بادبان– نعیم نوربخش– تقریبا در تمام فرهنگهای جهان امروز، سحر و جادو پدیدهای شناختهشده است. روایتهای گوناگونی از این پدیده وجود دارد اما اغلب، افکار عمومی جادو را شوم و تاریک میدانند یعنی چیزی که باید از آن ترسید. تصویری که از جادوگران ارائه میشود عمدتا شخصی پیر و زشت با قامتی خمیده در حال هم زدن محتوای یک دیگ است. در بیشتر موارد جادوگران زنانی هستند که قدرتهای شیطانی دارند.
اما تصور مردم از جادوگران در طول تاریخ همواره این گونه نبوده است. نخستین جادوگران در تمدنهای باستانی، درمانگر و پناهگاه مردم قلمداد میشدند. به طور مثال در نخستین جوامع خاورمیانهای، الهههای مؤنث، تقدیس و پرستیده میشدند و آداب مذهبی برای پرستش آنان نیز توسط زنانی انجام میشد که به این منظور تعلیم دیده بودند. این ساحران زنانی خردمند به حساب میآمدند که وجودشان برای جامعه ضروری بود. آنها جایگاهی در تراز پادشاهان داشتند و در جنگها مورد مشورت قرار میگرفتند. مادران نیز برای زایمان موفق دست به دامان آنها میشدند. اما چه شد که این تصویر مطلوب و مقدس به شمایل شوم و نامبارک امروزی درآمد؟
🔥 ممکن است این مطلب نیز برای شما جالب باشد: 👈شیاطین در کجای تاریخ ریشه دارند
برای توجیه این تغییر نگاه، دلایل متعددی ارائه شده است. مثلا برخی مدعی هستند که وقتی هندو-اروپاییان، فرهنگ مردسالار خود را که بر محور جنگطلبی، خشونت و خدایان مذکر و خشمگین شکل گرفته بود، به سوی غرب گسترش دادند، بر الهههای مؤنث و خشونتپرهیز پیشین برتری یافتند و آنها را کنار زدند. اگرچه ما دانش کاملی از فرهنگ هندو-اروپاییان نداریم، شواهدی در دست است که نشان میدهد درک و شناخت از جادو و زنان شاغل به آن، با گسترش مذاهب و جوامع مردسالار تغییر یافت.
ملموسترین روش برای درک جایگاه جادوگران در جوامع نخستین، بررسی اسطورههاست. این زنان مرموز که قادر به جادوگری بودند، در افسانههای دنیای باستان، نقشی برجسته یافتند. یک نمونه از ساحران شیطانصفت را باید زنی به نام «لیلیث» دانست. او شخصیتی از اسطورههای یهودیان است که شیطانی بیبند و بار شناخته میشود که شبها به ربودن کودکان میپردازد. «لیلیث» عامل به بیراهه کشاندن حضرت آدم (ع) دانسته میشود که پس از سرپیچی از خدمت کردن به او، بهشت عدن را ترک میکند. در یهودیت لیلیث زنی دارای قدرت شکنجه و عذاب دادن قربانیان خود است که باید از او هراسید. در تعالیم مذاهب مرد-محور، این گونه داستانها رواج داشت و جادوگری امری شرکآمیز در تراز بتپرستی محسوب میشد. یهودیان به منظور گسترش توفق مذهبی خود، با جوامعی که الههها و خدایان مؤنث را میپرستیدند، برخورد میکردند.
در اسطورههای یونانی نیز شخصیتهای زیادی دیده میشود که به جادوگری اشتغال دارند اما تصویری که از آنها ارائه میشود، آنقدرها منفی نیست. «مِدیا» در افسانههای یونان باستان، جادوگری است که با جادو، ورد و طلسمهایش به «جیسون» در نبردها کمک میکند. در پایان داستان نیز این دو به خوشی ازدواج کرده و صاحب فرزندانی میشوند. مِدیا نقش یک حامی و کمکرسان برای قهرمان مذکر دارد. در این افسانه جادو امری خوب قلمداد میشود که به موفقیت جیسون کمک میکند و زن جادوگر نیز جایگاه خود را میداند. وظیفه او کمک به قهرمان مرد و سپس ازدواج با او و فرزندآوری است.
نگاهی متفاوت به جادوگران در افسانههای یونانی را میتوان در داستان «سیرسه» مشاهده کرد. در افسانه «اودیسه»، سیرسه به عنوان زنی خطرناک معرفی شده است که مردان اودیسه را به خوک تبدیل میکند. او اورادی میخواند، با ترکهاش جادو میکند و این توانایی را نیز دارد که خود را غیب کند. اودیسه برای غلبه بر وی، از ریشهای سحرآمیز استفاده میکند که خدایی به نام «هرمس» به او داده است. در پایان داستان سیرسه متعهد میشود که دیگر علیه قهرمان داستان جادو نکند، مردان او را سیر میکند و در نهایت با اودیسه همبستر میشود. این داستان پایانی خوش دارد. زنی حیلهگر که مردان را فریب میداد، سرانجام جایگاه حقیقی خود را به عنوان یک همسر و خانهدار میپذیرد.
در اسطورههای یونان، تصاویری نامطلوبتر از زنانی را نیز میتوان یافت که مرتکب اعمال شومی میشدند. «لامیا» در ابتدا ملکهای زیبا بود که به خوردن کودکان دیگران رو آورد. این زن شیطانصفت در برخی موارد با دُمی مانند مار زیر کمرش به تصویر کشیده شده است. لامیا به نمادی ترسناک تبدیل شد که مادران برای تشویق کودکان به رفتار مناسب، آنها را با نام او میترساندند. به راحتی میتوان متصور شد که ارائه چنین تصاویر ترسناکی از زنان، در جامعه گسترده شده و موجب تغییر نگاهها به جادو و جادوگران گردیده است.
یونانیان با جادو دشمنی نمیورزیدند. در واقع خودشان به نوعی جادوی مذهبی متوسل میشدند تا قدرت خدایان را فراخوانی کنند. اما آنچه مورد مخالفت آنان بود، زنانی بودند که جایگاه خود را نمیدانستند. البته مواردی از اعدام برخی زنان به علت فروختن داروهای سحرآمیز و طلسمهای جادویی در یونان وجود داشته است. یونانیان ایمانی واقعی به قدرت جادو داشتند و برخی از آنها به میزانی از آن وحشت داشتند که تلاش میکردند افکار جمعی را به حذف کامل جادوگری از جامعه ترغیب کنند. هرچند جادوی حکومتی مانند آداب پرستش خدایان امری پسندیده بود، اما دسترسی طبقات پست به خصوص زنان فقیر به جادو، خطرناک دانسته میشد.
فرهنگ رومی به شدت تحت تأثیر اسطورههای یونانی و نگاه جامعه یونانی به موجودات شیطانی بود و جادوی خوب، مطیع و مادرانه میان رومیان نیز پسندیده بود. همچنین رومیان نسبت به استفاده از جادو، روی خوش نشان میدادند. در حقیقت جادو به بخشی از دین حکومتی در جامعه تبدیل شد و باور عمومی، استفاده از جادو به نفع مصالح امپراتوری را جایز میشمرد. دین در روم تحت سیطره طبقه اشراف بود و به طور مستقیم با قانون این کشور ارتباط داشت. در برخورد امپراتوری با فرقهها و ادیان نو که مدعی بودند قدرتهای سحرآمیز دارند، جادو امری غیرشرعی و بسیار خطرناک برای سلطه امپراتوری به حساب میآمد. ممکن است زنان از لحاظ جسمی قادر به غلبه بر مردان نباشند اما جادو و مذهب ابزارهای مناسبی بودند تا زنان از آنان برای ایستادن برابر مردان استفاده کنند. اما رومیان نیز مانند یونانیان از هیچ چیز به اندازه قدرت در دست زنان بیزار نبودند. اگرچه هم مردان و هم زنانی بودند که به جادو اشتغال داشتند، این زنان بودند که به جرم جادوگری تحت تعقیب قانون قرار میگرفتند.
جادوی سیاه و جادوگران شاغل به آن، در قانون روم گناهکار شناخته میشدند. هر کسی از جادو برای پژمردن محصولات کشاورزی یا اشاعه دادن بیماریها استفاده میکرد ، به تحمل شدیدترین مجازاتها محکوم میشد. باور عمومی این بود که جادوگران میتوانند مواد سمی تولید کنند، مردگان را فراخوانی کنند، بر آب و هوا تأثیر بگذارند و حتی تغییر شکل بدهند. مدتها پیش از مسیحیان، رومیها به سوزاندن جادوگران پرداختند. برای رومیان این فرصتی بود تا علیه ادیان نامطلوب و مخالف خود نیز از این مستمسک بهرهجویی کنند.
ربالنوعی به نام «ایزیس» در مرکز فرقهای قرار داشت که قصد داشت مسیحیت را در آغازین روزهای خود مضمحل کند. این الهه نه تنها در مصر بلکه در سرتاسر امپراتوری روم نیز پرستش میشد. ایزیس علاوه بر این که مادر و همسری بینقص شناخته میشد، جادوگر نیز بود اما برخلاف نمونههای منفی که اغلب در افسانهها دیده میشوند، او نمونهای آرمانی از یک زن ساحره بود. او هم برای فرودستان و هم برای فرادستان، پناهگاهی امن و محبوب بود. ایزیس مادری فداکار بود که قدرتش را در راه نیک به کار میبرد. اگرچه در ابتدای برآمدن امپراتوری روم، پرستیدن ایزیس امری ناپسند دانسته شده بود، وقتی امپراتور «کالیگولا» از پرستش او حمایت کرد، فرقهای که حول ایزیس شکل گرفته بود، کارش بالا گرفت. این فرقه موازی با مسیحیت گسترش پیدا کرد و برخی بر این باور دارند که نقش او به عنوان مادری آسمانی که طبق پیشگوییها قرار بود فرزندی نجاتبخش برای بشریت به دنیا بیاورد، بر مسیحیت نیز تأثیر گذاشته است.
اگرچه این دو مذهب دوشادوش یکدیگر رشد کردند، به هیچوجه با هم کنار نمیآمدند و دیر یا زود یکی باید دیگری را کنار میزد. مسیحیت موضع روشنی در برابر جادوگری دارد. در انجیل آمده است که هر کسی «وردی بخواند، یا واسطه ارتباط با ارواح شود یا با مردگان مشورت کند… مورد نفرت ذات باریتعالی قرار میگیرد». برای تأکید بیشتر نیز انجیل میگوید: «اجازه حیات به جادوگران ندهید». برای مسیحیان، جادوگری نقطه مقابل دین و ابزاری در دست شیطان بود. ایزیس و جادویش، عقاید شرکآمیز بتپرستان شناخته میشدند. با گسترده شدن مسیحیت، فرقه ایزیس و پرستش هر بت دیگری خلاف قانون دانسته شد. در قرن ششم میلادی، معبد ایزیس در جزیره «فیلا» که هزاران سال مکان گردآمدن زائران او بود، توسط امپراتور مسیحی، «ژوستینین» تعطیل شد.
مسیحیت زنان زناکار را نیز به عنوان آخرین تجسم شیطان مورد هدف قرار داد. به باور مسیحیان این زنان فریب شیطان را خورده و در چاه بیدینی فرور رفته بودند. با تحقیر و تقبیح ساحران قدرتمندی مانند ایزیس، روشن میشود که نفرت از زنان جادوگر خطرناک چگونه در جهان مسیحیت گسترش یافت.
میسیحت به یک باره شکل نگرفت بلکه سالها طول کشید تا قوام پیدا کند و نمیتوان اثرگذاری سایر ادیان بر آن را انکار کرد. بسیار از این ادیان حول محور جادوگری شکل گرفته بودند و به همین دلیل مسیحیان، جادو را نوعی خرافه و غیرواقعی میدانستند. مسیحیان نخستین، ایمان به جادو را نشانهای از فریب خوردن توسط شیطان قلمداد کرده و افراد فریبخورده را مستحق مجازات میدانستند. به این ترتیب مسیحیت با بسیاری از ادیان پیرامون خود به نزاع برخاسته و بر آنان چیره شد. هر کسی که حتی به ممکن بودن جادو ایمان داشت (چیزی که در بسیاری از ادیان رایج بود)، کافر شناخته شده و به مرگ محکوم میشد. درست مانند پیشینیان یونانی، یهودی و رومی خود، مسیحیان نیز از جادوگری به عنوان بهانهای برای سرکوب مخالفان استفاده کردند.
تقریبا از همان طلیعه جادوگری در تاریخ بشریت، قوانینی علیه آن نیز شکل گرفت. اکثرا قوانینِ خصومتآمیز علیه جادو به منظور مقابله با عقایدی که خلاف یک دین خاص بودند به وجود آمدهاند. حتی در جوامعی مانند یونان و روم که اشتغال به جادو در آنها رایج بود، قوانین سفت و سختی برای تعیین جادوی پسندیده وضع شد. این جوامع به واسطه مقابله با جادوگری، قواعدی برای چگونگی ایفای نقش زنان در جامعه وضع میکردند و زنانی که از این قواعد پیروی نمیکردند، به همکاری با نیروهای اهریمنی متهم میشدند. قرنهاست که تصویرسازی از این زنانِ دگراندیش در افسانهها به عنوان جادوگران شرور، آتشی به پا کرده که جان صدها و هزاران زن بیگناه را ستانده است.
جادو در جهان باستان
اسراییل: اگرچه جادو در دنیای باستانی یهودیت گناه قلمداد میشد، موارد متعددی از کاربرد جادو در فرهنگ عبری یافت شده است. نسخههای سحرآمیز و اوراد مربوط به آنها توسط مورخان یافت شده است و همچنین مواردی از جنگیری و بیرون راندن ارواح پلید از کالبد انسانها، طیف گستردهای از طلسمها و ظروف طلسمشکن و همچنین داروهای جادویی مشاهده شده است. اگرچه برخی رهبران یهودیت این موارد را تقبیح کردهاند، اغلب آنان از این کار خودداری نکرده و حتی آنها را به کار گرفتهاند.
مصر: از تولد تا مرگ، جادو تمام جوانب حیات مصریان را تحت تأثیر قرار میداد. در زندگی عادی نیز طلسمها، آداب سحرآمیز و تصاویر جادوگری رایج بوده و کاهنان جادوگر از قدرت خدای جادو به نام «هِکا» در مسیر اهداف خود استفاده میکردند. جادو و دارو برای درمان بیماری قابل تفکیک نبودند و پزشکان، دوشادوش جادوگران امر درمان را بر عهده داشتند. برای درمان بیماریهای فراطبیعی، خدایان فراخوانده میشدند.
آشور: همانند سومریان، آشوریان نیز باور داشتند که که بروز بیماری ناشی از نفوذ موجودات شیطانی در بدن افراد است و علاوه بر تجویز داروهای گیاهی، از طلسم و اوراد برای درمان بیماریهای رایج مانند دنداندرد استفاده میکردند. آنها به وجود خونآشامها نیز ایمان داشتند و معتقد بودند که «ارواح هفتگانه آشور» همگی خونآشام هستند.
سومر: سومریها باورهای شیطانشناسانه ظریفی در جامعه خود داشتند. در باور آنها جهان مملوء از ارواح پلید بود و همه وظیفه داشتند از روح خود در برابر این شیاطین محافظت کنند. کاربرد جادو در قالب طلسم، اوراد و جنگیری، تنها راه مبارزه با این دشمنان انسان بود.
بابِل: جادو بخشی جدانشدنی از حیات روزمره مردم بابل بود. ارواح مردگان به منظور اخذ مشورت و حتی تسخیر زندگان فراخوانده میشدند. باور عمومی این بود که سنگها و گیاهان دارای خصایص جادویی هستند و از آنها مجسمههایی برای استفادههای خاص ساخته میشد.
کَلده: این تمدن بابت آموزههای عمیق خود در جادوگری شهرت داشت و وقتی سرزمین آن به دست امپراتوری ایرانیان افتاد، واژه «کلدانی» برای افرادی که قدرتهای جادویی داشتند، مورد استفاده قرار گرفت. کاهنان کلدانی به انواع متعددی از شیاطین و ارواح خبیث باور داشتند و از قدرتهای اهریمنی برای پیشبینی آینده استفاده میکردند.