۱- سر ظهری خبر آمد که آروین پر کشید؛ با زخمهایش و حتما با بالهایش؛ درست شبیه کودکان دردکشیده در کارتونهایش. هنرمندی که قدر ندید به سرنوشتی همانقدر مغموم و همانقدر معصوم.
۲- سال ۱۳۹۹ بود که یک بخش جدیدی به صفحه هنرهای تجسمی روزنامه «توسعه ایرانی» اضافه کرده بودم با عنوان «مهمان هفته». گهگاه با طنز و شوخی به معرفی هنرمندان تجسمی ایران میپرداختم و از قضا جوانترینش داود احمدی مونس معروف به آروین بود. در آن ایام به مناسبت تولد آروین و شاید به بهانه علاقهم به او، چند خطی دربارهاش نوشتم و برایش فرستادم. به عطوفت تشکر کرد و به فوریت در شبکههای مجازی به اشتراک گذاشت.
۳- حالا که خودش نیست شاید خواندنش در نبودنش، خالی از لطف نباشد: «۲۴ مهرماه زادروزش است و مبارکش. خاطرم هست آن اولها که کاریکاتوریست شده بود اسمش را کامل پای اثرش امضا میزد «داود احمدی مونس». بعدها نام هنری برگزید و شد آروین. چند باری به دفتر روزنامه «قانون» آمده بود که دیدمش. در ذهن من اینگونه تصویر میشد یک دهه شصتی که صورتش بانمک بود و سیرتش بانمکتر. و این همه نمک را کجا خالی میکرد؟ درست روی زخم! درست وسط کارتونهایش. آروین اما کاریکاتور را بهترین وسیله برای گفتوگوی تمدنها میدانست. چه آنکه هنوز پشت لبش سبز نشده، نشست و برای این قبیل گفتوگوها، کاریکاتوری در روزنامه «زن» کشید و خودش و رفقا و فائزه هاشمی(مدیر مسئول) را به دردسر انداخت. آخرش هم روزنامه در سال ۷۸ توقیف شد. این ماجرا اگر برای دیگران آب نداشت برای آروین نان داشت؛ با همان شوت، حسابی گل کرد. سال ۱۳۸۴، برنده جایزه ملی قلم سبز ایران شد و دو سال بعدش هم برنده جایزه روزنامهنگاری «امید». بعدتر هم هتتریک کرد و هنرمند تأثیرگذار تجسمی سال ایران در جشن تصویر سال ۱۳۹۴ برگزیده شد». روحش شاد و یادش مانا.