نیما نوربخش – روزنامهنگار – آبان ۱۳۹۵ بود و تازه یکی دو ماهی از نخستین تجربه من در قامت سردبیری یک نشریه سراسری میگذشت که یکسالی هم به درازا کشید. هفتهنامه «تدبیر تازه» با صاحب امتیازی و مدیرمسئولی دوست خوبم «امیر دیانی»، یک نشریه نوپا در بخش خصوصی بود که با جمع شدن من و دو سه رفیق دیگر قرار بود روند رو به رشدی را در پیش بگیرد. در همان ایام، زنگ نمایشگاه مطبوعات خورد و بر آن شدیم تا ویژهنامه جذابی با موضوع فراز و فرود مطبوعات در ایران و جهان در قطع مترویی منتشر کنیم. خوشبختانه آن شماره از نشریه «تدبیر تازه» با کارتونی از کیوان وارثی بر جلد و همچنین مصاحبهها و گزارشها و یادداشتهای متعدد، در پاییز ۱۳۹۵ به زیور طبع آراسته شد و در ایام برگزاری نمایشگاه مطبوعات بسیار به چشم آمد. یکی از مطالب خواندنی آن پرونده، مصاحبه مکتوب من با مهرداد خدیر بود که هم زمانی در اوایل دهه ۹۰، سردبیر خود من در هفتهنامه «امید جوان» بود و هم یکی از معروفترین روزنامهنگاران ایرانی به شمار میرفت و هم سابقه سردبیری و روزنامهنگاری در نشریات معروفی چون روزنامه «آسمان»، روزنامه «پول»، هفتهنامه «امید جوان»، روزنامه «مردم امروز»، پایگاه خبری «عصر ایران» و مجله «چشمانداز ایران» را در کارنامه داشت. ضمن اینکه انتخابش از سوی جامعه مطبوعاتی به عنوان بازرس انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران نیز دلیل دیگری بر تدبر و تسلط وی بر جهان روزنامهنگاری بود. به هر روی به دلیل زمان محدود و مشغله فراوان، تصمیم گرفتیم تا پرسشها را برای مهرداد خدیر ارسال کنم و او هم حرفها و نظراتش را زیر آنها بنویسد و برای نشریه بفرستد. در نهایت، نتیجه کار این شد که در شماره ۲۶ به تاریخ ۱۶ آبان ۱۳۹۵ هفتهنامه تدبیر تازه منتشر شد و حالا همان را به بهانه روز خبرنگار در رسانه بادبان بازنشر میکنیم.
چرا روزنامههای ایران پرفروش نیستند و میزان اقبال عمومی به جراید منتشر شده در کشورمان پایین آمده است؟
در پاسخ به این پرسش، دلایل متعددی میتوان برشمرد. از ترجیح گفتمان شفاهی بر کتبی تا توقیف گسترده مطبوعات در سال ۷۹. دلیل دیگر این است که ایران کشور پهناوری است و موضوعاتی مثل ترافیک در تهران، جذابیتی برای فردی که در کرمان ساکن است ندارد. رونق روزنامهنگاری به روزنامهنگاران موفق محلی نیاز دارد ولی چنین روزنامه نگارانی برای پیشرفت ترجیح میدهند به تهران مهاجرت کنند. سوژههای سیاسی البته جذابیت دارند اما سانسور و توقیف این جذابیت را از بین میبرد و حوزههای دیگر نیز مغفول مانده است. از دلایل دیگر میتوان به رواج پشت میزنشینی روزنامهنگاران اشاره کرد در حالی که روزنامه نگاران شاخص نسلهای قبل از ظهور اینترنت مانند محمد بلوری یا حتی فردی با مشخصات ر.اعتمادی، گزارشهای خود را در میدان و صحنه تهیه میکردند.
اصولا چرا مردم ایران به مطالعه روزنامهها کمتر علاقمندند؟
ما در ایران تجربه روزنامه با شمارگان یک میلیون نسخه را هم پشت سر گذاشتهایم منتهی نمانده و نپاییدهاند. وقتی مردم به روزنامهخوانی روی میآورند که احساس کنند دستکاری نشده است. چه کسی شیرینیای میخرد که مرد قناد در آن انگشت کرده باشد؟ به جز سانسور، ضربات وارده به پیکره روزنامهها و ظهور رقیبانی در فضای مجازی و ماهوارهای که به نظر فارغ از سانسور فعالیت میکنند نیز در این روند موثر بوده است. دلیل دیگر گرفتاریهای معیشتی طبقه متوسط است که وقت کمتری نسبت به گذشته در اختیار دارد. کارمندی که ساعت ۲ یا ۳ بعد از ظهر به خانه برمیگشت طبعا وقت بیشتری برای روزنامهخوانی داشت تا کارمندان امروز که اگر روزنامه بخوانند در محل کار تورقی میکنند.
به نظر شما راهکار ارتقای رتبه روزنامههای ایرانی در میان مطبوعات جهان چیست؟
آزادی و کاهش سانسور و متقابلا احساس مسئولیت بیشتر و رو آوردن به موضوعات متنوع و فراتر از سیاست و توجه به روزنامههای استانی. روزنامه «خبر جنوب» الگوی موفقی در این زمینه است.
چرا روزنامههای ایرانی به دنبال ورود به بازار بورس نیستند و یا توانایی اجرای آن را ندارند؟
ببینید بورس جای بنگاههای سودده است. روزنامه یارانه بگیر اگر هم به سوددهی برسد ترجیح میدهد این گونه به نظر نرسد تا بتواند همچنان یارانه دریافت کند و مالیات نپردازد.
روزنامههای بخش خصوصی در ایران چه اندازه موفق بودهاند و تاچه حد مکانیزم حمایتها و نظارتهای دولتی باعث پیشرفت آنان شده است؟
برخی روزنامههای بخش خصوصی مانند روزنامه دنیای اقتصاد موفق بودهاند. اگر بودجه نشریات دولتی قطع شود و نهادهای عمومی و دستگاههای دولتی با بودجه عمومی نشریه منتشر نکنند قطعا حمایتهای دولتی مشکل خاصی ایجاد نمیکند ولی در وضعیت نابرابر کنونی نمیتوان توصیه به قطع حمایت کرد.
میزان موفقیت یا عدم موفقیت طرح اشتراک نیم بهای مطبوعات وزارت فرهنگ را چطور ارزیابی میکنید؟
انتظارات اولیه را برآورده نکرده اما از این که یارانه اعطایی صرف امور دیگر شود نیز جلوگیری کرده است.
(توضیح: این طرح مدتی پس از این مصاحبه به شکست انجامید و وزارت ارشاد اجرایش را متوقف کرد.)
آیا اصولا پرداخت یارانه دولتی به روزنامهها را امر درستی میدانید؟ چرا؟
اگر هیچ نشریهای با بودجه دولت یا نهادهای حکومتی منتشر نشود نه، ولی در وضعیت کنونی که سازمان صدا و سیما با بودجه هزار میلیارد تومانی و شهرداری تهران و هلال احمر روزنامه منتشر میکنند چگونه میتوان توصیه کرد این آب باریکه قطع شود؟
آیا تعدد و ضریب نفوذ رسانههای مجازی را میتوان به عنوان تیر خلاصی بر پیکره روزنامهها دانست؟
روزنامههای متکی به خبر صرف آسیب میبینند اما ماهنامهها و فصلنامهها باقی میمانند. راستش را بخواهید واقعا پاسخ این پرسش را نمیدانم. روزنامههای چاپی شاید مثل نسل لحافدوزهای سنتی برافتند و شاید مثل خیاطها ناگزیر از ارتقای خود شوند.
با توجه به تجربه شما در سطوح مدیریتی روزنامههای ایران، فکر میکنید دانش اقتصاد رسانه از چه جایگاهی در مدیریت ارشد مطبوعات کشورمان برخوردار است؟
یکی از اصول مدیریت، احساس یگانگی است اما این اصل در ایران دچار بدفهمی شده و مالک میپندارد از پس مدیریت هم برمیآید. امروز در دنیا بنگاههایی موفقاند که مدیریت آنها به بهرهبرداران واگذار میشوند. دانش اقتصاد رسانه در ایران نازل است و روزنامهداران به مشاغل دیگر هم اشتغال دارند.
آیا میتوان به رسانهداری به عنوان صنعت پولسازی نگاه کرد که هم قائل به جایگاه فرهنگی خویش باشد و هم استقلال مالی و آینده اقتصادی مطلوبی برای مدیرانش رقم بزند؟
در حال حاضر نه، اما اگر موسسات مطبوعاتی شکل گیرد و در کنار آن محصولات فرهنگی دیگری نیز تولید کنند شاید بتوان.
چرا با توجه به مشکلات عدیده روزنامهها برای بقا، باز هم شاهدیم کشورهایی که در زمینه رسانهداری پیشرو هستند نهایتا شاید ۲۰ الی ۳۰ روزنامه سراسری دارند اما در ایران این تعداد به حدود یکصد روزنامه میرسد؟
معافیتهای مالیاتی، رانتهای احتمالی اقتصادی و پارهای انگیزههای سیاسی در این زمینه دخیلاند ولی چرا باید نگران فعالیت بنگاه مطبوعاتی باشیم وقتی هزینهای را به جامعه تحمیل نمیکنند در حالی که نهادهای دیگر به نام فرهنگ صدها میلیارد تومان بودجه میگیرند و ثمره چندانی ندارند.
یکی از عناصر مهمی که در موفقیت روزنامههای مطرح دنیا نقش بهسزایی داشته، پرداختن به موضوع روزنامهنگاری تحقیقی و افشاگرانه است. چرا این شاخه روزنامهنگاری در ایران نتوانسته رشد مطلوبی داشته باشد؟
شما یاشار سلطانی را میشناسید!؟
تعدد روزنامههای وابسته به نهادهای حاکمیتی چه فرصت یا تهدیدی برای روزنامههای بخش خصوصی محسوب میشوند؟
تهدید نیستند اما اگر یارانه بگیرند در واقع اموال عمومی را هدر دادهاند. برخی هم البته به جای آن که رسانه باشند نقش مفتش را ایفا میکنند.
چرا با وجود اینکه تولید و تحلیل محتوا، یک رشته پولساز در جهان محسوب میشود اما در ایران به این امر چندان توجهی نمیشود و نشریات پرداخت ناچیزی به این مهم اختصاص میدهند؟
ماهیت دولتی و رانتی اقتصاد ایران، بنگاهها را از نیاز به این گونه تحلیلها بینیاز کرده است. تا اقتصاد رقابتی نشود سراغ این گونه تحلیلها نمیروند.
مهمترین موانع تاثیرگذار بر توسعه نیافتگی صنعت رسانه در ایران را چه مواردی میدانید؟
دخالت دولت و سانسور.
با توجه به جمیع جهات، آیا میتوان به ظهور روزنامههای پرفروش در ایران دل خوش داشت؟
چرا که نه؟ اگر از سال ۷۸ تا اردیبهشت ۷۹ فاصله گرفتهایم، استقبال مردم از روزنامه «آسمان» و روزنامه «مردم امروز» مربوط به همین دو سه سال قبل است.