بادبان – رزیتا بهزادی* – باور کنید نوشتن داستان شیرین است اما ساده نیست. هم توانفرساست و هم زمانبر.
شاید شما در مورد وجوه مختلف شخصیتهایتان یا برای طراحی یک پیرنگٍ تودرتو ایدههای خلاقانه داشته باشید. شاید برای آدمهای قصهتان حتی چند سکانس هم نوشته باشید. قبل از پرداختن به ورژن اولیه قصه، مسیر کلی آن را باید تعیین کنید. هیچ وقت به محض خطور ایده به ذهن، داستان را شروع نکنید. طرح کلی در همه ذهنها فراوان و سرگردان است. برای سر و شکل دادن به اسکلت داستان، ابتدا باید مصالح کافی مهیا کنید. حتی انتخاب آنها و چفت و بست توالی و ترتیب قرارگرفتنشان هم پیچیده است.
عجله نکنید. بگذارید ایده در ذهن شما بروید، جوانه بزند، با آدمهایتان کلنجار بروید! همه نیروی فکر و خیال و خلاقیتتان را بهکار ببندید. گاهی برخی ایدهها همان موقع به ذهن شما خطور میکند که یواشیواش دارید با قهرمانهایتان همذاتپنداری میکنید.
درست وقتی داستانتان دارد گسترش پیدا میکند، ترمز کنید. برگردید عقب، به مطلع داستان یا طرح. میبینید که خیلی چیزها را به راحتی میتوانید دوباره بسازید یا تصحیح کنید. مهم تمام کردن قصه و بستن فایلش نیست. جاری شدنٍ درونیات شماست. رهایی پرنده خیال شماست. باید لذت ساختن و خلقکردن گوارای قلب و جانتان بشود.
برای ساختن از مصالح کوچک شروع میکنیم تا به عناصر یکپارچه و وسیعتر برسیم. ریزهکاریها لازمه استحکام بنای ماست. بدون آنها ساختار بنای داستان یک راه کج و معوج را در پیش میگیرد. این هم میسر نمیشود جز این که نقشهخوانی بدانید و از روی آن طرح اولیه، طراحی را شروع کنید.
میتوانید از سیستم آزاد هم استفاده کنید. انگار روی کاغذ یا روی صفحه مانیتور دارید با خودتان حرف میزنید و کلمات را بیافسار رها میکنید. بعد در مرحله تدوین، حواشی و اضافات را هرس میکنید. این میشود سهمیهای که روزانه و منظم برای نوشتن و برای خودتان بایگانی میکنید. حالا شدید پروردگار داستانتان! مبارک است!
*داستاننویس
🔥 ممکن است این مطلب نیز برای شما جالب باشد: 👈زایش پروتاگونیست در داستاننویسی