یادداشت

برای ۱۴ اسفند، سال‌مرگ دکتر مصدق

زنده‌یاد علی رضاقلی

نخست‌وزیر ما فسادناپذیر بود. از دوران جوانی هر کجا که بوی فساد می‌آمد، با آن مبارزه می‌کرد و اگر نمی‌توانست از آن کناره‌گیری می‌نمود. بدین شرط ولایت استان فارس را قبول کرد که دولتیان آن استان، وجهی از مردم مطالبه نکنند الا همان مالیات قانونی را.

در زمان نخست‌وزیری‌اش که در مجموع بیست‌وهشت ماه به طول انجامید حقوق نگرفت. به علت رعایت قانون و فسادناپذیری، نزدیکانش با او دشمن شدند. حتی نزدیک‌ترین اقوامش از گزند تیغ عدالت او در امان نبودند. هم در رویه مالی فسادناپذیر بود و هم در رویه آزادی‌خواهی.

در مجلس رضاشاهی حاضر به سوگند وفاداری به وی نشد که وی را غاصب می‌دانست. جایی که در مجلس موسسان، کاشانی و حائری‌زاده به سلطنت پهلوی رای داده بودند، به آن رای نداد و زمانی که می‌خواستند ماده‌واحده برای خلع قاجار به مجلس ببرند، پاره‌ای از وکلای وجیه‌المله مثل پیرنیا، از ترس نمی‌خواستند به مجلس بروند به مستوفی‌الممالک گفت که آقا به توپچی ده سال حقوق می‌دهند که یک بار توپ در کند. سالیان دراز  است که از مشروطه حقوق می‌گیری، امروز روز دفاع از آن است و نه دفاع از قاجار.

با وجود جو ارعاب و ترس به مجلس رفت، هم‌رزم وی مدرس نیز آنجا بود. مدرس داد می‌زد که اگر صدهزار رای هم بدهید غیرقانونی است. مصدق نطق بسیار مستدلی کرد و از قانون، که سعی داشت مردم ایران با آن آشنا شوند به نیکی دفاع کرد و گفت یک چنین نظام غیرقانونی در زنگبار هم دیده نشده و مورد تمسخر مردم دنیا قرار می‌گیریم و در داخله هم استبداد موحش‌تری خواهیم داشت. اگر تکه‌تکه‌ام کنند و آقا سیدیعقوب هزار فحش هم به من بدهد آن را قبول نخواهم کرد.

«هم شاه، هم رئیس‌الوزرا، هم وزیر جنگ و هم فرمانده کل قوا، چنین حکومتی در زنگبار هم نیست. اگر سر من را ببرند و مرا قطعه‌قطعه و ریز-ریزم کنند به این حکومت رای نمی‌دهم.»

و زمانی که پس از کودتا به زندان افتاد دربار شاهی منتظر تقاضای عفو وی بود. با این که سنش از هفتاد گذشته بود و بدنش ناتوان شده بود، ترجیح داد در زندان بماند و از حکومت کودتا چیزی نخواهد و آرمان‌های مقدس ملت را لوث نکند و این کاری بود که انجام داد.

چهل سال از دوران پهلوی را در جو ارعاب و زندان و نقشه‌های ترور متوالی گذراند ولی ذره‌ای از راه راست منحرف نشد.

کنون شاد باشی به خرم بهشت

که یزدانت از داد و مردی سرشت

منبع: جامعه‌شناسی نخبه‌کشی – نشر نی – چاپ بیست و ششم – صفحه ۲۱۴ و ۲۱۵

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا