بادبان: رویدادهایی که بشر پس از مرگ تجربه میکند همچنان پرسشی است که پاسخ قانع کنندهای برای آن نمیتوان یافت. گویا تنها زمانی یک پاسخ روشن به این سؤال مییابیم که خود مرگ را تجربه کنیم. اما هستند کسانی که در نتیجه ضایعات جسمی مانند سکته دچار مرگ موقت میشوند. در حال حاضر تجربهای که این افراد از لحظات کوتاه وضعیتی شبیه به مرگ تجربه میکنند و پس از احیا توسط تیم پزشکی به یاد میآورند تنها منبع آگاهی ما از اتفاقات پس از مرگ است. این تجربیات میتواند تحت تأثیر باورهای شخصی این افراد قرار بگیرد بنابراین فرد مورد نظر هر چه آگاهی و مقام علمی بالاتری داشته باشد گفتههایش برای بسیاری میتواند باورپذیرتر باشد.
🔥 ممکن است این مطلب نیز برای شما جالب باشد: 👈مُردن چه حسی دارد؟
به تازگی یکی از چنین وقایعی برای یک دانشمند رشته اختر فیزیک با مدرک پی. اچ. دی رخ داده که ۴۰ سال سابقه تدریس و فعالیت در این رشته داشته است. این مرد در ماه مارس سال جاری به علت عارضه خونریزی ریوی دچار ایست قلبی شد. هفت دقیقه طول کشید تا پزشکان اورژانس موقث شوند قلب او را بار دیگر به کار بیندازند و در این مدت مغز او به علت کمبود اکسیژن در وضعیت سکته قرار داشت. این مرد به مدت دو روز در حال نیمههوشیار بود و وقتی به حال هوشیاری کامل بازگشت از خود پرسید «چه اتفاقی در مدت ناهوشیاری رخ داده است؟».
روزنامه Mirror گزارش داده که این مرد مدعی است در نتیجه تجربهای که از مرگ داشته است دیگر ترسی از این رویداد ندارد. او میگوید: «دیگر از مرگ نمیترسم. البته از آنچه قبل از مردن رخ میدهد میترسم اما طبیعت روند مردن را تسهیل میکند». او در ادامه توضیح دیدههایش پس از مرگ میافزاید: «سه حجم بیضیشکل را به نوبت مشاهده کردم که در فضایی مشکیرنگ معلق بودند. این بیضیها به حالت عمودی ایستاده بودند و انگار رشتهای آنها را معلق نگه داشته بود. آنها ضخامتی داشتند مانند یک حلقه. درون و خارج از نخستین بیضی کوهها، چشمهها، جنگلها و ابرها را تماشا کردم. ابتدا زیبا به نظر میرسیدند اما کمکم در زمینهای زردرنگ محو شدند. در این هنگام شکل بیضی دوم ظاهر شد که یک حلقه داغ آهنی بود. آنچنان داغ بود که تکههای آهن از آن فرو میریخت».
او هنوز رایحه آهن را به یاد میآورد که حالا برایش تداعیکننده بوی خون است. این یعنی فضای پیرامون در بیمارستان روی تجربیات وی اثرگذار بوده است. وی ادامه میدهد: «اکنون دریافتهام که این مرحله همزمان با ایست قلبی بوده است. ناگهان منظره پیش روی من درخشان شد و سومین بیضی که با ابرهای زیبا با رنگ صورتی روشن پوشیده شده بود ظاهر شد. مانند زیباترین طلوع و غروبهای خورشید بود. به نظرم این زمانی بود که قلبم دوباره به کار افتاد. وقتی هوشیاری خود را بازیافتم آن اشکال در ذهنم ماندگار شده بودند. وقتی بعدا به من گفتند که ایست قلبی و سکته مغزی را پشت سر گذاشتهام تازه برایم معنی پیدا کردند».
او در تلاش برای تفسیر آنچه در حالت مرگ موقت دیده است میگوید که او با مطالعه کتاب اخترشناسی منجم آلمانی «یوهانس کپلر» تلاش داشته است که درک کند کپلر چطور دریافته است که مدار سیارههای سامانه خورشیدی نه دایره بلکه بیضیشکل هستند. این فرد دانشگاهی معتقد است که در مدت ایست قلبی این مفاهیم هنوز در ذهنش بوده است و به همین خاطر در ذهن ناخودآگاه خود آن تصاویر بیضیشکل را دیده است.
او میافزاید: «این تمام چیزی بود که دیدم. نه تونل نوری مشاهده کردم و نه روح شاد و خوشحال اعضای خانوادهام که به استقبال من آمده باشند. به نظرم شبیه رویاپردازی است و در لحظات مرگ، مغز انسان در دسترسترین افکار را پیش میکشد. مغزتان داستانی درباره آن روایت میکند. در آن مدت هرگز ترسی تجربه نکردم. جالب است که تنها عارضه برجا مانده از هفت دقیقه مرگ موقت این است که کمی حافظه کوتاهمدت من دچار نقصان شده است».
تجربه مشابه دیگری در سال ۲۰۱۳ برای یک بازیگر نمایشهای شکسپیر به نام «شیو گرِوال» رخ داده است. این مرد ۶۰ ساله پس از صرف شام بیرون از منزل به همراه همسرش به منزل بازگشت و دچار حمله قلبی شد. این مرد نیز به مدت هفت تقیقه تقریبا مرگ را تجربه کرده است. شیو که اهل محلهای در جنوب شرق لندن است میگوید در زمان تلاش تیم اورژانس برای احیای قلبی او متوجه آنچه رخ داده و این که در حال مرگ است بوده است.
او میگوید: «درک میکردم که مغزم در حال مردن است و برای کمک نعره میزدم. در همان حال چیزهایی کاملا جدا از بدنم را احساس میکردم. انگار در فضای خلأ بودم اما هنوز عواطف و احساسات را درک میکردم. علیرغم آگاه بودن از احتمال مرگ هنوز شانسی برای بازگشت قائل بودم. به تناسه هم فکر میکردم اما آن را نمیخواستم. میخواستم به حیات بازگردم، به دنیای واقعی در کنار همسرم. تقاضای بازگشت کردم و خواستهام پذیرفته شد».
شیو در توضیح تجربه خارقالعادهاش از رویدادهای پس از مرگ میافزاید: «بدنم را این گونه که هست احساس نمیکردم. وضعیتی شبیه غوطهور بودن در آب داشتم؛ احساس بیوزنی و جدایی از دنیای فیزیکی. در لحظاتی انگار بر فراز ماه سفر میکردم و شهابوارهها را در سرتاسر فضای نامتناهی مشاهده میکردم». شیو هماکنون مشغول خلق نقاشیهایی براساس تجربیات پس از مرگ خود است.
سلام من چند سال پیش تصادف کردم و ضربه مغزی شدم ولی بعد از چند ماه بیهوشی بهوش اومدم و با یه تعداد نقص عضو زندگی میکردم چند وقت پیش خونه تنها بودم شیر برنج درست کرده بودم داشتم میخوردم وسط غذا اشتهام کور شد یه خواب خیلی شدیدی گرفت منو حال هیچ کاری رو نداشتم فقط دوست داشتم بخوابم یک روز بعد خانمم برگشت خونه هرچی در میزد کسی در را باز نمیکرد به زن داداشم که طبقه پایین زندگی میکرد گفت بالاخره تونستن با کارت پول در رو باز کنن هر چقدر منو صدا کردن جوابی نشنیدن تا دیدن تو اتاق بیهوش شدم که زنگ زدن اورژانس منو بردن بیمارستان من نمیدونم چند دقیقه مردم تو یه جای تاریک بودم که آدما با فاصله ۵۰ متراز هم تا نصف بدنشون تو گل بود همه جا بودن ولی هیچ کس حرف نمیزد و همه جا ساکت بود اصلا حس درد یا تنگی نفس نداشتم نه گرمم بود نه سرد بعد احساس کردم به سمت بالا معلق شدم از فضای تاریک خارج شدم وارد یه فضای زرد رنگ شدم اون هم به بالا کشیده شدم وارد یه فضای سبز رنگ شدم هیچ چیز نبود فقط قضای اطرافم سبز بود از اون هم به شکل معلق به بالا کشیده شدم تا رفتم داخل یک چیز مثل وان آب به بالای اب که رسیدم صدای یکی رو میشنیدم که میگفت آقا سلفه کن خانمم هم داشت دستم رو ماساژ میداد ولی نمیتونستم باهاش حرف بزنم فقط صداشون رو میشنیدم و میدیدمشون هر وقت از صرفه کردن خسته میشدم میرفتم زیر آب ولی اصلا حس تنگی نفس نداشتم ۳ بار زورم رو زدم که صرفه کنم برم روی آب ولی در نهایت خسته شدم از تلاش کردن و رفتم زیر آب و همون جا چشم رو بستم دیگه هیچ امیدی نداشتم فقط دوست داشتم چشمم رو ببندم و بخوابم این گذشت تا چند دقیقه بعد با صدای داداشم چشمم رو باز کردم دوباره درد ریه و تنگی نفس همه برگشتن اون موقع بود که فهمیدم چه اتفاقی افتاده همیشه از مرگ میترسیدم ولی الان میدونم تمام درد های آدم خوب میشه وهیچ حس بدی نداره