خبر

تورم عامل مخدوش شدن روان جامعه

نعیم نوربخش

هرچند تورم و گرانی سال‌هاست که کام مردم ایران را تلخ کرده است، شعله‌ور شدن آن در سال‌های اخیر، روح و روان همه ما را بیشتر از همیشه به بازی گرفته است. بسیاری از ما با حسرت به زندگی و رفاه مردم در سایر کشورها می‌نگریم و آرزو می‌کنیم ایران عزیز ما نیز روزی از این بلای خانمان‌سوز نجات یابد. اما امروز در پی وقوع سلسله‌وار رخدادهایی در سطح جهانی مانند همه‌گیری کرونا و جنگ اوکراین، مردم در کشورهای دیگر نیز (هرچند نه به شدتی که ما گرفتار آن هستیم) با این معضل یعنی تورم و گرانی روبرو شده‌اند. در ادامه مقاله‌ای را از مجله «بلومبرگ بیزینس‌ویک» به قلم «جیمز ای. الیس» برای شما به فارسی برگردانده‌ایم که به موضوع تورم و تاثیر روانی آن بر اذهان جامعه آمریکایی می‌پردازد.

«رابرت شیلر» برنده جایزه نوبل و تیم همکارانش در مقاله‌ای با عنوان «چرا مردم علاقه‌ای به تورم ندارند؟» که سال ۱۹۹۷ در پژوهشنامه اداره ملی اقتصاد به چاپ رسید، با صدها نفر از اتباع آمریکا، آلمان و برزیل به مصاحبه پرداخت. در حالی که اکثر این افراد اطلاعات دقیقی درباره این پدیده اقتصادی نداشتند، همه آن‌ها به طرز هماهنگی با آن مخالف بودند. حتی زمانی که یکی از پژوهشگران به یکی از پاسخ‌دهندگان گفت که تورم می‌تواند به افزایش دستمزد او بینجامد، وی با اراده‌ای راسخ بر موضع مخالفت خود با این پدیده پافشاری کرد. «هاروارد ان. گریگوری مانکیو» در نقدی که بر پژوهش یادشده نوشته است می‌گوید: «من گمان دارم یکی از تفاوت‌های مهم میان اقتصاددانان و عوام این است که ما تا اندازه‌ای به زبان‌هایی متفاوت سخن می‌گوییم».

این مشکلی است که شامل حال تورم نیز می‌شود؛ واژه‌ای که طبق یافته‌های پژوهش شیلر، پرکاربردترین اصطلاح اقتصادی در اخبار منتشرشده در پایگاه اطلاعاتی Nexis می‌باشد (حتی از اصطلاحات پرکاربردی مانند بیکاری، بهره‌وری و فقر پیشی می‌گیرد). این اصطلاح تعریف اقتصادی روشنی ندارد و درباره آن چیزهایی می‌گویند مانند سقوط قدرت خرید پول در گذر زمان یا عدم مطابقت افزایش اسمی درآمد با تغییر سطح قیمت‌ها. اما تورم برای آن دسته از ما که بیشتر در حوزه اقتصاد خانگی و خُرد تعلیم دیده‌ایم تا سیاست‌گذاری‌های کلان، مفهومی سیال و منعطف می‌نماید. ما اطلاع دقیقی نداریم که وقوع شوک در عرضه چگونه بر سیاست‌های پولی اثر می‌گذارد اما فطرتا درک می‌کنیم که هرچه باعث اضمحلالِ استانداردهای معیشتیِ ما به طریقی غیرقابل کنترل شود، چیزی است که باید از آن هراسید.

در حالی که نگرانی از روند افزایش قیمت‌ها در آمریکا به موضوع بحث‌های داغ دور میز شام تبدیل شده است (پدیده‌ای که تقریبا به مدت چهار دهه در ایالات متحده دیده نشده بود)، این تنها تورم نیست که مردم را آزار می‌دهد. آبشاری از رویدادهای به‌هم پیوسته موجب بروز این هراس در افکار عمومی شده است ناظر بر این که ستون‌های زندگیِ مدرنِ آمریکایی در حال فروریختن هستند: همه‌گیری‌هایی که خیال دست برداشتن از سر مردم را ندارند، کمبود در همه نوع کالا از خودروهای صفر گرفته تا شیر خشک، تیراندازی در اماکن عمومی و ناامن شدن مدارس، سقوط بازارهای مالی، شورش ششم ژانویه با تحریک رییس‌جمهور پیشینی که به دروغ‌پراکنی درباره منصفانه نبودن انتخابات در آمریکا می‌پردازد، یک دیوان عالی که قصد دارد حق انتخاب زنان در تولیدمثل را از آن‌ها سلب کند و در نهایت جنگی در اوکراین که می‌تواند به یک رویاروییِ تمام‌عیار اتمی منتهی شود. تمام این آشوب‌ها مردم آمریکا را به یاد وحشت روزهایی در دوره ریاست‌جمهوری «جیمی کارتر» می‌اندازد که آخرین نمونه از شعله‌ور شدن آتش تورم در این کشور قلمداد می‌شود.

«جورج اووِن استین» استاد اقتصاد و روانشناسی در دانشگاه «کارنِگی ملون» معتقد است: «در حال حاضر مردم تحت تاثیر محرک‌ها به نقطه شکست رسیده‌اند. وقتی مردم در وضعیت ترس و وحشت به سر ببرند، نسبت به همه چیز نگرانی و تشویش پیدا می‌کنند. بنابراین مردم حق دارند بابت مسائل اقتصادی نگران باشند اما این وحشت به واسطه تمامی مخاطراتی که در پس‌زمینۀ بحران‌های موجود در برابر مردم قد علم کرده‌اند، تقویت و پررنگ‌تر می‌شود».

ممکن است وسوسه بشویم که برای به دست آوردن سررشته‌ای از چگونگی پیش رفتن اوضاع فعلی، نگاهی به دوران ریاست‌جمهوری جیمی کارتر بیندازیم. همانند امروز، دهه هفتاد میلادی زیر بمباران شوک‌های نفتی، جهش‌های قیمتی، تبعیض‌های نژادی و بحران‌های خارجی بود. اما اوضاع سال ۲۰۲۲ از جنبه‌های بسیار مهمی متفاوت است. در دهه هفتاد نرخ بیکاریِ منتهی به پایان سال در ایالات متحده در محدوده ۴.۹ درصد تا ۸.۲ درصد در نوسان بود اما امروز نرخ بیکاری ۳.۶ درصدی در آمریکا از تک‌تک ماه‎‌های بیست سال گذشته پایین‌تر است. نرخ تورم در دهه هفتاد تقریبا سه برابر شد اما روند انفجار قیمت کنونی در آمریکا کمتر از دو سال عمر دارد. در سال‌های ۱۹۷۳ و ۱۹۷۹ با وقفه در عرضه نفت شاهد صف‌های طولانی در پمپ بنزین‌های آمریکا بودیم اما امروز برای کسانی که مایل باشند بیش از ۵ دلار به ازای هر گالن بپردازند، بنزین به میزان نامحدود موجود است.

پس چرا مصرف‌کنندگان تا این حد وحشت‌زده شده‌اند؟ شاید دلیلش این است که مردم آمریکا موهبت ثبات قیمت‌ها و احساس آرامشی که با خود دارد را امری مسلم و حق خود می‌شمارند. از بحران مالی سال ۲۰۰۸ تاکنون خزانه‌داری آمریکا نرخ بهره برای منابع خود را طی ۱۰ سال از ۱۳ سالِ سپری‌شده، نزدیک به صفر نگه داشته است و تا قبل از نوسانات عرضه‌ای که ناشی از همه‌گیری در سال گذشته بود، آمریکا شاهد تورم ناچیزی بوده است.

«ریچارد کورتین» که از سال ۱۹۷۶ تا سال جاری مسئول بخش تحقیقات احساس مصرف‌کنندگان در دانشگاه میشیگان بوده است می‌گوید: «اغلب مصرف‌کنندگان امروزی، خاطره‌ای از شتاب‌گیری تورم در دهه هفتاد به یاد ندارند. بیشتر مردم شخصا شاهد تورم‌هایی ناچیز بوده‌اند و تنها جهش‌های کوتاه‌مدت نفتی را تجربه کرده‌اند. این فقدان تجربه است که موجب برجسته شدن واکنش‌های احساسی میان آن‌ها نسبت به نرخ بالای تورم شده است».

کبریتی که آتش به انبار بسیاری از معضلات کنونی انداخت، همه‌گیری کووید-۱۹ بود. همه‌گیری باعث ایجاد وقفه در دادوستد بین‌المللی شد و زنجیره‌های عرضه‌ای را از بین برد که به آمریکا امکان می‌داد بخش بزرگی از نیاز خود به مواد خام را برون‌سپاری کند و هزینه تولید را به واسطه انبوه‌سازی در سایر کشورها پایین بیاورد. مانعی که کووید-۱۹ در سفرهای فرامرزی ایجاد کرد، تولید محصولات جانبی و یدکی مانند تراشه‌ها را در کارخانه‌های آسیایی مختل کرد و با زمین‌گیر شدن زنجیره تأمین جهانی، پدیده جهانی‌سازی به نقطه ضعف اقتصاد تبدیل شد. در همین زمان جابجایی‌های عظیم در نیروی کار موجب بروز کمبود کارگر شد که یکی از دلایل برنگشتن میزان تولید به اوضاع عادی و یا برنگشتن قیمت‌ها به سطوح قبلی به شمار می‌رود. وقتی حمله روسیه به اوکران موجب افزایش بهای جهانی انرژی شد (که رکنی اساسی و تأثیرگذار بر قیمت هر نوع کالا و خدمت تلقی می‌شود)، پدیده قیمت‌های فزاینده پای خود را به گفت‌وگوهای خانوادگی دور میز شام باز کرد.

کورتین در مقاله خود می‌گوید جهش‌های بزرگ و ناگهانی در قیمت‌ها می‌تواند اثری خطرناک و پایدار بر انتظارات مصرف‌کنندگان داشته باشد. با بالارفتن قیمت‌ها در دهه هفتاد میلادی، کارگران به مطالبه دستمزد بالاتری رو آوردند تا کاهش قدرت خرید خود را جبران کنند. این امر به نوبه خود موجب شد کسب‌وکارها بهای کالا یا خدمات خود را بالا ببرند که دوباره باعث می‌شد آتش درخواست حقوق‌های بالاتر مشتعل شود. این گرداب قیمت-دستمزد بود که دولت‌های فورد، کارتر و ریگان را به دردسر انداخت.

کورتین بر این باور است که تداوم روند فعلی در بازار یعنی بالارفتن قیمت، همزمان با شرایط بازار کار سبب می‌شود مصرف‌کنندگان، طبق روانشانسی رایج در دوران تورمی رفتار کنند؛ یعنی همان راهبرد «بخر پیش از آن که گران‌تر شود». وقتی این رفتار میان مصرف‌کنندگان جا بیفتد به دشواری می‌توان آن را تغییر داد. در واقع رییس وقت خزانه‌داری آمریکا «پائول وُلکِر» ناچار شد نرخ بهره را تا ۲۱ درصد بالا ببرد تا این چرخه شوم را متوقف کند. امری که اقتصاد را تا مرز به زانو درآمدن پیش برد. در طول رکود سال‌های ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۲ نرخ بیکاری به بالای ۱۰ درصد رسید.

خاطرات به جا مانده از این دوره است که سبب شده تا بسیاری از فعالان وال‌استریت نگران حرکت بعدی از سوی رییس فعلی خزانه‌داری آمریکا یعنی «جرمی پاوِل» باشند. همه می‌دانستند که نرخ بهره برای منابع خزانه‌داری آمریکا نمی‌تواند تا ابد نزدیک به صفر باقی بماند اما این دوره طولانی برای کسب آسان پول باعث شد که بسیاری برای بازگشت به شرایط عادی از کسب آمادگی غفلت بورزند یا حتی خیال کنند شرایط عادی همان‌گونه است.

از لحاظ تاریخی نیز بشر نتوانسته است هنگام مواجهه با تردیدهای جمعی، واکنش مناسبی نشان بدهد. مثلا گفته می‌شود وقتی قوم باستانی اینکاها با پدیده خورشیدگرفتگی در آسمان برخورد کردند، بار دیگر به سنت قربانی کردن انسان‌ها رو آوردند چرا که درکی از وضعیت موجود نداشتند. در شرایط جاری نیز فشار سنگینی روی دوش سیاست‌گذاران مالی و سیاسی است تا شرایط ثبات اقتصادی را احیا کنند.

انجام این وظیفه به طور خاص برای «جو بایدن» دشوار خواهد بود. رییس‌جمهوری که بسیاری با این امید به او رأی دادند تا پس از دوره‌ای از بی‌ثباتی تحت ریاست «دونالد ترامپ» بتواند دولتی منضبط و پیش‌بینی‌پذیر را دوباره بر سر کار بیاورد. اما ناتونی در تبدیل ایده‌های کلان به قانون و پیش آوردن تهدیدهایی مانند نوع برخورد با همه‌گیری، مخالفت با ماسک اجباری و اکنون نیز تورم فزاینده، باعث شده است تا شایستگی این رییس‌جمهور نیز زیر سوال برود. نظرسنجی‌های اخیر نشان می‌دهد که بیش از ۵۰درصد آمریکایی‌ها از عملکرد او خشنود نیستند. خطری که اکنون بایدن را تهدید می‌کند این است که اگر مردم نتوانند او را به عنوان بخشی از راه‌حل قلمداد کنند، بی‌تردید به او به عنوان بخشی از مشکل نگاه خواهند کرد. این درسی است که جیمی کارتر در انتخابات مجدد سال ۱۹۸۰ به خوبی آن را فراگرفت.

آیا هیچ سیاست‌مداری قادر خواهد بود در شرایطی که باران مشکلات بر روح و روان مردم آمریکا فرو می‌ریزد، راه‌حلی برای شرایط فعلی ارائه کند؟ از آنجا که بسیاری از این مشکلات تحت تأثیر روند تورمی، پیچیده‌تر و برجسته‌تر شده‌اند، چنین امری نامحتمل است. ممکن است دولت راهی برای بازگرداندن شیرهای خشک به قفسه‌های فروشگاه‌های هدف پیدا کند اما تداوم تحریم روسیه به معنای بالا ماندن بهای بنزین خواهد بود. بازگشایی کارخانه‌های تراشه‌سازی در آسیا ممکن است تولید خودروسازی‌ها را احیا کند اما کمبود نیروی کار به این معنی خواهد بود که مثلا وقتی دیرهنگام نیاز دارید یک نسخه دارو را تهیه کنید، با تعطیلی زودهنگام داروخانه محله خود مواجه شوید. متاسفانه ممکن است ناتوانی در بهبود واقعی چالش‌های تورم‌پایه در آمریکا به نوعی در این کشور، جریان عادی امور به حساب آید.

ترجمه: نعیم نوربخش منبع: روزنامه نقش اقتصاد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا