در دنیایی که خبررسانی در هفت روز هفته و بیستوچهار ساعت شبانهروز بیوقفه تداوم دارد، به شنیدن اخبار سازمانهای مختلف و فساد و اتهاماتی که به آنها چسبانده میشود و دادگاههایی که برای محاکمه آنها برپا میشود در تلویزیون و شبکههای اجتماعی عادت کردهایم. این گزارشهای خبری و مستند برای ما جنبه تفریحی پیدا کردهاند و با فشردن یک دکمه یا کلیک روی یک پیوند اینترنتی به راحتی در دسترس ما هستند.
اما اگر از جنبه روانشناسی به موضوع بنگریم این فرقهها میتوانند بسیار جالبتر باشند. با وجود جمعیتی هشت میلیارد نفری روی کره زمین به این فکر میافتیم که چه تعداد از این فرقهها فعال هستند؟ آیا در میان اطرافیان ما نیز کسانی هستند که عضو آنها باشند؟ ممکن است تصور کنیم که امکان ندارد خودمان هرگز فریب تبلیغات این فرقهها را بخوریم و در برابر بازیهای آنها با روح و روانمان مصونیت داریم. اما تعدادی از این فرقهها که آنقدر شناختهشده نیستند و مراکز و ساختمانهای مشخصی در شهرها و اعضای نامآشنایی ندارند، همچنان به حیات مخفی خود و آیینهای ترسناک و بهتآورشان ادامه میدهند. از ارتکاب جنایت گرفته تا ازدواج گروهی و پرستش نارگیل، در ادامه با آیین و رسوم ۱۰ فرقه آشنا میشوید که شاید تاکنون نامشان را نشنیده باشید.
🔥 ممکن است این مطلب نیز برای شما جالب باشد: 👈سرنوشت پنج فرقه آخرالزمانی که نشناخته ماندهاند
یکم- عشق پیروز شده است
امی کارلسون (Amy Carlson) که در میان پیروان متعصب خود با عنوان «الهه مادر» شناخته میشود، کالبد خود را نه تنها تجلیگاه «مرلین مونرو» و «ژاندارک» دانسته بلکه معتقد است روح مسیح(ع) نیز در پیکر او حلول کرده است. او همچنین مدعی است که ملکه شهر افسانهای و باستانی لموریا (Lemuria) و دختر مخفی نگهداشته شده «دونالد ترامپ» میباشد و این توانایی را دارد که با ارواح مردگان و فرشتگان ارتباط برقرار کرده و حتی بیماران سرطانی را شفا بدهد. پیروانش عمر او را ۱۹ میلیون سال تخمین میزنند و او را مادر تمام مخلوقات زمینی میدانند. میگویند مأموریتش این است که ۱۴۴ هزار پیرو خود را به سوی آگاهی از وجود پنج بعدی رهنمون باشد. کسانی که از او پیروی نکنند سرنوشتی غیر از نابودی ندارند. انرژی کالبد آنها نیز در خورشید جذب و دوباره بازیافت خواهد شد.
قرار بود که امی با سوار شدن در یک فضاپیما، این جهان سهبعدی و ویران را ترک کند. اما در آوریل سال ۲۰۲۱ جنازه مومیایی شده او در منزلی مستقر در ایالت کلرادو کشف شد. جسد او در یک کیسه خواب با تزیینات کریسمسی روی تختخوابی قرار داده شده بود. به پیروان او گفته شده بود که جنازه او به منظور تداوم پرستیده شدن، از کالیفرنیا به جای دیگری منتقل شده است. گزارشهای پلیس حاکی از این بود که اعضای این فرقه همچنان با فروش مکملهای غذایی و دارویی در اینترنت، تلاش داشتند تا ضمن درآمدزایی پیروان بیشتری را جذب کرده، از آنها کلاهبرداری کنند و آنها را شستوشوی مغزی بدهند.
دوم- کلیسای بره خدا
کلیسای بره خدا که توسط «ارویل مورل لِبارون» (Ervil Morrell Lebaron) بنیان نهاده شده است، انشعابی خشن از گروه «قدیسان آخرالزمان» و فرقه مورمون قلمداد میشود. لبارون خود را پیامبر میخواند و از نظر پیروانش او «یگانه قدرتمندی» بود که به منظور پالاییدن فرقه مورمون در کره زمین مأمور شده و از آسمانها آمده است. او این عقاید را از پدر مرحومش «آلما دایِر لبارون» به ارث برده برد. او در دهه ۵۰ از کلیسای «عیسی مسیح قدیسان آخرالزمان» به خاطر چند همسری اخراج شده بود زیرا این رویه از سال ۱۸۹۰ میلادی برای پیروان این کلیسا ممنوع شده بود. اما ارویل با اختیار ۱۳ همسر صاحب ۵۰ فرزند شد.
او در مواقعی که از انجام عمل زناشویی فراغت مییافت به ارتکاب قتل و خشونت مشغول میشد. گمان میرود که در طول بیست سال او فرمان به قتل رساندن دهها نفر را صادر کرده باشد. او اگرچه به طور مستقیم در ارتکاب هیچ قتلی دخالت نمیکرد اما پیروانش را که گمان میکردند وی به طور مستقیم از خدا دستور میگیرد، ترغیب میکرد تا هر کسی که او را تهدید میکرد یا قصد داشت فرقه را ترک کند به قتل برسانند. دو تن از فرزندان و یکی از همسران او نیز قربانی جنایاتش شدند.
سوم- شفای جهانی
هرچند بسیاری از مردم مدعی هستند که بهترین ایدهها هنگام نشستن در توالت به مغزشان خطور کرده است اما تاکنون کسی ادعا نکرده بود که هنگام گذران وقت در توالت رویدادی انرژیبخش را تجربه کرده و به دنبال آن فرقهای مذهبی نیز پایهگذاری کرده باشد. یک مربی تنیس بازنشسته به نام «سرگی بنهایون» (Serge Benhayon) مدعی شده است که چنین اتفاق الهامبخشی برای او رخ داده و تأسیس فرقه «شفای جهانی» در سال ۱۹۹۹ نیز دستاورد همان تجربه است. با وجود این که او هیچ تخصصی در دانش پزشکی ندارد، اقدام به برگزاری دورهها و کارگاههای درمانی با زمینه درمان معنوی کرده است و در کنار آن قطعات موسیقی، نشریات و محصولات دیگری را نیز به فروش میرساند.
عموم معالجاتی که در این فرقه آموزش داده شده و به کار بسته میشوند شامل ماساژ نامتعارف ناحیه تخمدان و پستان، شکاف دادن چاکراها و خوانش تخمدانی میشود. پیروان بنهایون او را مسیحی میدانند که از سوی پادشاهی اسطورهای به نام شمبهالا مبعوث شده است تا مردم زمین را بیدار کند. او خودش را «ارباب معراجرفته» مینامد و مدعی است تنها بشری روی زمین است که به نخستین خاستگاه حیات دست یافته است. او همچنین معتقد است که روح هنرمند ایتالیایی لئوناردو داوینچی در کالبد وی حلول کرده است. پیروان این فرقه مقررات سختگیرانهای برای آنچه مجاز به خوردن و آشامیدن آن هستند و زمانی که باید به خواب بروند دارند. در بین ایشان آرغ زدن عملی ناپسند است چرا که تجلی رها کردن انرژی منفی و شیاطین درونی است. بنهایون ضمن گردآوری میلیونها دلار ثروت، سوءظن افکار عمومی را نیز برانگیخته است. در سال ۲۰۱۸ دادگاه عالی نیو ساوث ولز او را به ارتکاب شیادی درمانی و آسیب رساندن به دیگران و فریب دادن بیماران سرطانی متهم و محکوم ساخت. همچنین هیئت منصفه او را به خاطر اجبار کردن پیروان به نوشتن وصیتنامه به نفع خودش گناهکار دانست.
چهارم- سینانون
فرقه سینانون که در سال ۱۹۵۸ میلادی توسط «چارلز ددریچ» (Charles Dederich) یک معتاد به الکل بازپروریشده بنا نهاده شد، قرار بود هدفش کمک به بازگشت معتادان به مصرف الکل و مواد مخدر به زندگی باشد. در زمانی که زندانی کردن وابستگان به مواد اعتیادآور تنها راه درمان اعتیاد شناخته میشد، این روش جدید ترک اعتیاد که با ترک ناگهانی مصرف و جایگزین کردن رفتارهای دیگری برای فراموشی مواد همراه بود، شیوهای تحولآفرین و انقلابی قلمداد میشد. دیری نگذشت که محاکم تعداد بیشماری از جوانان مصرفکننده الکل و مواد مخدر را ملزم به شرکت در این برنامه کردند. البته این امر هزینههایی در پی داشت. ددریچ تصمیم گرفت افراد غیرمعتاد و حتی صاحبان حرفه و کار را به شرکت در برنامههای خود دعوت کند.
اعضای تازهوارد ملزم بودند که دارایی خود را به حساب فرقه وایز کنند. خیلی زود موجودی حساب بانکی ددریچ به ۳۳ میلیون دلار رسید. در سال ۱۹۷۴ مرکز سینانون برای فرار از پرداخت مالیات تصمیم گرفت که رسما خود را یک مذهب معرفی کند. ددریچ در ادامه تصمیم گرفت که نسخه منحصربفردی از یک اتوپیا را تأسیس کند. پیروان او به زندگی دستهجمعی روی آوردند و برگزاری جلساتی برای انجام یک بازی «حقیقتگویی» نیز میان آنها رواج یافت. همزمان با افزایش اعضای فرقه، خودخواهی و تکروی ددریچ نیز ریشه گرفت. او تعادل روانی خود را از دست داده بود. ددریچ پیروان خود را ملزم میکرد که سرشان را بتراشند. عقیم کردن و سقط جنین را نیز برای پیروان خود اجباری کرد. هر نوزادی نیز که از سوی اعضای فرقه متولد شده بود از مادرش جدا شده و بزرگ کردن او به کانون رشد کودکان سپرده میشد. زوجها به اجبار از هم جدا میشدند و همه باید بعد از گذشت سه سال همسر تازهای اختیار میکردند. این فرقه یک شاخه نظامی به نام «تفنگداران امپراتوری» نیز داشت که وظیفهاش برخورد با مخالفان و انتقام گرفتن از اعضای جداشده بود.
پنجم- دانش شادمانی
اگرچه نام آن ممکن است شما را به یاد برنامههای تلویزیونی کودکان بیندازند، این فرقه نه ارتباطی با دانش داشت و نه شاد بودن. این فرقه در سال ۱۹۸۶ توسط «ریوهو اوکاوا» (Ryuho Okawa) یک دلال بازار بورس در والاستریت بنیان نهاده شد. او در سن ۲۴ سالگی مدعی شد که توانایی برقراری ارتباط با ارواح را از طریق وحی آسمانی دریافت کرده است. ادعای دیگرش این بود که او تجسم جسمانی یک موجود آسمانی از سیاره ونوس است و مأموریت یافته است که مردم زمین را به واسطه افشای حقایق به شادی واقعی برساند.
او در ابتدا اقدام به انتشار مجموعه کتابهایی از آموزههای شادیبخش خود کرد که محتوایش چیزی غیر از همان آموزههای کنفوسیوس، عیسی مسیح و آیینهای عرفانی ژاپنی نبود. این کتاب محور تبلیغ اعتقادات فرقه قرار گرفتند. موجی از فیلمهای تبلیغاتی نیز توسط اعضای این فرقه منتشر شد. در یکی از این فیلمها ادعا شده بود که جمهوری خلق چین و کرهشمالی قصد دارند با تسلیحات هستهای به ژاپن حمله کنند. در دوران همهگیری ویروس کووید-۱۹ واکسنی برای درمان این بیماری توسط این فرقه عرضه شد و رهبر این فرقه نیز سلسله سخنرانیهایی درباره این ویروس ایراد کرد.
ششم- مونیها
نام این فرقه در ابتدا «فدراسیون خانوادگی برای اتحاد و صلح جهانی» بود که بیشتر با عنوان «کلیسای اتحاد» شناخته میشد. اما لقب مونیها از نام بنیانگذار این فرقه یعنی «کشیش سون میونگ مون» (Sun Myung Moon) گرفته شده است. او این فرقه را در سال ۱۹۵۴ میلادی در سن ۱۵ سالگی و در کرهجنوبی تأسیس کرد. او که مدعی بود حضرت مسیح در خواب به او الهام کرده است تا مأموریت او روی زمین را به انجام برساند، وظیفه خود را رساندن بشریت به وضعیتی پاک و دور از آلودگی به هر گناهی میدانست. مون تنفر شدیدی نسبت به عقاید کمونیستی از خود نشان میداد و به همین واسطه توانست روابط مستحکمی را با سیاستمداران محافظهکار در ایالات متحده آمریکا و ژاپن برقرار کند. برخی چهرههای برجسته از جمله دونالد ترامپ در رویدادهای مرتبط با کلیسای او سخنرانی کردهاند.
برگزاری همین رویدادهای کلیسایی بود که نام این فرقه را بر زبانها انداخت. یکی از این رویدادها برگزاری جشنهای ازدواج دستهجمعی در استادیومهای بزرگ ورزشی است. برای برخی زوجها، این مراسم نوعی عشق در نگاه اول تلقی میشد چرا که آنها پیش از این رویداد همدیگر را ملاقات نکرده بودند. برای زوجهایی که پیشتر نامزد کرده بودند شرکت در این مراسم به معنی برقراری پیوندی مستحکم با خالق خود و زدودن آلودگی ناشی از گناهان مرتکبشده بود. این وضعیت برای فرزندانی که حاصل اینگونه ازدواجها باشند نیز برقرار خواهد بود. البته این فرقه نیز همواره در معرض اتهام تلکه کردن پیروان شستوشوی مغزی قرار داشته است و پرسشهای زیادی درباره نحوه عضوگیری و فعالیتهای مرتبط با کلیسای این فرقه مطرح است.
هفتم- فرقه خانواده
این فرقه را نباید با فرقه خانواده مانسون اشتباه گرفت. این جمعیت که یکی از بدنامترین فرقهها در استرالیا قلمداد میشود توسط «آنه همیلتون-بیرنه» (Anne Hamilton-Byrne) که یک مربی آموزش یوگاست رهبری میشود. او که معتقد است حضرت مسیح در کالبد او حلول کرده است، یکی از اندک رهبران مؤنث فرقههای مذهبی در جهان است و البته فرقهای که ظالمترین در میان همتایان معاصر خود محسوب میشود. او به مدت ۲۰ سال فرقه خود را مخفیانه در مناطق حاشیهنشین شهر ملبورن اداره میکرد. او با کمک یک شبهروانشناش به نام «رینور جانسون» با پذیرش قیمومت کودکانی که توسط پیروان فرقه به آنها عرضه شده بودند، فرقه «اخوت عظیم سفیدها» را پایهگذاری کرد. وکلا، پزشکان و مددکارانی که عضو این فرقه بودند دست به جعل اسناد بیشماری زدند و سایر اعضا را نیز به انجام اعمال مشابهی تشویق میکردند.
هدف این گروه تربیت نسل برگزیدهای بود که بتوانند از وقوع قریبالوقوع رستاخیز جهانی جان سالم به در ببرند. بیرنه خود را مادر بیولوژیک تمام کودکان میدانست و خود را به عنوان عیسی مسیح(ع) به آنها معرفی میکرد. هر گونه تمردی از سوی کودکان با تنبیههای بدنی، شکنجههای روحی، گرسنگی دادن و حبس شدن مواجه میشد. او حتی در صورت لزوم از ماده مخدر الاسدی برای مطیع کردن آنها استفاده میکرد. او موهای کودکان را به رنگ بلوند پلاتینیومی درمیآورد و لباس یکسانی تن آنها میکرد. این کودکان در صورت ورود اشخاص غریبه به ملک او پنهان میشدند. در سال ۱۹۸۷ اقامتگاه فرقه مورد هجوم پلیس قرار گرفت و تمامی کودکان آزاد شدند.
هشتم- کلیسای حقیقی ارتدوکس روسی
این فرقه که انشعابی از کلیسای ارتدوکس روسیه است توسط «پیتر کوزنتسف» (Pyotr Kuznetsof) بنیان نهاده شده است چرا که اعضای آن در کلیسای پیشین خود را به اندازه کافی ارتدوکس نمیدانستند. پیروان این فرقه اسناد رسمی را از ناحیه شیطان میدانند چرا که کدها و نمادهایی در آن درج میشود. آنها از کاربرد پول و کارتهای اعتباری، تماشا کردن تلویزیون و خوردن غذاهای فرآوریشده نیز خودداری میکنند. در سال ۲۰۰۵ بود که ۳۵ نفر از پیروان این فرقه خود را در غاری در جنگلهای روسیه پنهان کردند زیرا کوزنتسف به آنها دستور داده بود که تا سال ۲۰۰۸ که به گفته او زمان وقوع روز رستاخیز بود در آنجا بمانند. او به دلیل دستگیر شدن توسط پلیس نتوانسته بود همراه آنها برود.
اعضای فرقه تهدید کرده بودند که در صورت مداخله پلیس دست به خودکشی دستهجمعی خواهند زد. به این ترتیب آنها تا ماه مارس سال بعد در غار باقی ماندند اما در آن زمان ریزش بخشی از غار به علت آب شدن برفها موجب شد که برخی از آنها خارج شوند. سایر اعضای گروه نیز به علت بوی تعفن شدیدی که ناشی از فساد اجساد دو نفر از آنها بود ناچار شدند در ماه می غار را ترک کنند. این دو نفر نتوانسته بودند از سرمای زمستان جان سالم به در ببرند. سپس مقامات ورودی غار را با مواد منفجره مسدود کردند تا کسی به آنجا برنگردد. کوزنتسف وقتی به نادرستی پیشبینیهایش پی برد دست به خودکشی زد که البته ناکام ماند. از آن زمان وی در یک تیمارستان بستری است.
نهم- پدر، خورشید و نارگیل مقدس
«اوگوست انگلهارت» (August Engelhardt) در سال ۱۹۰۲ میلادی با چمدانی پر از کتاب آلمان را به مقصد جزیرهای استوایی ترک کرد تا در آنجا جامعهای معنوی مانند بهشت عدن برپا سازد. او که تمام داراییاش را در وطنش باقی گذاشته بود، در آنجا برهنه میزیست و تنها غذایش نارگیل بود. محل سکونت او سواحل ماسهای و زیبای پاپوا گینه نو بود و تا اینجای کار مشکلی دیده نمیشد. دیری نگذشت که دیگران نیز به پیروی از او وارد جزیره شدند. به این ترتیب فرقه تازهای به نام خورشید پایهگذاری شد. آنها خورشید را به عنوان نماد بخشش و بخشندگی میپرستیدند و نارگیل را به عنوان نمادی از گوشت خدا تناول میکردند.
ممکن است بپرسید چرا نارگیل؟ انگلهارت معتقد بود که مواد تشکیلدهنده این میوه به مغز انسان شباهت دارد و به همین علت بهترین خوراک برای انسان است. اما به زودی آشکار شد که انسان تنها با خوردن نارگیل نمیتواند زنده بماند و افزون بر آن فشار هوای گرم و بیماری مالاریا ساکنان جزیره را ناچار کرد که به میهن خود بازگردند. دولت آلمان نیز مانع شد که دیگران به آن جزیره که انگلهارت به تنهایی در آن میزیست سفر کنند. انگلهارت باقی عمر خود را در آن جزیره صرف نوشتن یادداشتهایی در باره خواص نارگیل کرد و احتمالا مقدار زیادی از این میوه را نیز میل نمود.
دهم- هو نو هانا سانپوگیو
این فرقه که بیشتر با نام «فرقه ژاپنی کفِ پا خوانی» شناخته میشود، به خاطر عقاید و رسوم خاصش فرقهای بیهمتا تلقی میشود. مؤسس این فرقه یک سرمایهدار مولتیمیلیونر به نام «هوگن فوکوناگا» (Hogen Fukunaga) است که او نیز مانند بسیاری از رهبران سایر فرقهها بر این باور بود که روح مسیح در پیکر او حلول کرده است. البته او مدعی بود که روح بودا نیز با روح مسیح همراهی کرده است. او معتقد بود در فرآیندی شبیه به کفبینی البته با آب و تاب بیشتر میتواند تمام بیماریها و مشکلات مردم را با معاینه کف پای آنها تشخیص بدهد. فوکوناگا اغلب بیماریهای شدید و حتی مرگ را در مراجعان پیشبینی میکرد و به آنها توصیه میکرد برای دور کردن خطر در جلسات تمرینی سختگیرانه او مشارکت کنند.
فوکوناگا و پیروانش هیچ صلاحیتی برای تجویز چنین معالجاتی نداشتند اما با سوءاستفاده از ترس و یأس مردم در ازای فروش زیورآلات شفابخش یا جزوات آموزشی و برگزاری جلسات تمرینی، مبالغ هنگفتی از آنها دریافت میکردند. برای اعضای داوطلب عضویت در فرقه انجام دادن برخی وظایف و مأموریتها اجباری بود. آنها ملزم میشدند که از خوابیدن نیز تا مدتی خودداری کنند. پس از پذیرش عضویت نیز مردان فوکوناگا آنها را مجبور میکردند به صندوق فرقه کمک مالی کنند. در سال ۲۰۰۵ فوکوناگا به جرم کلاهبرداری از پیروان خود به مبلغ ۱۵۰ میلیون ین به ۱۲ سال زندان محکوم شد.