هنرهای تجسمی

پای درم‌بخش چگونه به ساواک باز شد

⚟ تـــاریـــخ‌گـــردی ⚞

بادبان: خرداد از آن ماه‌های سال است که در شناسنامه هنرمندان بسیاری، تولد یا مرگ به تاریخ یکی از روزهای آن مهر خورده است. از جمله شناسنامه کاریکاتوریست بزرگ ایرانی، زنده‌یاد کامبیز درم‌بخش که زادروزش ۸ خرداد است. بادبان به همین بهانه، نظری دارد بر یک برش تاریخی از مصاحبه قدیمی این هنرمند با روزنامه شهروند که تاریخش میانه دهه ۹۰ خورشیدی است. درباره درم‌بخش همین بس که او بیش از ۶۰ سال با مطبوعات صاحب‌نام ایران و جهان همچون مجله توفیق، نیویورک‌تایمز، اشپیگل، نبل اشپالتر و … همکاری داشته و آثارش در موزه‌های معتبر جهان نگهداری می‌شود.

پای درم‌بخش چگونه به ساواک باز شد

خبرنگار: آقای درمبخش! ماجرای ممنوع‌الکاری شما پیش از انقلاب چه بود؟

درم‌بخش: اواخر دوره‌ شاه بود، حدود سال‌های ۵٢ تا ۵۴، یک‌سری کار در روزنامه‌ آیندگان کشیدم. در آن روزنامه هفت هشت‌سال بود که کار می‌کردم و بهترین‌ کارهای ژورنالیستی‌ام را که کاریکاتورهای روز بود در صفحه نخست آیندگان چاپ می‌شد. خیلی هم تند و شدید بود علیه مسائل سیاسی که در مملکت اتفاق می‌افتاد. در همان روزنامه من کارهایی را شروع کردم که خارجی‌ها در مطبوعات‌شان چنین کارهایی می‌کردند یعنی کاریکاتورهای بدون شرح را شروع کرده بودم و خیلی هم دوست‌شان داشتم. همزمان هم کارهایی راجع به اتفاقات روز و کارهای هنری می‌کشیدم که فهم آنها برای مردم کمی مشکل بود. یک مجله لایی در روزنامه آیندگان به نام «آیندگان ادبی» درمی‌آمد که خیلی از روزنامه‌نگاران درجه یک آن موقع در آن‌جا مقاله می‌نوشتند و از من خواستند که در هفته یک صفحه بدهم. من هم آمدم در مینیاتورهای ایرانی تغییر و تحولی به وجود آوردم؛ یعنی از ساخت آن برای مطرح‌کردن یک‌سری مسائل سیاسی مثل حمله مغولان به ایران، کتاب‌سوزی‌ها و… استفاده کردم که سمبولیک بودند. من با سانسوری که ساواک اعمال می‌کرد و اتفاقاتی که آن سال‌ها می‌افتاد، اینها را هوشمندانه ادغام کرده‌ بودم و مسائل را مطرح می‌کردم. مثلا شاهی را که در مینیاتور می‌کشیدم رفته ‌بودم مطالعه کرده، کلی کتاب‌های مینیاتور را ورق زده و هزاران اثر دیده‌‌ و حتی به این نتیجه رسیده‌ بودم که کارم را تلفیق کنم. آن روزها کسی این‌ کار را نکرده بود که طنز و سیاست را تلفیق کند. چون همیشه مینیاتور در خدمت دربار بود و من برای نخستین‌بار خواسته‌های مردم را مطرح کردم. مثلا یکی از کارهایم این بود؛ دو تا سرباز بودند که سیگار خود را با کتاب آتش زدند البته این کار و چند کار دیگر در موزه هنرهای معاصر هست جالب است که در همان زمان، شاه اینها توسط آیدین آغداشلو خریداری شد. نمونه‌ دیگر میلیتاریست خونخوار بود. آن موقع داستان این بود که ساواک یک عده از توده‌ای‌ها را استخدام کرده بود چون خودشان که نمی‌فهمیدند؛ توده‌ای‌ها درواقع این‌ کارها را برای آنها ترجمه و تفسیر می‌کردند. بعد هم یک‌ بار برای بازجویی مرا به وزارت اطلاعات و جهانگردی بردند که در خیابان کاخ بود. هر چیزی که کشیده بودم را گذاشتند روی میز و گفتند اینها چیه که می‌کشی و توضیح بده! البته من هم فکر کرده‌ بودم که اگر ساواک سوال کرد من یک معنای دومی را برای آنها توضیح بدهم. مثلا مینیاتوری کشیده ‌بودم که فردی ماسک زده و هوای آلوده است. آن موقع مقصود من خفقان بود، نه آلودگی طبیعی هوا ولی من به ساواکی‌ها می‌گفتم این به خاطر آلودگی هواست که ماسک زده. وزیر اطلاعات آن روز آمد داخل اتاق و دید که دارند از من بازجویی می‌کنند، پرسید: «ایشون چی کار کرده؟» جواب دادند: «داره ادای عبید زاکانی رو در میاره!» دو بار مرا ممنوع‌القلم کردند که چند ماهی طول کشید تا دوباره برگشتم و کار کردم. وقتی که برگشتم این‌ بار داریوش همایون، مدیر روزنامه می‌گفت که می‌خواهی روزنامه را تعطیل کنی، بعد هم که اواخر او از آن‌جا رفت و آیندگان را شورای سردبیری اداره می‌کرد.

کارتونیست و کاریکاتوریست بنام ایرانی در این مصاحبه می‌افزاید:

«در روزنامه آیندگان کاریکاتور شاه را کشیدم، حتی قبل از این‌که از ایران برود جزو نخستین کسانی بودم که کاریکاتور شاه را کشیدم. همچنین وقتی هم که رفت، من طرحی از او کشیدم. آن زمان هنوز معلوم نبود که شاه برنمی‌‌گردد اما من کشیدم. یک کاریکاتوری کشیدم که شاه در جزیره‌ای تنها بود، یک مُهر و استامپ داشت که این مهره بوسه بود و هی می‌زد به دست خودش که توی آرشیو مطبوعات هست.»

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا