بادبان – مریم اسماعیلی – روز جهانی موزهها و هفته میراث فرهنگی از ۲۸ اردیبهشت آغاز و تا سوم خرداد ادامه دارد. شورای بین المللی موزهها (ایکوم) با در نظر گرفتن آینده موزهها در جوامعی که به سرعت در حال تغییر است امسال شعار «موزهها برای آینده پایدار» را برای روز هشتم می، در نظر گرفته تا اعلام کند موزهها میتوانند باعث پرورش خلاقیت، نوآوری، توسعه پایدار شهری و ایجاد فرصت شغلی شوند. از سوی دیگر وزارت گردشگری و میراث فرهنگی هم شعار امسال را «میراث فرهنگی و آینده» برگزیده است که برگرفته از رویکرد جهانی ایکوم در سال ۲۰۲۵ با عنوان «آینده موزهها در جوامع به سرعت در حال تغییر» بوده و ما را به تأمل در نقش پویای میراث فرهنگی در توسعه پایدار، ارتقای تابآوری اجتماعی، ترویج نوآوری و مشارکت فعالانه جوامع محلی فرا میخواند. به گزارش بادبان، به همین بهانه و برای واکاوی بیشتر این موضوع، چند روز پیش برای دیدار و گفتوگو با احمد محیط طباطبایی به سرای پروین در میدان بهارستان تهران رفتیم. او از شناخته شدهترین پژوهشگران میراث فرهنگی کشور و رئیس کمیته ملی موزههای ایران (ایکوم) است که به عنوان تنها نهاد موزهای وابسته به شورای بینالمللی موزهها در دنیا شناخته میشود. در این مصاحبه بر آن شدیم تا با او پیرامون چرایی و چیستی و چگونگی نقش موزهها در جامعه و ضرورت توجه به محورهای شعار سال ایکوم به گفتگو بنشینیم که در ادامه میخوانید.
آقای محیط طباطبایی چرا موزهها برای جوامع بشری مهم تلقی میشوند و چه تاثیراتی بر آگاهی عمومی میگذارند؟
موزهها در طی ایام و همراه با تحولات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بشر دارای تغییراتی از تعریف تا جایگاهشان شدهاند. بعد از جنگ جهانی دوم به علت این که بسیاری از مجموعهها دستخوش تغییر و نابودی شد، همراه با سازمان ملل نهادهای دیگری هم برای حفظ صلح و فرهنگ جوامع بشری به وجود آمد که مهمترین آنها یونسکو است. برای اینکه یونسکو از طریق آگاهی مردم و جوامع از یکدیگر میخواست به صلح و همزیستی برسند و در این مسیر یکی از مجموعههای همجوار یونسکو، ایکوم بود که شکل گرفت. ایکوم بعد از جنگهای جهانی وظیفهاش توسعه و گسترش موزهها به عنوان نهادی در چرخه اقتصاد جهانی بود. آن هم از طریق آگاهی بخشی و مسئولیتپذیری در جامعهای که آن موزه به آن تعلق دارد. در همین راستا موزهها هم روزی را (۱۸ ماه می) به عنوان روز جهانی تعیین کردند. در گذر ایام مسائلی مثل گرم شدن کره زمین، بحرانهای زیست محیطی، تغییرات اقلیمی و غیره، صلح را به عنوان یک امر واجب در زندگی ما هدف قرار دادند و از دل این مسائل بود که ایکوم و سایر نهادهای سازمان ملل سعی میکنند توجه جهانیان را به فعالیت در این زمینه ها معطوف کنند. حال این محورهای کلی، زیر مجموعههایی دارند که هرکدام به نوعی در جهت رسیدن به هدف غایی این سازمانها تعریف میشوند.
پس واجب شد اهداف محورهای مورد بحث و زیرشاخه های مرتبط با آن ها را برای مخاطبان ما در بادبان بیان کنید.
خب این مسئله در سه زیرمجموعه محوری تعریف شده است. نخست توجه به جوانان که در دنباله محور نوجوانان و کودکان طی سالهای قبل بود. چون در واقع ما همه دنیا را برای نسلهای بعد میخواهیم. در واقع موزهها مخاطب اصلی موزهها نسل آینده هستند و ما میخواهیم همه میراث فرهنگی و تاریخی را به نسل آینده منتقل کنیم. از این جهت جوانان مهمترین گروه مخاطب ما را در هر موزهای در جهان تشکیل میدهند. مورد دوم توجه به فناوری است. در واقع فناوری یکی از پدیدههای مهمی است که در شعار امسال هم هست. فناوریهایی مثل واقعیت مجازی، هوش مصنوعی و یا موارد دیگر. در واقع بر اساس تعاریف، هر موزهای بایست یک نهاد فراگیر باشد تا بتواند تعداد بیشتری از مخاطبان را به خود جذب کند. از این منظر میتوان از طریق فضای مجازی، موزه مجازی، نمایشگاه مجازی و حتی بالاتر از آن مدلهای مختلفی که میشود در این فضا طراحی کرد مخاطب خود را افزایش دهد و یا افرادی که به موزهها میآیند را با این فناوریها راهنمایی کند تا با بهره بردن از فناوری واقعیت مجازی یا واقعیت افزوده، یک شیء موزه را به صورت ماکت یا مدل مادی بزرگتر بسازند و به وجود بیاورند؛ آن هم بدون اینکه بخواهد تغییری در فضای فیزیکی موزهها ایجاد کند. یعنی بهره بردن از حداقل فضا در جهت حداکثر استفاده.
درباره نقش فناوری در پیشبرد اهداف موزهها میتوانید مثال ملموسی را بیان کنید؟ و اینکه اصولا موزهها چگونه میتوانند با تکنولوژیهای جدید مانند واقعیت افزوده تعامل داشته باشند؟
ببینید تا دورهای متاسفانه معلولان نمیتوانستند به بالای عالی قاپو بروند و از این میراث فرهنگی سرزمینشان دیدار کنند. اما امروزه از طریق فناوریهای مدرن میتوانیم یک بازدید عالی و حتی سه بعدی از این فضای تاریخی داشته باشیم. میخواهم بگویم که فناوریها توانستند محدودیتهای معلولان را رفع کرده و حتی جامعه سالمند یا کودکان را که ممکن است نتوانیم به خیلی از اماکن ببریم، با استفاده از فناوریها، موزه را در اختیار آنها قرار دهیم. اما فراموش نکنیم که فناوری در خدمت موزه است و نه موزه در خدمت فناوری. من مهمترین رکن موزهها را جدای از سوژه، شخص موزه دار میدانم. او در واقع راوی است و اوست که میتواند هر چیزی را آنی به مخاطب خود بشناساند و هر فضایی را جذاب کند. بنابراین او سعی میکند از هر موردی برای دستیابی به اهداف موزه استفاده کند. در صد سال پیش، به طور مثال یک موزهدار میآمد و یک پرده نقاشی از وقایع کربلا یا تقابل رستم و سهراب به نمایش میگذاشت و وقایع را برای مخاطب روایت میکرد. این مسیر تکامل موزهها از اینجا شروع شد و آمد جلوتر تا به امروز که حالا میتوان با استفاده از تکنولوژی واقعیت مجازی، اشیای موزه را برای مخاطبان بازنمایی کرد. اما در نهایت همه اینها بسته به موزهدار است که بتواند این امور را انجام دهد. پدیدههای موزهای مثل یک منشور هستند که وجوه بینهایتی دارند برای همین است که هیچ وقت کهنه و تکراری نمیشوند.
از محور سوم شعار ایکوم غافل نشویم و اینکه آیا اهمیت این مباحث در ایران ما نمود عینی دارد؟
محور سوم شعار ایکوم به اهمیت میراث ناملموس اختصاص دارد و مهمترین پدیده حتی در جوامع صنعتی بخش میراث ناملموس است. در اینباره میتوانم یک مثال در رابطه با نفت بزنم. کاشان امروز حاصل چه است؟ طبیعتا نتیجه تحولات صنعت نساجی؛ صنایع نساجی در قرن نوزدهم چنان ثروتی در کاشان ایجاد کردند که این ثروت منجر به شکلگیری شهر کاشان شد. امروزه اگر کسی میخواهد روایت کاشان و موزه شهر کاشان را بگوید، نمیتواند از صنعت نساجی عبور کند و صنعت نساجی یک بخشی از میراث ناملموس این شهر است. یعنی یک بخشی از فرهنگ ذهنی و جهان بینی ایرانیان است. جهان بینی ایرانی در زندگی به این ترتیب بود که هیچ وقت خامفروشی نمیکرد. برای اینکه روی هر چیزی باید کار کند و با تبدیل آن، شکل نهاییاش با ارزش افزودهای در فضای اجتماعی و اقتصادی وارد کند. مثلاً ما ابریشم را نمیفروختیم بلکه ابریشم را تبدیل میکنیم به نخ و آن را میبریم در فرش ابریشمی و پارچههای زری استفاده میکنیم و سپس میفروشیم. اگر ما دامداری میکردیم، برای فروش گوشت و پنیر نیست بلکه ما دامداری میکردیم تا از پشم دام، فرش و قالیچه و گلیم و جاجیم درست کنیم و در واقع صنعت فرش ما، نتیجه دامداری است. مثال دیگر اینکه اگر نفت به دست ایرانیها به بهرهبرداری میرسید و نه به دست خارجیها، قطعاً آن را پروسهای تبدیل به محصولات دیگر میکردیم و میفروختیم. ولی برای انگلیس، اینکه ما ایرانیان روی آن کار کنیم اهمیتی نداشت. آنها نفت خام میخواستند که ببرند و صنایع خودشان را به گردش دربیاورند و در نتیجه این اتفاق موجب شد که یک تأثیر منفی در رفتار ما بگذارد و ناخودآگاه در مقابل جریان هزاران ساله، یک رفتار جدیدی پدید آمد که ایرانیها عادت کنند به خام فروشی. حالا این مباحث در کجا باید بدان پرداخته شود؟ دقیقا در موزه نفت. جایی که ریشههای ناملموس فرهنگی را که با نفت در ارتباط است به نمایش عمومی بگذارد. امروز اما به جایی رسیدیم که آب را هم میفروشیم، اصلا همه چیز میفروشیم. در حالی که این رفتار در گذشته جامعه ما نبود.
حال و آینده موزهها و نقششان در جوامع در حال تغییر را چطور ارزیابی میکنید؟
ما در واقع از سال ۱۹۸۰ میلادی تا به امروز که تقریباً چهار دهه را پشت سر گذاشتیم، شاهد یک انقلاب بزرگ علمی و ارتباطی در سطح جهان بودیم که تغییرات بنیادینی را به دنبال داشته است. مواردی مثل پدید آمدن اینترنت، فضای مجازی و به دنبال آن هوش مصنوعی و تمام این موضوعاتی که پیامد همان هستند؛ این مسأله باعث ایجاد تبعاتی شده که نقش موزهها را متغیر میکند. در پی آن، وظایف جدیدی برای موزهها به وجود آمد و حاصلش اینکه موزهها امروزه این وظیفه را دارند که به جوامع یادآوری کنند از کجا آمدند و زیرساختها و قوانین فکری و فرهنگیشان چه بوده و برای رسیدن به یک آینده مطمئن، چگونه گذشته خودشان را سرلوحه زندگی قرار دهند. بنابراین موزهها مثل یک نهاد روشنفکری در جوامع هستند. نهاد روشنفکری که در مقابل این تغییرات مدرن و مبتنی بر هوش مصنوعی به ما یادآوری میکند که از کجا میآییم و به کجا میخواهیم برویم. به طور مثال یک نوجوان را در نظر بگیرید که با گوشی موبایل و اپلیکیشنهای مختلف آن به این نتیجه می رشد که من حالا دیگر احتیاجی به عکاس و معمار و پزشک ندارم چرا که همه اینها از میزان قند و اوره و فشار خون گرفته تا حتی سه بعدیسازی یک بنا را میتوانم بخوانم و امتحان کنم. اما این موزه است که میگوید خیر، معمار ، علی اکبر اصفهانی است؛ معمار، مهندس سیحون است و در واقع ما از کجای علم و تجربه به کجاها رسیدیم. حتی فرایندهای موضوعی مثل صنعتی شدن جامعه و رسیدن به شرایط فعلی را گوشزد میکند. بنابراین متوجه میشویم که چرا این محورها به وجود آمده و چرا از موزهها خواستیم که در جوامعی که به سرعت در حال تغییر هستند، نقش و جایگاه درست خودش را تعریف کند.
موزهها چه نقشی در آموزش و پژوهش جوامع در حال تغییر دارند؟
موزه عالیترین سطح فرهنگ است. یعنی شما میتوانید بگویید گذشته و آینده فرهنگ یک کشور در چه حالی است؟ استادی داشتم که مثال تلخی میزد. آن موقعها ما ساعت مچی میبستیم؛ مثل الان موبایل جای ساعت را نگرفته بود و ساعتها عقربه داشتند. گفت ببین ساعت تو بدون عقربه کار نمیکند ولی بدون بندش کار میکند؛ فرهنگ در ایران همچون بند ساعت است و زمانی مهم میشود که عقربه باشد و موزهها مثل عقربه کار کنند. موزهها باید در برنامه درسی وجود داشته باشند نه فقط در کتاب درسی. در کتاب درسی صرفا یک موزه را تعریف و توصیف می کنند ولی اگر در برنامه درسی باشد آن وقت به معلمین آموزش داده میشود و میدانند که در هر شهری چگونه موزهها میتوانند مکمل برنامههای درسی بچهها باشند. در این صورت وقتی جامعه تعریف موزه را بداند، آن وقت میفهمد که بسیاری از فضاها و رفتارهای ما در شهر که نام موزه ندارند دراقع یک نگاه موزهای است. از نانوایی یا هرچیزی میتواند به آن بپردازد و بچهها را برای یادگیری بهتر به آنجاها ببرد. در نتیجه در مدرسه برای ساعت تفریح و اوقات خالی اینکه فقط برویم چیپس یا چیزی بخوریم و با هم همراه باشیم درست نیست.
خب به نظر شما این امر را چگونه میتوان در سیستم آموزشی درست اجرا و مدیریت کرد؟
به طور مثال اگر من معلم تاریخ باشم و بخواهم راجع به هخامنشیان درس بدهم بچهها را میبرم به موزه ایران باستان و بخش هخامنشیان. حتی قبل از آن با یک جزوه بهشان درس می دهم و وقتی هم که میرویم در قالب یک بازی و یک رفتار دسته جمعی به آنها نتیجهگیری و استنتاج را آموزش می دهم تا یک موزه گردی مفید در سطح آموزش پرورش داشته باشیم. اما چون موزهها در برنامه درسی نیستند یک امر ملی تلقی نمیشوند. بالطبع هر نهاد آموزشی ملی، یک بخش موزهای میخواهد برای اینکه بتواند گذشته را بهتر به دانشآموزان و دانشجویان منتقل کند. یعنی چقدر دانشجویان پزشکی ما در همین تهران به موزه تاریخ پزشکی میروند؟ یا آنهایی که صنعت نفت میخوانند چقدر به موزه نفت می روند؟ متاسفانه در حال حاضر این موارد را مشاهده نمیکنیم!
نقش مهم آموزش و پرورش را در آینده و جایگاه موزههای ایران چطور ارزیابی میکنید؟
حالا شما گفتید جایگاه آینده، قطعا بحران زیست محیطی و سایر بحرانهایی که جامعه ما به آن دچار است، باعث میشود که جایگاه موزهها را ارتقاء ببخشد، هرچند جبری متاسفانه. به این معنی که الان بحث خشکسالی و فرونشست زمین در کشورمان موضوع روز است. حالا چه کسی میتواند به ما بگوید این امر از کجا ناشی میشود و چطور میشود حلش کرد؟ اینجا ما در موزه ها برمی گردیم و میگوییم که ما در گذشته ایران، خود آب را بی رویه استفاده نمیکردیم بلکه آب را به عنوان سرمایه اولیه ذخیره نگه می داشتیم و از بهرهاش در شکل قنات و در شکل سد پشت رودخانه استفاده میکردیم. بعد زمانی شد که تکنولوژی به ما امکان داد که چاه عمیق بزنیم و با چاههای عمیق، آبی را که متعلق به ما نیست و متعلق به آینده است را مصرف کردیم که طبیعتا منجر به فرونشست زمین و بحرانی شده که بیتعارف برنمی گردد. امروز ما دچار کمبود آبی شدیم که مال ما نبود. پس هر لحظه که جلوی ضرر گرفته شود، منفعت است. بنابراین موزه است که به ما میگوید شیوه مصرف آب امری تاریخی و قدیمی است که تغییر نمیکند. تکنولوژی به آن کمک میکند. به عنوان مثال در رودخانه گرگان در یک نقطهای یک سد (در مثلا بیش از پنجاه سال پیش) زدهاند که از بین رفته ولی یک سدی هم دوهزار سال قبل در دوره اشکانیان زدهاند که هنوز کار میکند چرا که نقطه خوب برای سد یک جا است. پس موزه یعنی نگاه تاریخی – میراثی که به شما میگوید درست و غلط این است. حالا شما با فناوری جدید (بتن مسلح) آنجا میتوانید یک سد بزنید که دو سه هزار سال دیگر هم دوام بیاورد. اگر این را توسعه پایدار بدانیم، تمامی طرحهای توسعه صنعتی و کشاورزی و عمرانی مملکت باید از دل میراث ما و یا موزهها عبور کنند. من صد درصد میدانم موزهها جایگاه اصلی خود را را پیدا خواهند کرد ولی با هزینه زیاد و تلخی که نباید میدادیم. یعنی اینقدر ضرر میکنیم تا امروز میفهمیم که آبهای زیرزمینی را با چاههای عمیق خالی نکنیم. به این دلیل جایگاه موزه، جبری است؛ جبر به شما خواهد گفت که مجبورید به موزهها نگاه کنید.