نیما نوربخش – روزنامهنگار – سعید راد ستاره تازه درگذشته سینمای ایران، از جمله چهرههایی است که هم تجربه بازیگری در سینمای پیش از انقلاب را دارد و هم در سینمای پس از انقلاب در فیلمهای پرمخاطبی نقشآفرینی کرده است. او هم پیش از انقلاب، جایزه هنرپیشه برتر را به نام خودش ثبت کرده و هم پس از انقلاب به این مهم دست یافته که نشان از جوهر ذاتی و هنری وی دارد. با این چهره بنام سینمای ایران حوالی ده سال پیش و زمانی که دبیر گروه فرهنگ و هنر روزنامه «قانون» بودم مصاحبه تلفنی مفصلی انجام داده بودم که هیچگاه منتشر نشد. یعنی درست چند روز مانده به پایان سال ۱۳۹۳، با وی تماس گرفتم و پیشنهاد دادم پیرامون جشنواره سیوسوم فیلم فجر و انتقاداتی که به مدیریت سینما داشت و موضوعاتی مثل کمرنگ شدن نقش قهرمان و ضدقهرمان در سینمای ایران گپی بزنیم. بعد هم قرار گذاشتیم که اگر برای عید نوروز به ویلایش در شمال و نوشهر آمد (که شهر خانواده مادری من هم هست) همانجا دیداری داشته باشیم و یک مصاحبه چند ساعته و چند محوره را ترتیب بدهیم.
به هر روی متاسفانه این اتفاق نیفتاد و در نهایت اردیبهشت سال ۹۴، مصاحبه حاضر را تلفنی را انجام دادیم که برخی قسمتها و الفاظش را مجبور شدم حذف کنم. به طور مثال، انتقاداتی را نسبت به فیلم «عصر یخبندان» و کارگردانش مصطفی کیایی داشت که اگرچه آن را فیلم خوبی میدانست اما انتخاب بازیگری با فیزیک فرهاد اصلانی برای ایفای نقش همسر مهتاب کرامتی را احمقانه میدانست و میگفت «باید من که تیپ و بازی و استایلم بیشتر به نقش شوهر خانم کرامتی میخورد را برای بازی انتخاب میکردند تا هم ترکیب دو بازیگر خوشتیپ کنار هم به چشم تماشاگر میآمد و هم جایزه جشنواره را میبردم». یا انتقاداتی به سینمای علیرضا داودنژاد داشت و آن را خالهبازی میدانست که فیلمسازی بیاید و در فیلمهایش از پسر و دختر و برادر و مادر و مادربزرگش به عنوان بازیگر استفاده کند. مثالش هم فیلم «مرهم» یا فیلم «کلاس هنرپیشگی» از این کارگردان بود. از طرفی اینکه داوودنژاد، فیلم «روغن مار» را با گوشی موبایل فیلمبرداری میکند را اساسا توهین به سینما میدانست و چند موضوع دیگر در مورد چهرههای مطرح سینما که به خواسته خودش حذف کردم. خلاصه اینکه با توجه به عصبانیت و دلگیری که نسبت به برخی اتفاقات سینما در آن زمان داشت آن روز پشت تلفن، کمی برافروخته و بیپروا صحبت میکرد. طبیعتا تیترها و مطالب خوبی برای رفتن روی جلد روزنامه منتقدی مثل «قانون» داشت و شاید برخی خبرنگاران دیگر به دهها دلیل حرفهای، بیفوت وقت همه آنچه گفته بود را چاپ میکردند اما من هرچه کردم نتوانستم. آخرش دست و دلم به انتشار نرفت و به او گفتم متن مصاحبه را پیش از انتشار برایت میفرستم که حتما اول بخوانی تا بعدش منتشر کنیم. او هم وقتی اصرار من را دید ایمیل و تلفن خانم جوانی را برایم فرستاد که اگرچه نه خبرنگار بود و نه حقوقدان و نه هنرمند اما گویا برای آقا سعید هم معتمد بود و هم امین.
اصلا همان شد که وقتی در خلوتش نشست و حرفهایش را از روی کاغذ خواند تازه انگار آب سردی روی سرش ریخته باشند به تکاپو افتاد که نکند یکوقت بیهوا، مصاحبه را منتشر کنیم. بعد هم دلیل آورد که ممکن است همین روزها برای اولین بار در عمرش به تلویزیون دعوت بشود و نمیخواهد با این مصاحبه، گزکی به دست مسئولان صداوسیما و مدیران وقت سینمای ایران بدهد. من هم قبول کردم و قید انتشارش را زدم تا به امروز که ده سال گذشته و دیگر بین ما نیست. البته او هم اواخر اردیبهشتماه همان سال با چهرهای خندان و دلی شاد به شبکه سه سیما و برنامه سینمایی «هفت» رفت و مهمان فریدون جیرانی و مسعود فراستی شد. آن هم چه مهمانی که در تمام سالهای فعالیتش چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب، هیچگاه رقم نخورده بود و با این برنامه، تابوی حضور مردی که سالها ممنوعالفعالیت بود در صداوسیما هم شکست. اکنون و در ده سالگی خاک خوردن این مصاحبه بر آن شدم که با حذف بخشهای موردنظر او، این گفتوگو را در رسانه «عصر ایران» منتشر کنم تا یادی باشد از این ستاره خوشنام سینما که نیم قرن در آن خوش درخشید و در برگ برگ دفتر تاریخش ماندگار شد.
آقای راد، مصاحبهای از شما خواندم که در آن گفته بودید نیمی از فیلمهای سینمای ایران، بازتاب واقعیات جاری جامعه نیستند. اما از آن طرف همین فیلمسازان برخلاف شما، معتقدند که فیلمشان را بر مبنای مسائل روز جامعه میسازند و انتظار تقدیر و تجلیل هم دارند.
همان طور که در آن مصاحبه گفتم من فکر نمیکنم خیلی از این آثار، تجربه ملموسی در پشت زمینهشان داشته باشند. ممکن است یک چیزی در خانواده آن فرد نویسنده یا فیلمساز اتفاق افتاده باشد که همان برایش بشود دغدغه اجتماع که من اصلا چنین چیزی را نمیپذیرم. من کارگردانی را دیدم که با خانوادهاش فیلم دورهمی میسازد که اصلا درکش برایم مشکل است یا از آن طرف، مسئولان سینمایی میگویند در جشنواره امسال به جوانها میدان بیشتری دادهایم و از این حرفها. اینها و خیلی از مسائل دیگر نشان میدهد قواعد بازی در سینمای ایران به هم ریخته است.
میخواهم کمی مصداقی و معلوم این بحث را ادامه بدهیم.
ببینید در جشنواره فجر امسال تبلیغ زیادی شد که جوانها دارند می آیند و چه و چه. من هم موافقم که باید به جوانها بها بدهیم اما فراموش نکنیم آن کسی که میخواهد سینماگر بشود خودش باید جایگاه خودش را پیدا کند. امیر نادری، مسعود کیمیایی، بهروز افخمی و دیگرانی از این دست، خودشان تلاش کردند به این جایگاه رسیدند. مجید مجیدی با بازیگری شروع کرد و هیچکس هم نگفت چون بازیگر جوانی است پس به او امکانات بدهیم. همین مجیدی بعدتر فیلم «بچههای آسمان» را ساخت، «آواز گنجشکها» را ساخت. یاد ما باشد مسعود کیمیایی یا احمدرضا درویش چه فیلمهای بزرگی در همین سینما ساختهاند. اینها جنم و جسارت این کار را داشتند. نمیشود به اینها گفت حالا چون میخواهیم جوانگرایی کنیم پس شما بزرگترها کنار بنشینید. اگر در تاریخ سینما مطالعه کنید میبینید کارگردانان بسیاری بودهاند که شاهکارشان را در دوران اوج تجربه و پختگی ساختهاند. اسکورسیزی یا اسپیلبرگ مهمترین فیلمهایشان را در ۶۰ سالگی ساختهاند. این نیست که یک دستیار کارگردانی برود جنوب و بعد یک دفعه برگردد بگوید دغدغه من این شد که فلان فیلم را بسازم. این یک شوخی بزرگ است که این سالها متاسفانه در سینمای ما زیاد دیده میشود.
خود شما فکر میکنید این مسئله از کجا نشات گرفته؟
ببینید اگر دوره فیلمسازی با نگاتیو بود مطمئن باشید اصلا این اتفاقها نمیافتاد چون نگاتیو خرج داشت. وقتی ابهت نگاتیو در سینما از بین رفت قواعد بازی به هم خورد. الان سینما به جایی رسیده که طرف میآید یک دوربین ارزان چند میلیونی میخرد و خانوادهاش را دور هم جمع میکند و تصمیم میگیرد دورهمی فیلم بسازد. فیلم ارزان هم حدی دارد. با این وضع هیچوقت آن فیلمسازی که سینمای ایران به آن احتیاج دارد پدید نمیآید. تازه کارگردانان بزرگ هم افسرده و منزوی میشوند.
میخواهم این موضوع را در بطن جشنواره فجر امسال پیگیری کنیم. چون شنیدم که به جشنواره سی و سوم فیلم فجر نمره قبولی هم دادهاید!
اشتباه نکنید؛ من به کلیت جشنواره نمره قبولی دادم نه به فیلمهایش. من بسیاری از جشنوارههای ریز و درشت فیلم دنیا را دیدهام. خیلی از آنها اصلا جشنواره نیستند. فلان جشنواره دوبی و فلان جشنواره دهات بنگلادش که اصلا جشنواره نیستند اما ما هنوز جشنواره خودمان را قبول نداریم. روی هم شاید ۱۰ تا جشنواره معتبر در دنیا داریم که اتفاقا نگاه خوبی به سینمای ایران دارند. من میگویم جشنواره فجر با این برنامهریزی عظیم با این تعداد بیننده که آن هم از ساعت ۱۰ صبح تا نیمههای شب فیلم پخش میشود به لحاظ اجرایی بسیار موفق است و در دنیا کمتر چنین استقبالی از جشنوارهها شاهدیم. معتبرترین جشنوارههای دنیا سرجمع در پنج سینما فیلم پخش میکنند که مخاطبشان هم اکثرا حرفهایهای سینما هستند و مردم عادی در اکرانهای بعد از جشنواره، فیلمها را میبینند. مشکل جشنواره ما این است که تبلیغات ندارد. چنین جشنوارهای باید به جایی برسد که فیلمسازان مهم دنیا بخواهند آثارشان را در جشنواره تهران نمایش بدهند.
با این سیاستهای فعلی که در مدیریت سینمای ما وجود دارد آیا رسیدن به این چشمانداز کمی سخت نیست؟
ببینید این دور از دسترس نیست. منتها باید برنامهریزی و تبلیغات ویژهای برای آن تدارک ببینیم. وقتی در جشنوارهای مثل امسال میآییم از ۱۶،۱۷ کارگردان جوان و کمتجربه فیلم پخش میکنیم و بخش اعظمی از بزرگان سینما را وارد رقابت نمیکنیم معلوم است که موفق نمیشویم. من از مسئولان میخواهم بیایند برای فیلم اولیها یک جشنواره دیگر برگزار کنند مثل همه جای دنیا.
یعنی معتقدید که جشنواره فیلم فجر باید صرفا به حرفهایها و کارگردانان باسابقه اختصاص داده شود.
بله دقیقا. غیر از این چرا باید این همه فیلمهای دیگر هم به عناوین مختلف کنار این جشنواره پخش شوند و تازه جایزه هم بگیرند. شما فستیوال کن یا ونیز یا برلین هم که بروید یک تعداد مشخص فیلم شاخص را میپذیرند. ممکن است یک استثناهایی هم در انتخاب فیلمها داشته باشند اما آن بحثش کاملا فرق میکند. نتیجه آن سیاستها این میشود که فیلمساز موفقی مثل اصغر فرهادی در هر جشنوارهای که میرود جایزه میگیرد و آخر هم برنده اسکار میشود. اما این نمیشود که به فرهادی بگوییم برو کنار بگذار جوانها بیایند فیلم بسازند. امثال فرهادی و مجیدی تازه دارند پخته میشوند. خود شما امسال در جشنواره فجر چند فیلم شاخص دیدید که بتوانند در جشنوارههایی که گفتم قد علم کنند؟ آقای درویش کجاست؟ آقای حاتمیکیا کجاست؟ سینما، سینما است و قواعد بازی خودش را دارد.
به عنوان بازیگری که هم در سینمای پیش از انقلاب حضور داشته و هم سینمای بعد از انقلاب را تجربه کرده چه تحلیلی از دلایل به هم خوردن این قواعد بازی دارید؟
ما چه بخواهیم چه نخواهیم سینمای ما دولتی است. الان هم چون بودجه ندارند میخواهند سینما را به سمتی ببرند که فیلمها هم با هزینه کم ساخته شوند و هم به عنوان کارنامه تولید سینمای ایران معرفی شوند. به عقیده من این زنگ خطر است. چون آن فیلمساز معتبر برای ساختن فیلمش بودجه میخواهد و اگر نداشته باشد منزوی میشود. نتیجهاش هم این میشود که یک کارگردان میآید با همان بودجه نصفه و نیمه، دوتا خانواده را در یک آپارتمان دور هم جمع میکند و یک فیلم دو ساعته میسازد. بعد نهار هم از بیرون نمیآورند و خودشان دورهمی درست میکنند تا خرجش کمتر شود. اصلا تعریف سینما این چیزها نیست. من نمیدانم این فیلمسازانی که با ساختن اینجور فیلمها فکر میکنند شاهکار ساختهاند و میخواهند دروازههای سینمای جهان را فتح کنند اصلا میتوانند یک فیلم جادهای بسازند؟ معلوم است که نمیتوانند.چون بودجه ندارند و حتی تجربه از نزدیک دیدن روند ساختن چنین فیلمهایی راهم ندارند. یک محله و دوتا کوچه برای فیلمبرداری انتخاب میکنند و آخر سر مجبور میشوند در تیتراژ فیلمشان از ۴۳ هزار نفر اهالی محل و در و همسایه تشکر کنند! تازه بعد هم ناراحت میشوند که چرا جایزه نگرفتند. در مجموع اینکه من فکر میکنم خود جشنواره خوب برگزارشد اما فیلمها خوب نبودند.
یعنی از هیچ فیلمی راضی نبودید؟
خب چرا! من کلا از یکی و نصفی فیلم خوشم آمد. یکی فیلم «عصر یخبندان» به کارگردانی آقای کیایی بود و یکی هم فیلم «شکاف» به کارگردانی و نویسندگی کیارش اسدیزاده بود که فیلم شریف و باحیثیتی بود و نشان داد کارگردان بادانشی دارد که توانسته همه مهرههای فیلم را درست بچیند.
اگر ناراحت نمیشوید بگویم خود شما هم در کارنامهتان بازی در فیلم اول کارگردانان زیادی به چشم میخورد. از فیلمسازانی مثل سیروس الوند، امیر نادری، کامران شیردل، حبیب کاوش و دیگرانی که خاطرم نیست. فکر میکنم با این انتقاداتی که راجع به حضور فیلم اولیها در جشنواره مطرح کردید حتما جسارت زیادی برای بازی در آنها به خرج دادید!
بله من حتی فیلمی کار کردم که نصف عواملش کار اولشان بود و اتفاقا برای بازی در آن فیلم از جشنواره جایزه هم گرفتم. منظورم فیلم «گیرنده» از آقای مهرداد غفارزاده است. اما شما نمیدانید با یک بودجه محدود چه کار سختی داشتیم. البته کار کردن با غفارزاده اینقدر خوب بود که من حاضرم اگر بودجه بیشتری بگیرد دوباره این فیلم را با ایشان کار کنم چون فیلمی بود که بودجه میخواست. برای این فیلم یک وانت خریده بودند که اینقدر داغان بود مجبور بودم دو ماه کج بنشینم. شاید دو، سه میلیون تومان خریده بودند و حتما آخر فیلم هم میخواستند آن وانت را شش میلیون تومان بفروشند. در فیلمی که بودجه نباشد ناخودآگاه جنگ اعصاب پیش میآید. ولی وقتی کارگردان بودجه ندارد چه کار میتواند بکند؟ جدا از این وقتی فیلمبرداری خودش میگوید که من این پلان را نمیتوانم بگیرم یا تجربه فلان کار را ندارم خب چه کار باید کرد؟ اگر بگویید به درد این کار نمیخورد که دلش میشکند و یک سری هم میگویند جلوی پیشرفت جوانها را با این کارها میگیرید! من احساس میکنم با سینمای ما دارد شوخی میشود. چند وقت پیش دیدم آقای ایرج رامینفر در یک برنامه تلویزیونی حرف خیلی خوبی زد؛ گفت سینما حرفهای است و متخصص میخواهد. او دقیقا درست گفت. ما اصلا با خودمان در اینباره نباید شوخی کنیم. امثال رامینفر و اینها که حرفهای هستند، زحمت کشیدند به این جایگاه رسیدند.
فکر میکنم این مشکلات مربوط به کمبود بودجه و کمتجربگی عوامل را در فیلم «پروانگی» هم تجربه کرده بودید درست میگویم؟
من اصلا نمیخواهم راجع به این فیلم صحبت کنم. باور کنید خودم اذیت میشوم.
به هرحال باید قبول کرد ورود تکنولوژیهای جدید و ارزان به آسانتر شدن روند ساخت فیلمها هم کمک کرده و این صرفا به معنای کمخرج شدن فیلمسازی نیست.
ببینید اینکه تکنولوژی دست چه کسی باشد خیلی مهم است. یک وقت است این تکنولوژی دست حسین جعفریان یا علیرضا زریندست است که بحثش فرق میکند. یک وقت هم است این تکنولوژی دست یک جوان تازهکار است. الان دوربین فیلمبرداری خوب ۳۰۰ میلیون تومان قیمت دارد ولی طرف میآید با یک دوربین ۷،۸ میلیونی فیلم سینمایی میسازد. یعنی با دوربینی که رسما برای این کار ساخته نشده است. خیلیها معتقدند با دوربین موبایل هم میشود فیلم ساخت. بله میشود اما محصولش چه میشود؟ آن فلان کارگردانی که آنور دنیا این کار را کرده و موفق هم بوده فقط یک استثنا است. الان در دنیا فستیوالهایی است که جوان ها با کمک همین تکنولوژی روز، فیلمهای خودشان را نمایش میدهند اما از میان همه آنها فقط یکی ممکن است بشود اسکورسیزی.
خیلی مشتاقم از زبان شما بشنوم که تفاوت نسل قدیم بازیگران سینما با نسل جدید را چگونه توصیف میکنید؟
تفاوتهای زیادی وجود دارد. مثلا الان فضا به سمتی رفته که این بازیگران جوانی که از کلاسهای هنرپیشگی بیرون میآیند دیگران را قبول ندارند. حق هم دارند چون یک شبه بازیگر شدهاند ولی خیلیهایشان اصلا جنم و کلاس یک بازیگر را ندارند. کلاسهای بازیگری هم راه غلطی را به این بچهها نشان میدهند. خیلیها را دیدم که از خانه و زندگیشان در شهرستان زدند و آمدند کلاسهای بازیگری تهران ثبتنام کردهاند. مگر این سینما چقدر ظرفیت برای این همه بازیگر دارد.
و حتما از نظر شما قابلیت ستاره شدن را هم ندارند؟
اصلا وارد این صحبتها نشوید که ستاره میشوند یا نمیشوند. همین که ما ده دقیقه تحملشان کنیم معلوم است تماشاگر پرحوصلهای هستیم. واقعا نمیدانم چرا اینقدر بچه به سینمای ایران آمدهاند.امسال یک تعداد میآیند سال بعد هم یک تعداد دیگر میآیند. خیلی از اینها اصلا چهارچوب بازیگری را نمیشناسند ولی چون عکسهایشان اینور و آنور چاپ میشود معروف میشوند. اما این دلیل نمیشود که بازیگر خوبی باشند. ما بازیگران خوبی در این سه دهه داشتیم که الان معلوم نیست کجا هستند چون جایشان را خیلی از همین بچه بازیگرها گرفتهاند. بازیگران جوانی که در این فیلم با آن فیلم هیچ تفاوتی در نوع ایفای نقششان ندارند. وقتی هم که قرار است ساعت هشت صبح سر فیلمبرداری حاضر باشند تازه ساعت یازده میآیند.
میدانم از بازی زندهیاد شکیبایی و پرویز پرستویی همیشه به نیکی یاد میکنید. آیا بازیگران دیگری هم هستند که بخواهید از آنها به عنوان شاخص در سینمای ایران نام ببرید؟
خسرو شکیبایی یک بازیگر حرفهای بود. خودم ایشان را وقتی که هنوز معروف نشده بود برای بازی در فیلم «دادشاه» معرفی کردم. حتی گفتم خسروخان شما یک روز سوپراستار این سینما میشوی. اتفاقا بعدها در نیویورک مصاحبهای از ایشان خواندم که در آن گفته بود سعید راد فلان سال این حرف را درباره من گفته بود. آقای شکیبایی نمونه بارز یک استثنا در سینما است که هر ۱۵ سال یکبار خلق میشود. الان همه خودشان هستند اما شکیبایی و پرستویی نمیشوند. چون پرستویی هم جزو آن استثناها است. همین جمشید هاشمپور و فریبرز عربنیا و محمدرضا فروتن و چند نفر دیگر جزو استثناها هستند. اینها آنقدر جنم داشتند که به این جایگاه رسیدهاند. ولی بیشتر بازیگران ما جنس بازی مختص به خودشان را ندارند. اتفاقا یکی از دلایلی که امروز همه میخواهند بازیگر بشوند همین است که میبینند بازیگری آسان و تهی شده. فلان بازیگر را میبینند با خودشان میگویند چرا من بازیگر نشوم! من که از او خوشتیپتر هستم و بهترم راه میروم، تازه دماغمم که بهتر عمل کردم پس چرا بازیگر نشوم. اینها است که میگویم قاعده بازی در سینمای ما به هم خورده است.
حرفهای شما را قبول دارم اما اینکه بگوییم عامل این مشکلات، سینمای دولتی است و اگر دولت پایش را بیرون بگذارد همه چیز حل میشود را خیلیها قبول ندارند. چون همانها فردا فریاد میزنند که ای داد، دولت هنر را بیپشتوانه گذاشته.
این مسائل هم ممکن است پیش بیاید اما متولیان امر باید یک راه چاره اصولی برای رفع این مشکلات پیدا کنند و در این راه از تجربه بزرگان کمک بگیرند. بگذارید من یکجور دیگر مثال بزنم؛ الان ما کلی امکانات در سینماها برای تماشاگران مهیا کردهایم تا بیایند فیلم ببینند. از رستوران و کافی شاپ گرفته تا چه و چه. اما باز هم مردم استقبال چشمگیری از فیلمها نمیکنند چون فیلم خوب کم است. البته شاید بعضیها نظر دیگری راجع به کیفیت فیلمهای سینمای ایران داشته باشند اما من به معنای واقعی سینمای حرفهای به این قضیه نگاه میکنم. به بعضی فیلمها بودجههای کلانی تعلق میگیرد که متاسفانه خروجی موفقی که متناسب با بودجهاش باشد دیده نمیشود. ضمن اینکه در آن روی سکه، فیلمسازان بزرگی هم هستند که چون به فیلمسازی حرفهای اعتقاد دارند و از عوامل حرفهای استفاده میکنند مجبورند هزینه بیشتری برای ساخت اثرشان بپردازند اما چون بودجه شایستهای به آنها تعلق نمیگیرد کمکار و گوشهگیر میشوند. به نظر من این وضعیت به ضرر سینمای ما است. ضمن اینکه به حاشیه رفتن بزرگان سینما با این سیاستهای نادرستی که داریم حال سینمای کشور را هر روز وخیمتر میکند. من متاسفم که باید بگویم امروز حتی خیلی از سوژههای مورد استفاده در فیلمهای ما را دنیا کنار گذاشته است؛ حتی هندیها هم دیگر از این فیلمها نمیسازند. سینمای هند را مسخره کردیم سر خودمان آمد!