شهرام مظفری متولد ۱۳۶۰ در کامیاران کردستان است. او فارغالتحصیل رشته هنرهای تجسمی و دبیر هنر مدارس استان تهران است که این روزهای زمستانی، نخستین نمایشگاه انفرادیاش را در گالری کاما تهران برپا کرده است.
مظفری که میگوید کار و عشق به نقاشی از ۶ سالگی در او آغاز شده، حالا ۲۵ سالی میشود که خودش به تدریس و آموزش هنرهای تجسمی مشغول است. با او که برگزیده چند جشنواره کشوری هم بوده به بهانه نمایشگاه «سایه نیاکان فراموش شده» که مجموعهای از ۱۵ اثر او با تکنیک رنگ و روغن روی بوم اجرا شده و با کیوریتوری هلیا سلمانی برگزار میشود گپ و گفتی داشتیم که در ادامه میخوانید.
چطور شد که از فضای زندگی معمول و درس و تحصیل به دنیای هنر نقاشی وارد شدید؟
چون آدم درونگرایی بودم زندگی معمول برایم چیزی کم داشت. در این میان به واسطه هنر به عمق فلسفه زندگی پرت شدم و مسیر زندگی روزمره برایم معنا پیدا کرد. به واسطه هنر از زندگی سیاه سفید و کدر روزمره به مسیری تازه و رنگی وارد شدم که تولدی دوباره برایم بود. این تغییرات بسیار آرام و کند و در یک بازه زمانی طولانی و طاقت فرسا اتفاق افتاد و به قول شاملو «فرصت کوتاه بود وسفر جانکاه، اما یگانه بود و هیچ کم نداشت».
با این تفاسیر بهترین تجربهای که به عنوان یک نقاش داشتید چه بوده؟
بهترین تجربههای من ارتباط پیدا کردن بین تمام سوژهها و ابژههای روزمره و کوچک با دیدی تازه و ساختنی نو در یک حرکت یونیک و نمودی به نام نقاشی بوده است. و این نوعی تازگی است برای من، ادامه دادن و خلق کردن.
به نظر شما تحصیلات دانشگاهی هنر چقدر میتواند به هنرمند شدن افراد کمک کند و اصلا تجربه شما در این زمینه چیست؟
قطعا تحصیلات به واسطه آموختن و کسب دانش و همچنین پیدا شدن ارتباطات جدید و شاید حرفهای میتواند بسیار مهم باشد ولی این تازه اول راه است. بعد از این اتفاقات باید تجربه کرد و مسیرهای تازهای را پیمود و به خود رسید که زمانبر و طاقتفرساست و نیازمند ایثار. این را تجربه کردهام و اگر کوتاه بگویم خودم را از دست دادهام تا به خود رسیدهام.
لطفا برای ما و مخاطبان بادبان کمی راجع به تمایلات و رویکرد مفهومی آثارتان بگویید.
آثار من خارج از من نیست به این معنی که هر کدام از کارهایم روزنهای است برای ورود مخاطب به دنیای درون من. حال این دنیا میتواند بسیار وحشتناک، عمیق، جسور، خونین، حزین و یا شیدا و رقصان باشد وگرنه یک تابلوی نقاشی بهصورت فیزیکی شاید چیز مهمی نباشد.
شما برای خلق آثارتان بیشتر به علاقه خودتان توجه دارید یا اقتضای علاقمندان و خریداران بازار هنر؟
بیشک به علاقه خودم چون قصد من شاید اصلا مخاطب نباشد. من در این پروسه تنها خودم بودم و بس و سعی کردم تا جایی که ممکن بوده به خودم خیانت نکنم.
به نظر شما هنر به چه شکلی و چه میزانی میتواند در بلوغ انسان معاصر موثر واقع شود؟
هنر با تنوعهای بیشمارش زمانی میتواند در بلوغ انسان معاصر موثر باشد که از دل همین زندگی روزمره و کوچک برآمده باشد منتها با بلوغ فکری و عمق زیاد. آدمها در همین مسایل کوچک و روزمره مشکل دارند نه مسائل پیچیده.
برای خلق آثر هنری خود شرایط خاصی را فراهم میکنید؟ برای مثال برخی هنرمندان حتما مدیتیشن انجام میدهند و عدهای موسیقی را شرط لازم میدانند. برای شما چگونه است؟
لازمه پروسه خلق اثر هنری شناخت، تجربه، مراقبه و ممارست ذهنی و عملی است ولی نکته مهم غافل نشدن از ارتباط تمام مسیرهای هنری از جمله فیلم، موسیقی، نقاشی، ادبیات، عرفان و … است. برای مثال من در ارتباط با تارکوفسکی، پاراجانوف، نیچه، داستایوفسکی، مولانا، پاگانینی، باخ و … به وحدت و نکاتی در نقاشی رسیدهام که از هیچ دانشگاهی و هیچ نقاشی یاد نگرفتهام. ساده بگویم برای نقاشی کردن نباید نقاشی کرد.
اصولا روند آفرینش یک اثر هنری برای شما از ابتدا تا انتها چه مراحلی را پشت سر میگذارد؟
روند کارهای من بسیار طولانی است و در ذهن اتفاق میافتد، دغدغه میشود، وسعت پیدا میکند، تکامل پیدا میکند و در نهایت در زمانی بسیار کوتاه اجرا میشود.
به عنوان یک هنرمند چه چالشهایی را پیش روی خودتان و اصولا هنرمندان در جامعه میبینید؟
بزرگترین چالش و مانع برای من، خودم هستم. به این معنا که اگر در امور کوچک روزمره خودم را از دست بدهم نخواهم توانست اثری هنری خلق کنم و این شاید ربطی به جامعه نداشته باشد.