل در فراگیر شدن شهرت جهانی آنها به دانستن علوم خفیه مؤثر بود. هرودوت در جلد هفتم از کتاب خود آورده است که یک مغ با پیشکش کردن قربانی به پیشگاه ارواح نیاکان و الهههای دریا و ذکر اورادی سحرآمیز برابر باد موفق شد که طوفانی سهمگین را فرونشاند.
معادل لغت جادو در زبان یونانی Magike است که از نام مغ گرفته شده است. این واژه به شکل «مجوس» وارد زبان عربی و در قالب Myag وارد زبان چینی نیز شده است. واژگان لاتین Magicae و انگلیسی Magic نیز در نهایت از زبان پارسی ریشه گرفتهاند. در داستان تولد مسیح نیز سه مرد خردمندی که با تعقیب یک ستاره هدایایی ارزشمند برای مسیح نوزاد به ارمغان میآورند، مغ نامیده شدهاند. با وجود مورد اخیر یعنی اشارات مثبتی که در انجیل به اشخاصی به نام مغ شده، این واژه تدریجا در دنیای کهن و سرانجام حتی در خود سرزمین پارس بار منفی و توهینآمیز پیدا کرد.
در یونان این واژه معنای شارلاتان به خود گرفت. همچنین وقتی مهاجمان عرب ایران را فتح کردند از این واژه برای خطاب قرار دادن کسانی که مسلمان نبودند استفاده کردند. به طور خاص نیز جنگجویان سرزمینهای دور در شمال که از امپراتوری بیزانس برای خرید ابریشم به دیار مسلمانان میآمدند مجوس نامیده شدند. این افراد نزد مسلمانان عرب مانند ایرانیان مغلوبشده مشرک و بتپرست قلمداد میشدند. امروز این مجوسان را به نام وایکینگ همه میشناسیم.
وایکینگها خودشان واژهای برای جادو نداشتند اما مفهوم آن را به روشنی درک میکردند. آنها از واژه FjÖkyngi به معنای «دانش وسیع» استفاده میکردند. افسونگری یا همان Sorcery با ریشه SeiỜr حرفه برخی زنان ساحره (و گاهی مردان که Ergi به معنی تابو نامیده میشدند) بود. ریشه این لغت نیز از واژه شبه هندواروپایی Sehi به معنای پایبند کردن میآید. این ساحران با چرخاندن یک چوبدستی به شکل یک قرقره اوراد خود را بیان میکردند. این چرخش قرقره ارتباطی متافیزیکی با زمان و سرنوشت داشت و این یعنی آنها طالعبین نیز بودند. واژه دوم آنها برای سحر و جادوگری Galdr به معنای افسونخوانی بود که آن نیز ریشههای هندواروپایی به معنای آوازخوانی دارد. مردان و زنان با سرودن اوراد آهنگین خاصی عمل افسونخوانی را انجام میدادند.
در پایان دوران باستان مفهوم جادو قالبی اسطورهای یافت و تبدیل به دانشی شد که شناخت عناصر و ستارگان، علوم قدیم، حال و آینده و حتی قدرت مرگ و حیات بخشیدن را به انسان عطا میکرد. با کاربرد برخی آداب، فنون، ابزار یا اورادی خاص میشد بر تمام این علوم مسلط شد. به این ترتیب افراد باهوش و ذکاوت در سرتاسر جهان به یادگیری این دانش همت گماشتند. جای تعجب نیست که خیلی زود مردم عادی، جادوگری را تهدیدی خطرناک قلمداد کردند.