بادبان– نعیم نوربخش– هزاران سال است که بشر میخواهد بداند مُردن چه احساسی دارد و هنگام مرگ، انسان چه چیزهایی را تجربه میکند. این یکی از پرسشهای بنیادین انسانهاست. هر چند یک انسان زنده تا وقتی خودش مرگ را تجربه نکند، هرگز نخواهد فهمید که مردن چه حسی دارد اما راه دیگر آن است که به تجربه کسانی بنگریم که تا دم مرگ رفتهاند و تلاش کنیم در خیال خود این تجربیات را شبیهسازی کنیم.
در واپسین روزهای حیات، بدن کمکم رو به خاموشی میرود. فرد در احتضار اغلب ضعیف و خوابآلود میشود. با کاسته شدن از سرعت متابولیسم بدن، فرد مرتب از حالت هوشیاری به ناهوشیاری و برعکس تغییر حال میدهد. این روند به کاهش دمای بدن میانجامد که بیشتر در دستها، پاها و صورت قابل مشاهده است. با ضعیف و نامنظم شدن ضربان قلب، فشار خون پایین میآید. تغییر مسیر گردش خون به سوی پوست موجب میشود رنگ و دمای آن تغییر کرده و به سردی، رنگپریدگی و لکهلکه شدن بگراید.
🔥 ممکن است این مطلب نیز برای شما جالب باشد: 👈شیاطین در کجای تاریخ ریشه دارند
در حالی که بدن تلاش میکند تا انرژی باقیمانده را صرف فعالیتهای حیاتیتر مانند حفظ تپش قلب کند، عملکرد سایر اعضای بدن روندی کاهشی به خود میگیرد. عمل هاضمه کُند میشود و ماهیچههای دستگاه گوارش و مثانه از حرکت بازمیایستند. با گذر زمان احساس گرسنگی و تشنگی کمتر شده و رفتهرفته مضمحل میشود. در این مرحله شکم و کلیهها دیگر پسماندی تولید نمیکنند.
با نزدیک شدن به لحظه مرگ، تغییرات در شیمی درونی بدن، اثر قابلتوجهی بر مغز دارد. فرد محتضر درمانده و بیقرار به نظر میرسد و حتی ممکن است، نزدیکان خود را برنجاند. ممکن است فرد محتضر دچار سردرگمی و اوهام شود و به تصاویر و اصواتی که وجود ندارند، واکنش نشان دهد. این پدیده که به آن «رویاپردازی در بستر مرگ» گفته میشود، رویدادی رایج است. معمولا این رویاها شامل دیدن شمایلهایی است که برای بردن فرد محتضر و استقبال از آنها در آستانه رفتن به حیات پس از مرگ آمدهاند. هویت این شمایلها به سن و فرهنگ محتضران بستگی دارد. ممکن است برخی تصاویر دوستان و آشنایان فوتشده را ببینند و برخی شخصیتهای دینی را. اغلب این شمایلها در هالهای از نور درخشان دیده میشوند.
در برخی موارد رویاپردازی در بستر مرگ، طی لحظهای بسیار کوتاه پیش از مرگ تجربه میشود. شاید فردِ محتضر از جای خود برخیزد، لبخندی به لبش بیاید و جان به جانآفرین تسلیم کند. برای برخی این رویاها به طور مداوم در طول روزهای پیش از مرگ تکرار میشوند. تجربیات برخی نشان میدهد که وقوع این حالت باعث میشود اطرافیان کسی که در بستر مرگ است، تصور کنند او در مرز دو جهان به سر میبرد. برخی مواقع نیز این رویاها برای محتضران نوعی آرامش و آسایش در پی دارند.
وقتی لحظه مرگ نزدیک میشود، آهنگ نفس کشیدن تغییر میکند. در زندگی روزمره، مردم از دیافراگم خود برای کشیدن هوا به داخل بینی استفاده میکنند. اما در لحظات پایانی حیات، محتضران تلاش میکنند به کمک سینه از دهان نفس بکشند. در این لحظات تنفس عمیقتر، سریعتر و با صدای بیشتری انجام میشود و پیش از وقوع مجدد، مکثی کوتاه مییابد.
در نهایت صدایی به گوش میرسد که «رعشه مرگ» نامیده میشود. افراد در حال احتضار، توان بلعیدن یا سرفه کردن را از دست میدهند و در نتیجه بزاغ دهان و سایر مایعات در ناحیه حلق و سینه انباشته میشوند. گذشتن هوا از این مایعات است که صدایی ناخوشایند تولید میکند. برای آسایش افرادی که در احتضارند، کارهای زیادی میتوان انجام داد. گرم نگه داشتن دست و پای آنان به کمک پتو و جوراب میتواند به جریان گردش خون در بدن آنها کمک کند. مرطوب کردن لبها برای تخفیف اثر کمآبی بدن خوب است. مرفین نیز درد را کاهش داده و تنفس را آسان میکند.
در واپسین لحظات مرگ، معمولا هوشیاری از دست میرود و فردِ در حال مرگ واکنشی نشان نمیدهد. اما حتی در این مرحله نیز ممکن است متوجه اتفاقاتی باشد که در پیرامون او رخ میدهد. گزارشهای زیادی از مواردی شنیدهایم که افراد در حال مرگ، خواستار شنیدن صدای عزیزان خود بودهاند. انجام آزمایشات و تحلیل فعالیتهای مغزی در لحظات مرگ، ثابت کرده است که محتضران در لحظات ناهوشیاری همچنان توان شنیدن دارند. مغز ناهوشیارِ محتضران مانند حالت هوشیاری به صدای محیط پاسخ میدهد اما هنوز برای علم روشن نیست که این صداها، معنای خاصی برای فردی که در حال مرگ است داشته باشد.
آخرین لحظه حیات یعنی دقیقا لحظه مُردن، همچنان یک راز باقی مانده است. تنفس قطع میشود، قلب از کار میایستد و مغز به فعالیت خود پایان میدهد. تا وقتی نوبت خودمان نرسد، هرگز نخواهیم فهمید که مردن چه احساسی دارد. اما به لطف داروهای مدرن، هزاران نفر تا لب مرگ رفته و باز گشتهاند. این موارد پنجره کوچکی را رو به تجربه مرگ گشودهاند.
از هر ۱۰ نفری که در بیمارستانها ایست قلبی را تجربه میکنند، یک نفر برای لحظاتی کوتاه طعم مرگ را چشیده است. این افراد تجربیاتی مشابه با افرادِ در حال احتضار داشتند که پیشتر ذکر شد. اغلب مشاهده نور، تونل، یادآوری خاطرات و جدا شدن از بدن تجربه شده است. این تجربیات میان افراد گوناگون به قدری شبیه به هم هستند که برای ارزیابی ابعاد مختلف آن، یک آزمون و سنجش استاندارد تدوین شده است.
این پروسه که «سنجه گرِیسون» نامیده میشود، ابعاد مختلف تجربه جان سپردن را ارزیابی میکند. تعداد ۱۶ پرسش در این ارزیابی وجود دارد از جمله این که: آیا احساس کردید که میان هالهای از نور قرار گرفتهاید؟ و آیا ارواح رفتگان یا بزرگان دینی را مشاهده کردید؟ آیا احساس جدایی از بدن به شما دست داد؟ هر پاسخ، امتیازی با وزن صفر، یک یا دو دارد. اگرچه بسیاری امتیازی بالاتر دریافت میکنند اما کسب نمره ۷ از این آزمون، به معنای تجربه نزدیک به مرگ قلمداد میشود.
مشکل اصلی در بررسی علمی تجربه مرگ این است که این شرایط اصلا نباید رخ بدهد. وقتی قلب از ضربان میایستد، فشار خون به سرعت روند کاهشی میگیرد. از این لحظه بین ۲ تا ۲۰ ثانیه طول میکشد تا فرد، هوشیاری خود را از دست بدهد. احیای قلبی-ریوی یا همان CPR میتواند به حفظ گردش خون کمک کند. اما حتی بین انقباضهای سینه، فشار خون همچنان پایینتر از سطح نرمال باقی میماند.
مغز به طور متوسط ۱۵ درصد از خون پمپاژ شده توسط قلب را دریافت میکند، اما بدون وجود فشاری که خون را درون مویرگها بگرداند، سلولها دچار کمبود اکسیژن میشوند و سطح دیاکسید کربن بالا میرود. دستگاه ثبت نوار مغز که فعالیت الکتریکی مغز را میسنجد، نشان میدهد که به محض توقف تپش قلب، عملکرد مغز کاهش مییابد. طی چند ثانیه مغز کاملا خاموش میشود. در این مرحله واکنشهای اساسی بدن مانند تنگ شدن مردمک در برابر تابش نور متوقف میشود. مغز افرادی که تجربه نزدیک به مرگ دارند، اساسا از کار بازمیایستد. این افراد نباید قادر به تفکر هوشیارانه باشند و بیتردید نباید فرایند احیای خود را به خاطر بیاورند.
علم میتواند برخی ابعاد تجربه مرگ را توضیح دهد. همزمان با کاهش رسیدن خون به چشمها، از قدرت بینایی کاسته میشود. این اتفاق از داخل به بیرون رخ میدهد و همین باعث میشود توهم دیدن نوری در انتهای یک تونل به انسان دست بدهد. اندروفینی که بدن در شرایط اضطراب آزاد میکند، باعث میشود احساس خرسندی و آرامش به وجود بیاید. داروهای بیمارستانی میتوانند ایجاد توهم کنند و بالا رفتن سطح دیاکسید کربن در خون موجب میشود حس شناور بودن به وجود بیاید. امام تجربیات واضحی که برخی بیماران از پیرامون خود توصیف میکنند، همچنان یک راز است.
در تلاش برای توجیه علمی این پدیده به واسطه تغییرات شیمیایی در بدن، دانشمندان به مقایسه گفتار محتضران با افرادی پرداختند که از داروهای روانگردان استفاده کرده بودند. بیشترین شباهت با داروی توهمزای «کتامین» یافت شد. کِتامین به واسطه گیرندهای به نام NMDA با سلولهای مغز تعامل میکند و مانع میشود تا سلولها به سیگنالهای طبیعی به نام «گلوتامات» واکنش نشان بدهند. این واقعه است که احساس رهایی، توهم و خرسندی به وجود میآورد.
دانشمندان انتظار دارند که افکار بیمارانی که دچار ایست قلبی میشوند، از پیچیدگی بالایی برخوردار باشد اما در واقعیت بسیار یکپارچه و منسجم به نظر میرسند. یک احتمال این است که تجربه مرگ، واقعا در لحظهای رخ نمیدهد که قلب متوقف میشود بلکه لحظهای قبل یا پس از آن این اتفاق تجربه میشود. آزمایش روی موشها نشان داده است که درست یکه لحظه پیش از مرگ مغزی، انفجاری الکتریکی در آن رخ میدهد. شاید تجربه مرگ در همین لحظه به وقوع بپیوندد. اما این توضیح نیز کامل نیست. در طول ایست قلبی، بخشی از مغز که جایگاه خاطرات است (هیپوکاموس)، اغلب دچار آسیب میشود که در پی آن فراموشی میآید. احتمال دیگر این است که هوشیاری تنها از ناحیه فعالیت الکتریکی مغزی شکل نمیگیرد. حتی ممکن است ذهن و مغز دو چیز متفاوت باشند.
دانشمندان تمایل دارند با تحقیقات بیشتر دریابند که چرا برخی اوقات در حالی که مغز کسی ظاهرا از کار افتاده است، آن شخص هنوز میتواند مشاهداتی آگاهانه داشته باشد. با وجود این طراحی آزمونهایی برای بررسی این گونه تجربیات، امری بسیار دشوار است. یک روش این است که اشیا یا تصاویری را بالای تخت بیمارانی قرار بدهند که احتمال دارد دچار ایست قلبی بشوند. این تصاویر و اشیا نباید از روی زمین قابل دیدن باشند. اگر در واقعیت روح افراد پس از ایست قلبی از جسم جدا شده و شناور بشود و بتواند در طول عملیات احیا از فاصله دور به جسم خود بنگرد، آنگاه باید بتوانند این اشیا و تصاویر را نیز ببیند.
یکی از چالشهای چنین آزمونهایی این است که بیشتر بیماران پس از ایست قلبی زنده نمیمانند. برای تعداد کمی که بخت بقای بیشتر پیدا میکنند، مصاحبه و یادآوری فوری رویدادها بسیار دشوار است. در مطالعهای که روی ۲۰۶۰ نفر از اینگونه بیماران به عمل آمد، تنها ۱۰۱ نفر زنده ماندند و آمادگی داشتند که درباره تجربه خود مصاحبه کنند. از این تعداد نیز تنها ۹ درصد مرگ نزدیک را تجربه کرده و ۲ درصد تجربه شناور شدن روح داشتند. در نهایت تنها یک نفر از بیماران، دوره مصاحبه را به طور کامل به پایان رساند و متأسفانه او نیز در لحظه ایست قلبی، در محلی که تصاویر قرار داده شده بودند، حضور نداشت. اما جالب است که او طوری جزییات مراحل احیای خود را به یاد آورد که موجب سردرگمی پزشکانش شد.
تجربیات نزدیک به مرگ روی مرز ظریفی بین دو قلمرو متافیزیک و علم قرار دارند. دانش بشری توانسته است که بخش بزرگی از اسرار این واقعه را رمزگشایی کند اما هنوز نقصانهای زیادی در دانستههای ما وجود دارد. یکی از مهمترین پرسشهای بیپاسخ این است که چرا تجربیات افراد متعدد تا حدود زیادی به یکدیگر شباهت دارد؟ آیا معنایش این است که مرگ واقعا اینگونه است که آنها تجربه کردهاند یا دلیلش تنها بازگو کردن داستانهای مشابه برای همدیگر درباره چگونگی مردن است؟ در هر دو صورت آنچه میتواند مایه آرامش خاطر ما باشد این است که هم توهمات محتضران در بستر مرگ و هم تجربیات افرادی که دچار ایست قلبی شدهاند، تا میزان زیادی مثبت و دلپذیر توصیف شده است. برای کسانی که از لب مرگ بازگشتهاند، تجربهای تحولآفرین در زندگی رخ داده است. برای باقی ما نیز شنیدن این داستانها، در هنگامه رویارویی با این مصیبت، میتواند آرامشبخش باشد.
با سلام و خداقوت
ممنون از مطالب مفیدی که در اختیار مخاطبان قرار دادین🌹
کاملا موافقم