بادبان– پنجم اسفند ۱۳۵۸ پرویز فنیزاده هنرپیشه طراز اول سینمای ایران حین بازی در یک لوکیشن کثیف، کزاز گرفت و درگذشت. او در هنگام مرگ ۴۲ ساله بود و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد. بازیهای درخشان وی در سریالهای «دایی جان ناپلئون» و «سلطان صاحب قران» و فیلمهای سینمایی «گوزنها»، «رگبار»، «گاو» و «تنگسیر» محبوبیت بسیاری برایش به ارمغان آورده بود. نقش او در فیلم سینمایی «اعدامی» که وی درحال ایفای آن بود با مرگش ناتمام ماند و رضا کرمرضایی در آن فیلم به جای او بازی کرد. گزارشی که مجله «جوانان امروز» در همان روزهای مرگ وی منتشر کرد را در ادامه حتما بخوانید.
خبر کوتاه و ناگهانی بود: پرویز فنیزاده مُرد. مش قاسم خودمون. همون که میگفت:« بابام جان دروغ چرا؟ تا قبر چهار قدم، آ، آ، آ، آ». راستی که دروغ چرا، وقتی که تا مرگ چند قدمی بیشتر نیست و پرویز از این گروه بود. رفقایش را دوست داشت. قانع و متواضع بود. به دنبال پول و شهرت نبود و بالاتر از همه عاشق و شیدای عزیزانش «هستی» و «دنیا» بود. عزیزانی که پس از سه روز هنوز از مرگ پدر بی خبرند.
هایده چه می گوید؟
هایده همسر باوفایی که چهارده سال تمام در شرایط مختلف پابهپای پرویز زیسته و در غمها و شادیهای وی شریک بوده است میگوید: چطور میتوانم به بچهها بگویم پدرشان مرده. آنها نمیتوانند خبر را باور کنند. هستی و دنیا تحمل شنیدن خبر مرگ پدرشان را ندارند. آنها با پرویز نفس میکشیدند. پرویز هم هستی و زندگی خود را در وجود آنها میدید. چهارده سال پیش با پرویز ازدواج کردم که حاصل این وصلت دو دختر به نامهای هستی و دنیا میباشد که دوازده سال و ده سال دارند.
صبح چهارشنبه گذشته، پرویز بچهها را بوسید و برای فیلمبرداری از خانه بیرون رفت. خیلی خوشحال بود. علاوه بر آنکه فیلم تازهای را شروع کرده بود از اینکه مشغول نقل مکان به خانه جدیدی بودیم خوشحال بود. میگفت بالاخره پس از سالها صاحب خانهای شدیم که سه اطاق دارد و من میتوانم یکی از اطاقها را به خودم اختصاص دهم و عکس چارلی چاپلین را به دیوار اطاق بزنم. حتی مقداری اثاثیه هم به خانه منتقل کردیم. به هرحال پرویز رفت. وقتی که برگشت گفت: بدنم درد میکند جایی که فیلمبرداری داشتیم خیلی کثیف بود. حمام گرفت و به رختخواب رفت و من که تصور میکردم سرما خورده به او چند قرص مسکن دادم و چون صبح حالش بدتر شده بود در کلینیک آمپول زد و یک روز دیگر به همین طریق گذشت. صبح جمعه به علت وضع ناراحت کنندهای که داشت او را به بیمارستان شهدا بردیم. چون اوضاع بیمارستان از لحاظ رسیدگی چندان جور نبود و یکبار نفس پرویز رفت و دکترها آمدند دستگاه اکسیژن وجود نداشت؛ به همین علت ما او را به بیمارستان ایرانمهر انتقال دادیم.
🔥 ممکن است این مطلب نیز برای شما جالب باشد: 👈مصاحبه لوسین ژُرژ با امام خمینی
پرویز فنیزاده با تمام شهرتی که داشت برخلاف تصور هنوز در خانهای اجارهای زندگی میکرد و همیشه آرزو داشت صاحب منزلی شود که سه اطاق داشته باشد تا او بتواند یک اطاق را به خود اختصاص دهد. این اواخر در اثر همت اعضای پرورش نیروی انسانی پنا که پرویز هم عضو آن بود خانهای برای ما تهیه کرده بودند که سه اطاق داشت و پرویز به خاطر همین مسئله خیلی خوشحال به نظر میرسید. مقداری از اثاثیهمان را به خانه جدید منتقل کردیم ولی قسمت پرویز نبود تا در خانه سه اطاقه زندگی کند. بعد از سالها فعالیت، پرویز توانسته بود یک اتومبیل ژیان بخرد که چندی پیش پایش بر اثر یک تصادف صدمه دید. او با همین پای مجروح در صحنه فیلمبرداری طویلهای که پر از کاه و پهن و غیره بود حاضر شد که در آنجا دچار میکروب کزاز و همین موجب مرگش شد. پرویز تا ساعت ۱۱ صبح روز شنبه در بیمارستان ایرانمهر با مرگ مبارزه کرد و زمانی که آخرین نفسهایش را میکشید لبخند همیشگیاش را بر لب داشت.
بچهها تا این لحظه از مرگ پدرشان اطلاعی ندارند و برای اینکه از مرگ پدرشان باخبر نشوند آنها را به منزل یکی از بستگان بردهایم و حتی رادیو و تلویزیون را هم دور از دسترسشان نگه داشتهایم. به هرحال ناگزیرم به آنها بگویم ولی هر چه فکر میکنم شهامتش را در خود نمیبینم. این اواخر پرویز سعی داشت تئاتری را به روی صحنه بیاورد. با چند دانشجو دست همکاری داد و مدتها بدنبال محلی برای تمرین گشت هیچ کس محلی برای تمرین را در اختیار او نگذاشت و آخر هم نتوانست نمایشنامهاش را به روی صحنه بیاورد. پرویز خیلی تحت فشار روحی بود. همیشه میگفت اگر تئاتر و سینما را از من بگیرند دق میکنم. او برای این کار خستگی سرش نمیشد و از صبح زود تا نیمههای شب برای بازیگری در فعالیت بود. شبی که جایزه سپاس را گرفت از اداره تئاتر اخراجش کردند چرا که او در مصاحبهاش گفته بود در اداره تئاتر از بیکاری دارم میپوسم. پرویز عاشق نقشهایی که بازی میکرد بود و سعی میکرد دونقش مثل هم بازی نکند. و خلاصه اینکه بعد از شانزده سال فعالیت در اداره شنیدم این تئاتر این اوخر به همت آقای جمشید مشایخی ابلاغش را صادر کردهاند. او که در سن ۴۱ سالگی رفت ولی چه خوبست برای هنرمندان کشور تکلیفی تعیین کنند تا آیندهشان مشخص باشد تا زن و فرزندان او به چه کنم نیفتند.
وای مشد قاسم خودمون!
یکی از خواهران پرویز گفت: برادرم نمونه بود. هر وقت گرفتاری و اشکالی داشتیم پیش او میرفتیم. او برای ما هم پدر بود هم برادر. میتوانم بگویم بهترین بچههای مامان، پرویز بود. گریه امانش نداد و سخنش قطع شد.
پرستاران هم گریستند
خبر مرگ پرویز فنیزاده خیلی زود در شهر پخش شد. دوستان از راههای دور و نزدیک خود را به بیمارستان رساندند و جنازهاش را با شکوه تمام تشییع کردند. اکثر هنرمندان تئاتر و سینما در تشییع جنازه او شرکت کردند و جنازه او را از بیمارستان ایرانمهر قلهک تا حسینیه ارشاد بر روی دوش حمل کردند. کیهان قائد یکی از آخرین دوستهای پرویز که تا لحظات آخر حیات پرویز بالای سرش بود میگفت: پرستاران بیمارستان وقتی از مرگ او اطلاع یافتند عموما گریستند چرا که آنها علاوه بر مشاهده بازیهای جذاب و گیرای وی، در همین یکی دوروزه در بیمارستان شیفته اخلاق و فروتنی این چهره شده بودند. هنگام تشییع جنازه پیرزنی سوال کرد چه کسی مرده. وقتی به او گفتم پرویز فنیزاده، توی سر خودش زد و گفت: وای مشد قاسم خودمون! در بهشت زهرا تمام دوستداران پرویز و هنرمندان بر جنازه او نماز گزاردند و از غسالخانه تا قطعه ۸۳ جنازه را روی دوش تشییع کردند. محمود دولتآبادی [داستان نویس] وچهره سرشناس تئاتر درباره مرگ پرویز صحبت کرد و گفت: مرگ آسان است. دشوار، زندگی است و پرویز زندگی دشواری را گذارند. اعتقاد داریم آرامترین جا برای هنرمند قلب مردم است و قلب مردم ایران در بهشت زهرا میطپد. شهیدان میهن میپذیرند که فنیزاده شوخطبع در کنار آنها بیارامد چرا که پرویز اگر شهید نبود اما قربانی مناسبات کثیف اجتماعی طبقاتی چهل سال اخیر ایران بود.
جمشید مشایخی: لطمه زیادی به سینما و تئاتر وارد شد
جمشید مشایخی یار قدیمی پرویز و رییس اداره تئاتر که به خاطر بازی در نقش «سلطان صاحبقران» مدت سیزده ماه تمام با فنیزاده زندگی مداوم داشته در گفتوگویی با خبرنگار ما اظهار داشت: با پرویز از خیلی سالها دوست و رفیق هستیم. اخیرا هم قرار بود در مجموعه تلویزیونی جاده ابریشم ساخته علی حاتمی با یکدیگر همبازی شویم که اجل مهلتش نداد. یادم نمیرود هنگام بازی در مجموعه سلطان صاحبقران، یک روز به علت عمل آپاندیسیت نمیتوانستم حرکت کنم و با همان حال جلوی دوربین قرار گرفتم. از پلههای کاخ گلستان به اتفاق فنیزاده که نقش ملیجک را به عهده داشت پایین میآمدیم و او چنان مواظب و نگران جراحت من بود که ناگهان علی حاتمی گفت: درست در قالب سلطان و ملیجک قرار گرفتهاید! این همان چیزی است که من میخواهم. حال آنکه پرویز قبل از آنکه ملیجک باشد قلبا مواظب و نگران جراحت بدن من بود و به خاطر احساس و دوستی بیش از حدش به من به سلطان و ملیجک چهره واقعی بخشیده بود. من و پرویز خارج از صحنه فیلمبرداری هم دوست و رفیق بودیم و باید بگویم او یک هنرمند معمولی نبود. به این زودیها نمیشود کسی را جای او گذاشت. خصوصا که هنرمندان خوب کشور ما کم و انگشتشمارند. فقدان وی لطمه زیادی به تئاتر و سینمای ما وارد میآورد و اثرات این فقدان بعدا معلوم خواهد شد. هفته فیلم به نام او برگزار خواهد شد که فیلمهای وی در سینماهای تهران و شهرستانها به معرض نمایش درخواهد آمد.
منبع: مجله جوانان امروز/ اسفند ۱۳۵۸