امید نجوان – اوایل دهه ۱۳۹۰، زمانی که با پروژه «نامها» (رضا میرکریمی) در زمینه سرپرستی گروه نویسندگان و تکمیل بعضی فیلمنامهها کار میکردم یک روز به صورت اتفاقی فیلم «نجات آقای بنکز» (محصول ۲۰۱۳ به کارگردانی جان لیهنکاک) را دیدم. فیلمی درباره چالشهای خانم پی.ال.تراورز (نویسنده رُمان مریپاپینز) با آقای والت دیزنی و مباشران او برای تبدیل این کتاب به فیلمنامهای مناسب و قابل عرضه در سینما. البته جالبترین و مهمترین ویژگی این فیلم برای شخص من، نمایش یک ضبط صوت قدیمی در سکانس پایانی و پخش لحظههایی از مجادله و صدای واقعیِ شخصیتهای درگیر این ماجرا (یعنی خانم تراورز و آقای دیزنی) بود که نشان میداد حفظ و نگهداری این صداهای «ظاهراً پیشپاافتاده» و «سالها بیاستفاده مانده» تا چه حد برای سیستم فیلمسازی هالیوود اهمیت داشته است.
بعد از تماشای این فیلم، گپ مفصلی بین من و آقای میرکریمی در گرفت و بهانه این گفتوگو هم کمتوجهی عجیب ایشان به حفظ و نگهداری برخی اسناد مربوط به برخی فیلمهای قبلیشان بود که متاسفانه باعث شده متن تعدادی از فیلمنامهها، یادداشتها و حتی برگه دکوپاژ برخی از این آثار در دسترس نباشد!
تا مدتها ذهنم درگیر این نکته بود که چهطور در سیستم هالیوود، صدای ضبط شده روی یک نوارکاست میتواند به ایده ساخت یک فیلم سینمایی منجر شود و چرا ما در ایران نسبت به آرشیو و نگهداری بخش عمدهای از سندهای صوتی، تصویری و حتی مکتوبِ مربوط به شخصیتهای فرهنگی و تاریخی خود کمتوجهیم یا دستکم بیتفاوت از کنار آن رد میشویم. تا این که در یکی از دورههای جشنواره سینماحقیقت، «هیچکاک/تروفو» را دیدم؛ مستندی به کارگردانی کِنْت جونز در سال ۲۰۱۵. یک فیلم دیدنی و تماشایی درباره گفتوگوی معروف فرانسوا تروفو با آلفرد هیچکاک که متن آن از سالها قبل در کتاب «سینما به روایت هیچکاک» (با برگردانِ پرویز دوایی) به چاپ رسیده و بارها و بارها نیز تجدید چاپ شده.
وقتی عکسهای به جا مانده از آن گفتوگو را همزمان با پخش صدای هیچکاک و تروفو دیدم بیدرنگ یاد معدود عکسها و نوار کاست به جا مانده از گفتوگوی خودم با زندهیاد ساموئل خاچیکیان افتادم. فیلمسازی که در بین منتقدان سینمای ایران به «آلفرد هیچکاکِ سینمای ایران» معروف بود و هست و گفتوگوی من با او نیز سال ۱۳۷۷ در کتاب سال سینمای ایران به چاپ رسیده بود.
تماشای این فیلم، شکل تقریبیِ ساخت یک مستند (آنهم بر اساس صدای به جا مانده از یک گفتوگوی کمتر خوانده و دیده شده) را در ذهنم واضحتر کرد. گفتوگویی که خوشبختانه از هنگام انجام آن، چند عکس یادگاری هم وجود داشت. فقط باید نوار گفتوگو با زندهیاد خاچیکیان را پیدا و آن را به فایل دیجیتال تبدیل میکردم تا کار به جریان بیفتد. در انجام این کار، دوستان عزیزم امیرحسین رحمانی و مهرداد جلوخانی بیشترین کمک را به من کردند. اولی با آوردن یک دستگاه دک به استودیو و دیگری با کپچر کردن و سپس تبدیل صدای آنالوگ به دیجیتال. اما تبدیل نوار آنالوگ به فایل دیجیتال، آغازگر راه و مسیر تازهای بود که افق و پایان آن چندان مشخص نبود. حالا باید پس از سالها دوباره گفتوگو را میشنیدم تا بتوانم برای ساخت تصویرهای آن معادلسازی کنم.
وقتی با دقت به محتوای گفتوگو گوش دادم متوجه شدم بخشهایی از آن که به روایت برخی خاطرات و همچنین تحلیل بازیگری در سینمای ایران پرداخته، به دلیل تمرکز بحث گفتوگو بر «تکنیکها و روشهای کارگردانی در سینمای ایران» اصلاً پیاده و چاپ نشده. به این ترتیب باید گفت آنچه که در فیلم «ساموئل خاچیکیان؛ یک گفتوگو» مورد استفاده قرار گرفته، جدا از نکتههای قبلی، شامل برشهایی از صحبتها و همچنین صدای زندهیاد خاچیکیان است که در این فیلم و برای نخستینبار به اشتراک گذاشته شده است.
اواخر بهار ۱۳۹۸ زمانی که تدوین اولیه فیلم را شروع کردم، پایان کار برایم چندان دقیق و روشن نبود. به همین دلیل تصمیم گرفتم همزمان با نوشتن و تکمیل فیلمنامه، یک نسخه آزمایشی به شکل پایلوت تدوین کنم و بر اساس آن، کار را جلو ببرم. خوشبختانه سینمای مستند از این قابلیت برخوردار است که همزمان با پیدا شدن منابع و تصویرهای تازه، فیلمِ در حال ساخت نیز شکل و قالب تازهای به خود میگیرد و فیلم «ساموئل خاچیکیان؛ یک گفتوگو» نیز از این ویژگی جدا نبود. به این ترتیب همزمان با پیدا شدن عکسهای کمتر دیده شده و البته فیلمهای آرشیوی، شکل و شمایل این فیلم نیز دچار تغییرات اساسی و مسیر تقریبی حرکت آن نیز تا حد قابل توجهی روشن شد.
متاسفانه در گفتوگوی انجام شده با ساموئل خاچیکیان، به صورت کامل به ابعاد مختلف سینما و فیلمهای او پرداخته نشده بود و همین نکته من را به فکر انداخت تا بخش میانیِ فیلم را با انجام گفتوگو با چند نفر از دوستان، همکاران و آشنایان زندهیاد خاچیکیان پر کنم. به شکلی طبیعی، گفتوگو با ادوین خاچیکیان (تنها فرزند او که در بخشهایی از گفتوگو نیز حاضر بود) در اولویت قرار داشت اما ادوین عزیز که او هم در آن مقطع تصمیم داشت درباره پدر خود یک مستند بسازد تصمیم گرفت در فیلم حضور نداشته باشد.
به این ترتیب به سراغ نظامالدین کیایی– که عمرش طولانی و پر عزت باد– و همچنین زندهیاد حسن شریفی رفتم که هرکدام سالها دوستِ نزدیک، همکار و دستیار ساموئل خاچیکیان بودند و میتوانستند اطلاعات خوب و دست اولی در اختیار این فیلم قرار دهند. در نهایت از دوست و همکار قدیمیام هوشنگ گلمکانی عزیز هم خواهش کردم تحلیل جایگاه و اهمیت ساموئل خاچیکیان در تاریخ سینمای ایران را برعهده بگیرد و در تکمیل بخشی از این فیلم، کمک حال من باشد.
در پایان نیز به سراغ مسعود کیمیایی (دستیار و همکار سالهای دور ساموئل خاچیکیان در فیلمهای «ضربت» و «خداحافظ تهران») رفتم که ایده آن را از مدتها قبل در سر میپروراندم ولی هر بار بنا به دلایلی از انجام آن منصرف میشدم. فیلمسازی که اضافه کردن گفتوگوی او به فیلم، تغییرات عمدهای در ساختار و تدوین نهایی کار ایجاد کرد اما باید اعتراف کنم ارزش انجام آن را داشت.
در نهایت آنچه که پس از چند سال تلاش و انتظار به پرده سینماهای «هنر و تجربه» راه یافته فیلمی است که میکوشد راوی داستانهای ناگفتهای از تاریخ سینمای ایران باشد. تاریخی پر از فراز و فرود که بیشک روی تجربه و تجربههای نسلهای گذشته بنا شده و سهلانگارانه است که با خود فکر کنیم سینمای امروز ایران هیچ ربط و شباهتی به سینمای سالهای دور یا همان سینمای قبل از انقلاب ندارد. کافی است کمی دقت کنیم و نام اغلب فیلمهای روی پرده را با نحوه نامگذاری کارگردانی با ویژگیهای ساموئل خاچیکیان مقایسه کنیم. سینماپیشهای که باید پذیرفت برخلاف بسیاری از کارگردانهای امروز سینمای ایران، حتی نام بخش عمدهای از فیلمهایش («ضربت»، «یک قدم تا مرگ»، «اضطراب»، «سرسام»، «مرگ در باران» و…) شایسته بازخوانی دقیق، تحقیق همهجانبه و بررسی موردی است. فیلمسازی که بیشک مقوله کارگردانی در تاریخ سینمای ایران بسیار وامدار خوشفکری و ایدههای ناب اوست. نامش مانا و روحش در نور و آرامش ابدی.