دیدگاه مردم

شیخ کریم، آخوند بی‌شیله پیله شهر نور

شهرستان نور – شیردل
خبر مرگ شیخ کریم برای من غیرمنتظره بود البته مرگ از رگ گردن به ما نزدیکتر است چه کسی از فردایش باخبر است؟ ولی شیخ نشانه‌های مرگ را نداشت. سن‌اش برای مرگ طبیعی کم بود.
با شیخ در مدرسه راهنمایی علی شهیدی همکلاس بودم. بیشتر از درس و مشق از بازی فوتبالش خاطره دارم درست مثل آن یکی فامیلشان ولی ذکایی در دفاع مثل یک کوه بود؛ رد شدن از آنها راحت نبود. فرقش این بود که جثه نداشت و هر چه داشت جسارتش بود. از او د شدن سخت بود ولی رد هم می‌شدی بدون تاوان نبود. او از هر ابزاری برای توقف فورواردها بهره می‌گرفت ولی کریم مراعات می‌کرد و به توانایی جسمانی و مهارتش بسنده می‌کرد.
شیخ کریم آخوند بی‌شیله پیله شهر
خاطراتم بیشتر با او در دوره راهنمایی است. از دبیرستان او چیزی به خاطر نمی‌آورم خیلی با تفکر سال‌های نوجوانی‌اش موافق نبودم. به شدت مخالف درس خواندن خواهرانش بود. به واسطه اینکه از بقیه برادرها کوچکتر بود خیلی نباید سلیقه‌اش در تحصیل یا ترک تحصیل انها تاثیرگزار بوده باشد. پدر بالای سرشان نبود ولی دو برادر بزرگتر داشت. بزرگترشان حاج خلیل بود که بزرگ شهر هم بود؛ مرد جاافتاده، پر نفوذ، مردم‌دار که مدتی شهردار شهر و بعد از آن عضوی از شورای شهر شده بود. علاوه بر این که مادر مرحومه‌شان بعد از رفتن پدر هم برایشان پدر بود و هم مادر. روحش شاد یک تنه برای خودش مردی بود.
مدتی بود امام جماعت مسجد امام سجاد شد و از خلوت شدن مسجد و نماز می‌گفت. غروب‌ها قبل از نماز مغرب از جلوی دفتر من رد می‌شد. زود عصا دست گرفته بود ولی از خیابان نیما تا مشیر را پیاده می‌رفت و تند گام برمی‌داشت. شیخ رحمان صدایم می‌کرد در حالی که تاج شیخی بر سر او بود.
از آن همه قوای جسمانی، پوست و استخوانی شده بود. بعد از درگذشت آقا سیدباقر، مورد مراجعه بیشتر مردم شهر بود تا کسی از دنیا می‌رفت چشم‌ها طرف او می‌چرخید. کفن و دفن عمده مردم شهر که به رحمت خدا می‌رفتند با او بود درحالی که دغدغه برخی روحانیت بعد از انقلاب عناوین چشم و دل پرکن وزارت نفت، پتروشیمی، دادگاه و دانشگاه و … بود و برای کارهای ضروری مردم کمتر وقت می‌گذارند و اگر هم وقتی می‌گذارند انتظارشان بیش از تورم این روزهاست شیخ کریم کنار مردم ماند و برای درد روزهای سوگواری مردم مرهم بود .

دیروز که آخرین بار او را می‌دیدم از سردردش گله داشت که کلافه‌اش کرده بود. گفتم شاید سرما خورده باشد. روح شیخ کریم ذکایی همکلاسی روزهای نوجوانی و آخوند بی‌شیله پیله شهر ما شاد.

اعلامیه ترحیم حجت الاسلام شیخ کریم ذکایی


🔥 ممکن است این مطلب نیز برای شما جالب باشد: 👈غصه کجور و قصه از ماست که بر ماست!


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا