هنرهای تجسمی

مُـدهــای مرگبــار

وقتی زنان برای پیروی از مد روز، جان‌شان را کف دست‌شان می‌گیرند

مُـد و لـباس

بادباننعیم نوربخش

هم‌گام شدن با سلیقه روز در لباس پوشیدن مشغله‌ای نیست که منحصر به دوران معاصر باشد. تقریبا از همان آغاز بشریت مردم تلاش داشتند با انتخاب زیباترین پوشش بهتر از اطرافیان خود جلوه کنند. اما این وسواس فکری ضمن هزینه داشتن، خود منشأ بروز مشکلاتی نیز بوده است. تحمل گرفتاری‌هایی از قبیل شکستگی استخوان و غش کردن تا تغییر شکل بدن و حتی مرگ نشان می‌دهد که نیاکان ما برای پیروی از سلیقه و مد روز در پوشش تا کجا پیش می‌رفتند.

لوازم آرایشی رادیواکتیو (اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم)

پس از کشف عنصر رادیوم در سال ۱۸۹۸ کاربردهای متعددی برای آن پیشنهاد شد که استفاده در تولید لوازم آرایشی نیز یکی از آنها بود. علاقه به عطرها، خمیردندان‌ها، رژ لب‌ها و کرم‌هایی که حاوی رادیوم و تریوم‌کلوراید بودند به خصوص در فرانسه محبوبیت بیشتری پیدا کرد. پیش از آنکه مضرات قرار گرفتن در معرض تابش مواد رادیواکتیو به خوبی درک شود، بسیاری تصور می‌کردند که این مواد حاوی انرژی‌های مطلوب برای مبارزه با روند پیر شدن و افزودن قدرت درخشندگی به پوست هستند. تب استفاده از لوازم آرایشی رادیواکتیو تا جایی بالا گرفت که حتی محصولات فاقد این مواد نیز برای جا نماندن از رقابت ادعا می‌کردند رادیواکتیو هستند.

اما این محصولات به جای جوان‌سازی پوست، عواقبی مانند استفراغ، خونریزی داخلی و در نهایت ابتلا به سرطان را در پی داشند. خوشبختانه اغلب مصرف‌کنندگان این لوازم آرایشی استفاده از آنها را تا سطوح خطرناک و سمی ادامه نمی‌دادند اما یک گلف‌باز آماتور آمریکایی به نام «اِبِن بایرز» آن‌قدرها خوش‌اقبال نبود. پس از این که او دچار سانحه و آسیب دیدن بازویش شد، پزشک برایش استفاده از «رادیتور» را تجویز کرد که تونیکی حاوی رادیوم حل‌شده در آب بود. بیمار در ابتدا احساس می‌کرد که دارو موجب می‌شود انرژی کسب کند اما پس از مصرف ۱۴۰۰ دوز از این دارو، دندان‌هایش شروع به پوسیدن و افتادن کرد و در نهایت استخوان فک او فرو ریخت. بیمار در سال ۱۹۳۲ به دنبال ابتلا به چند مورد سرطان جانش را از دست داد.

تصویر صورت ابن بایرز پس از مصرف داروی رادیواکتیو
تصویر صورت ابن بایرز پس از مصرف داروی رادیواکتیو

لوازم آرایشی سُربی (دوران باستان تا قرن نوزدهم)

امروز بسیاری عاشق برنزه شدن پوست در معرض آفتاب هستند اما در دوران قدیم داشتن چهره‌ای رنگ‌پریده مطابق سلیقه روز بود. داشتن پوست رنگ‌پریده نشانه‌ای از قرار داشتن در طبقات بالاتر قلمداد می‌شد و تیرگی پوست نشان می‌داد که احتمالا فرد در فضای باز کار یدی می‌کرده و باید جزو طبقات فرودست جامعه باشد. در طول قرون شانزدهم تا نوزدهم گونه‌های سرخ نیز به سلیقه روز تبدیل شد. به این منظور عموما از رنگ‌های سربی در مواد آرایشی استفاده می‌شد که موجب سفید شدن پوست می‌گردید. از عهد یونان و روم مواد آرایشی حاوی سرب برای روشن‌کردن چهره مورد استفاده قرار داشت.

استفاده مداوم از این مواد موجب ازدیاد سطح سموم در بدن شده و علایمی از قبیل فلج عضلات، دردهای شکمی و ناتوانی فکری را به دنبال داشت. آنچه موجب کشنده‌تر شدن این مواد آرایشی می‌شد این بود که مواد مزبور روی پوست ضمن موزدایی، لکه‌ها و ترک‌هایی ایجاد می‌کردند که فرد را به استفاده بیشتر از این مواد برای پوشاندن آنها ترغیب می‌کرد. مرگ تراژیک «کنتِس ماریا کاوِنتری» یکی از نمونه‌های مرگ‌آفرینی این مواد آرایشی است. او که شخصیت مشهوری در جامعه دوران حکمفرمایی «جورج دوم» تلقی می‌شد در سن ۲۷ سالگی به دلیل مسمومیت ناشی از استفاده بیش از حد از مواد آرایشی آلوده به سرب جانش را از دست داد. «الیزابت اول» چهره مشهور دیگری بود که به این مواد آرایشی علاقه فراوان داشت و در بسیاری از پرتره‌هایش چهره‌ای رنگ‌پریده دارد. او حتی برای پوشاندن آثار باقی مانده از ابتلا به آبله، از مواد آرایشی آلوده به سرب استفاده می‌کرد.

پرتره‌ای از کنتس ماریا کاونتر در حال آرایش کردن
پرتره‌ای از کنتس ماریا کاونتر در حال آرایش کردن

کلاه جیوه‌ای (قرون هجدهم و نوزدهم)

نمی‌توان گفت که تنها علاقه‌مندان به آخرین مد روز در معرض خطر قرار می‌گرفتند. گاهی اوقات کسانی که در صنعت تولید پوشاک نیز مشغول بودند، قربانی می‌شدند. در دوره رواج تولید کلاه‌های نمدی و خز که در قرون هجدهم و نوزدهم بسیار محبوب بودند، جیوه یکی از مواد مضر بود که در روند تولید به کار می‌رفت. در آن زمان کشف شده بود که جیوه موجب می‌شود موها شانه‌پذیرتر شوند و راحت‌تر به هم بچسبند. اما قرار گرفتن طولانی در معرض جیوه موجب مسمومیت و بروز یک بیماری می‌شد که «کلاه‌به‎سر دیوانه» نام گرفته بود. علایم این بیماری شامل رعشه، سردرد، تغییر شخصیت و تضعیف عملکرد مغز می‌شد. گفته‌ می‌شود همین علایم بود که الهام‌بخش شخصیت Mad Hatter در داستان «آلیس در سرزمین عجایب» اثر «لوییز کارول» شد.

شخصیت Mad Hatter در داستان آلیس در سرزمین عجایب
شخصیت Mad Hatter در داستان آلیس در سرزمین عجایب

یقه‌های آهارزده پیراهن (قرن نوزدهم)

نباید تصور کنید که تنها زنان قربانی پیروی از مدهای خطرناک روز می‌شدند. مردان نیز از این خطر دور نبودند. یقه‌های جدا که با دکمه یا گل‌میخ به پیراهن ملحق می‌شدند در دوره ویکتوریایی بسیار محبوب بودند. برای حفظ شکل و شمایل ایستاده به آنها آهار زده می‌شد. خطر از همینجا بروز می‌کرد. آلمانی‌ها نام «پدر قاتل» را روی این یقه گذاشتند چرا که ممکن بود موجب قطع شدن جریان خون در رگ اکسیژن‌رسان به مغز شده و فرد را خفه کند. در زمان هوشیاری این مشکل را به راحتی با شل کردن یقه می‌شد حل کرد اما در ضیافت‌های شبانه پس از نوشیدن چند جام شراب و لم دادن کنار آتش و در خواب فرو رفتن، نتیجه‌ای فاجعه‌بار داشت. قسمت عقب یقه آهارزده موجب می‌شد که مردان با سر خم‌شده به جلو به خواب بروند و در اثر خفگی فوت کنند. علاه براین یقه ممکن بود موجب ایجاد بریدگی در گردن شده یا عملکرد مغز را مختل کند.

نمونه‌ای یقه‌های آهارزده مرگ‌آور مردانه
نمونه‌ای یقه‌های آهارزده مرگ‌آور مردانه

رنگ سبز سمی (قرن نوزدهم)

رنگ سبز پاریسی یا گونه‌ای دیگر به نام سبز شیله از رنگ‌های محبوب عصر ویکتوریایی بودند. این رنگ به خاطر جلوه‌ای زمردی، ارزشمند محسوب می‌شد و در کاغذهای دیواری به کار می‌رفت. «کلود مونه» نقاش فرانسوی و بنیانگذار سبک امپرسیونیسم نیز از این رنگ در تابلوهای خود استفاده می‌کرد. به خاطر این که این رنگ ماندگاری بیشتری نسبت به سایر طیف‌ها داشت خیلی زود نزد بانوان محبوبیت یافت و در لباس‌های زنانه به کار گرفته شد. اما متأسفانه برای تولید این رنگ فلز مس با سطح بالایی از آرسنیک در هم‌آمیخته می‌شد که معنایش به شدت سمی بودن آن بود. استفراغ، ضایعات پوستی و ابتلا به سرطان از جمله عواقب پوشیدن این لباس‌ها بود اما زنان به هیچ وجه نمی‌دانستند که منشأ بیماری چیست.

لباس‌هاس موصلی خیس (قرون هجدهم و نوزدهم)

در قرون هجدهم و نوزدهم و به طور خاص پس از استفاده توسط ملکه فرانسه «ماری آنتوانت»، لباس‌های نخی و موصلی محبوبیت زیادی پیدا کرد. پس از سقوط پادشاهی فرانسه لباس‌های نخی و بدن‌نما به پوشش رایج طبقه عوام تبدیل شد و صرف‌نظر از وضعیت آب‌وهوا همه علاقه داشتند در این لباس‌ها دیده شوند. اما خیس شدن در وضعیت پوشیدن این لباس‌های تنگ امری قابل توصیه و معقول نبود. هوای خنک موجب ابتلا به ذات‌الریه و گاهی اوقات مرگ می‌شد. ادعا می‌شود برخی زنان عمدا این لباس‌ها را مرطوب می‌کردند. بیماری مرتبط با پوشیدن این لباس‌ها به مرض موصلی شهرت داشت.

یک نمونه لباس موصلی سفید از دهه 1850
یک نمونه لباس موصلی سفید از دهه ۱۸۵۰

باندپیچی پا (قرون دهم تا بیستم)

با تقلید از یک رقاصه چینی در قرن دهم میلادی که نقل شده پاهای زیبایی داشته است، پاهای کودکان چینی در سنین چهار تا نه سالگی باندپیچی می‌شد. این کار با بستن محکم پاها و خم کردن انگشتان کوچک‌تر زیر کف پا انجام می‌شد تا پای آنها شکلی نوک‌تیز و سایزی کوچک پیدا کند. این امر در طول زمان با شکستن انگشتان انجام می‌شد تا شکل مطلوب به دست بیاید. در نتیجه در سنین بالاتر این کودکان دردی غیرقابل تحمل و مشکل در راه رفتن و حتی عفونت‌های کشنده را تجربه می‌کردند. پای باندپیچی شده تا مدت‌ها در چین سمبلی از زیبایی زن قلمداد می‌شد تا سرانجام در سال ۱۹۱۲ رسما ممنوع اعلام شد. با وجود این تا سال‌ها بعد این رسم به طور مخفیانه تداوم یافت. پوشیدن کفش‌های پاشنه‌بلند و نوک‌تیز در جامعه امروز را می‌توان نمودی از تداوم همان تفکر در پیروی از مد قلمداد کرد.

زنی سالخورده با پاهای باندپیچی شده از دوره کودکی
زنی سالخورده با پاهای باندپیچی شده از دوره کودکی

دامن هابل (اوایل قرن بیستم)

این دامن‌های عجیب، دم‌پایی بسیار تنگ داشتند تا از برداشتن گام‌های بیش از اندازه بلند جلوگیری کنند. این دامن‌ها در مدت کوتاهی از اوایل قرن بیستم که محبوبیت یافتند توانایی راه رفتن را بسیار محدود می‌کردند اما تصور می‌شد جلوه‌ای زیبا به راه رفتن زنان می‌بخشند. گمان می‌رود نخستین بار این سبک دامن از پوشش «ادیت اوگیلبی بِرگ» الهام گرفته باشد. او نخستین زن آمریکایی است که در معیت «ویلبور رایت» از خلبانان پیشتاز در سال ۱۹۰۸ سوار هواپیما شد. این زن ریسمانی به دور لباسش گره زد تا هنگام وزش باد بالا نرود و همین موضوع توجه یک طراح لباس فرانسوی را جلب کرد.

در این دوره زنان به تمرد در مقابل هنجارهای اجتماعی برخاسته بودند. از لحاظ بدنی فعالیت بیشتری می‌کردند و جنبش آزادی زنان در حال شتاب گرفتن بود. شاید طراحی این دامن گامی در جهت محدودتر کردن این زنان بود. رواج این دامن‌ها موجب شد راه‌آهن نیویورک واگن‌هایی تهیه کند که پله نداشته باشند تا زنان دامن‌پوش بتوانند راحت‌تر سوار آنها شوند. محدودیت طبیعی این دامن‌ها عامل بروز مرگ‌های متعددی شد. زنان در خیابان‌ها زمین می‌خوردند و قبل از آنکه بتوانند بلند شوند زیر چرخ کالسکه‌‌ها یا پای اسب‌ها جان می‌باختند. با بروز جنگ جهانی اول استفاده از این دامن‌ها منسوخ شد.

دو زن با دامن‌های هابل در حال قدم زدن در خیابان
دو زن با دامن‌های هابِل در حال قدم زدن در خیابان

آرایش موی برجسته و پف کرده (قرون هفدهم و هجدهم)

در دربار فرانسه داشتن بلندترین و چشمگیرترین حجم موی انباشته برای زنان امتیازی برجسته بود. موی پف‌کرده به کمک قابی سیمی یا حتی بالشی کوچک و موهای مصنوعی به چربی حیوانی آغشته می‌شد تا شکل خود را حفظ کند. این مدل مو تا دو هفته قابل نگهداری بود و می‌توانست موجودات موذی مانند موش‌ها را برای لانه کردن به خود جذب کند. مدل دیگر موی برجسته یا فونتنج بود. در این مدل از بندی مخصوص به همراه ریبون با قالبی سیمی استفاده می‌شد تا مو تغییر شکل پیدا نکند. راه رفتن با این آرایش مشکل بود و خطر آتش گرفتن نیز وجود داشت. هر چقدر موها بلندتر و حجیم‌تر می‌شدند از سنجاق‌های بیشتری برای نگه داشتن استفاده می‌شد که می‌توانست برای خود فرد و حتی اطرافیانش مرگ‌آور باشد.

نمونه‌ای از آرایش‌ موها در قرن هجدهم
نمونه‌ای از آرایش‌ موها در قرن هجدهم

کُرست‌های تنگ (قرون هفدهم تا بیستم)

طی سده‌های هفدهم تا بیستم میلادی، کرست بخشی کلیدی از پوشش زنان محسوب می‌شد که شامل سینه‌بندی محکم و انعطاف‌ناپذیر با قابی چوبی، استخوانی و بعدها فلزی می‌شد. این پوشش، ظاهری مانند حرف V در زبان انگلیسی به بدن زن می‌داد که در زمان خودش قامتی ایده‌آل به حساب می‌آمد. خم شدن در این پوشش ناممکن بود. این طور پنداشته می‌شد که کرست موجب می‌شود زنان در چارچوب معیارهای اخلاقی مورد پسند جامعه رفتار کنند چرا که بدن زن را از لحاظ جسمی و اجتماعی در کنترل درمی‌آورد. زنانی که این پوشش را نداشتند از لحاظ اخلاقی بی‌بندوبار قلمداد می‌شدند.

روشن است که اگر یک کرست بیش از حد تنگ بسته می‌شد موجب دشواری در تنفس می‌گردید. استفاده مداوم از کرست موجب وارد آمدن فشار بیش از اندازه به اعضای داخلی بدن و حتی جابجایی آنها می‌شد. گزارش‌های زیادی از غش کردن زنان و حتی مرگ در نتیجه پوشیدن کرست منتشر شده است. در یک گزارش از فوت بانویی ذکر شده است که پس از بررسی جسد او فرو رفتن فلز به کار رفته در کرست به عمق هشت سانتی‌متر در قلب مشاهده شده است.

نمونه‌ای از یک کرست در موزه متروپلیتن
نمونه‌ای از یک کرست در موزه متروپلیتن

قطره چشم بلادونا (قرن نوزدهم)

ویژگی دیگری از نظر زنان دوره ویکتوریایی عامل جذابیت دانسته می‌شد داشتن مردمک‌های بزرگ در چشم بود چرا که موجب دلربا شدن نگاه زنان می‌شد. گفته می‌شد این ویژگی در کنار داشتن پوستی رنگ‌پریده و چشمانی پر از اشک باعث می‌شود این طور به نظر برسد که زن از مورد سوءاستفاده قرار گرفتن رنج می‌برد. این سلیقه خاص و آزاردهنده در مد موجب می‌شد برخی زنان به معنای واقعی کلمه در چشمان خود مواد سمی بریزند. بِلادونا که به آن سایه شب مرگ‌آفرین نیز می‌گفتند و همین باید سرنخ را به دست انسان بدهد، ‌به عنوان قطره چشم استفاده می‌شد تا مردمک چشم را بزرگ کند. برخی برای این کار از آب لیمو ترش استفاده می‌کردند اما اثر بلادونا ماندگاری طولانی‌تری داشت. برخی علایم دیگر در اثر استفاده از این ماده شامل خشکی دهان، لکنت زبان، حساسیت به روشنایی و رنگ‌پریدگی می‌بود اما می‌توانست وضعیت توهم، فراموشی، نابینایی و سرانجام مرگ را نیز به دنبال داشته باشد. این هزینه‌ای بود که زنان برای زیبایی می‌پرداختند.

منبع: Dark History


🔥 ممکن است این مطلب نیز برای شما جالب باشد: 👈۲۰ فیلم‌ که عاشقان مد باید ببینند


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا